عامل آزادى از آزادى
با گذر از عوامل تزکیه و آزادى از جبرها و از اسارتها و یا آزادى از عوامل بیرونى و درونى، به شکل سوم آن؛ یعنى آزادى از آزادى مىرسیم.
عامل این آزادى چیست؟
پس از رسیدن به این دو آزادى (جبرها و اسارتها) و پس از جدا شدن از دیوار جبرهاى حاکم و حصار اسارتهاى نفس و خلق و شیطان و دنیا، پس از رهیدن از این اسارتها و رسیدن به این حریّت و آزادى، حال چه کنیم؟
آیا این سرمایههاى عظیم و استعدادهاى به بار نشسته را رها کنیم؟ یا به این نیروهاى عظیم شکل داده و آنها را در جهتى عالىتر(رشد)قرار دهیم و رهبرى نماییم؟!
آنگاه که پس از ذلّت اسارت به عزّت آزادى، پس از رنج و گرفتارىِ فقر به لّذت و وسعت غناء و پس از انجماد یخ زدن به وسعت تبخیر رسیدم، حال با این بخارهاى آزاد و ثروت وسیع و آزادى چه کنم؟! چطور مىشود این بخارهاى آزاد را مهار و به آنها شکل داد و این ثروت وسیع را به جریان انداخت و از این آزادى، آزاد شد؟! عامل این آزادى چیست؟
عبودیت و رشد، عاملى است که مىتواند به این بخارهاى آزاد و هرز، شکل دهد. مىتواند این ثروت عظیم را به جریان اندازد. مىتواند آدمى را از این آزادى، آزاد کند و به او شکل تازهترى عنایت کند و به جهت عالىترى هدایت نماید؛ که عبد، آزادهاى است شکل گرفته و رشید کسى است که به تمامى استعدادهایش؛ استعدادهایى که بارور و شکوفا شدهاند، جهت داده و آنها را رهبرى نموده است؛ که رشد، جهت دادن به استعدادهاى تکامل یافته است.
به طور کلى دین و مذهب؛ آن هم مذهبى که تو را از حدّ آگاهى و عرفان و عدالت و رفاه بالاتر آورد، مذهبى که براى تو عبودیت و رشد را به ارمغان آورد؛ یعنى مذهب اصیل، نه مذهب سنتى و عاطفى، این چنین مذهبى عامل آزادى انسان است. و دین، شکل و جهت انسان آزاده است. و همین است که اباعبداللَّه در روز عاشورا مىفرمایند: ان لم یکن لکم دینٌ فکونوا احرارا؛ اگر دین ندارید و به این شکل نرسیدهاید، لااقل آزاده باشید. اگر به عبودیت و بندگى حق نرسیدهاید، پس حرّ باشید؛ که دین، آدمى را از اسارت به حریّت و از حریّت تا عبودیّت، تا رسالت، تا رشد و تا حرکت، تا عمل و تا اطاعت و تقوا و تا نور هدایت مىکند.
استاد صفائی چنین مىفرماید:
عظمت مذهب در همین است که با آن روشها و آموزشها انسان را به آزادى مىرساند و راکدها را راه مىاندازد و یخها را آب مىکند و تبخیر مىکند و آزاد مىنماید و پس از رسیدن به این آزادى و پس از دست یافتن به وسعت تبخیر، به آنها شکل مىدهد و آنها را به عبودیّت مىرساند و نمىگذارد که این نیروىِ عظیمِ تبخیر، هرز و هدر برود؛ که آن را در توربینها مهار مىکند و به آن شکل مىدهد و جهت مىدهد؛ تا حرکتى و نورى به وجود بیاید. و این رسالت پس از رسیدن به عبودیّت عملى مىشود … مذهب در این سطح عالى قرار دارد و مذهب راه انسان(صراط) و روش حرکت او(نظامها و احکام) و جهت حرکت اوست(توحید). و آدمى را رهبرى مىکند(رسالت و امامت). و این است که از مذهب اصیل نمىشود جدا شد و آزاد شد؛ که این مذهب پس از رسیدن به آزادى در سطح عالى و پس از شناخت نیازهاى عظیم، بخارهاى هرزِ آزاد را شکل مىدهد و به نور و حرکت تبدیل مىنماید و مسئول و رسالت شناس بار مىآورد.