سوره أل عمران أیه :76
بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ
بلی: حرف تصدیق است مانند (نَعَمْ) به معناى آرى. و بعد از جمله منفی می آید چه آن جمله در قالب خبر باشد یا استفهام و جمله منفی را مثبت می کند؛ مانند آیه شریفه ْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى؛ آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند: بلی یعنی آری تو پروردگار ما هستی.
وفی: تمام کردن و پر نمودن و به نهایت رساندن است و به این جهت استاد، وفا را به سرشار کردن و لبریز کردن معنی کرده اند. با اوفی و وفّی مشدد به یک معنی است یعنی هر سه متعدی هستند و در نتیجه باء در «اوفی بعهده» را زائد و برای تأکید گرفته اند. در قرآن در برابر نقض و بخس و خسر آمده است
عهد: پیمان، قرارداد. و میثاق: محکم کردن این عهد است.
اتقی : تقوى؛ بروزن فعلی از وقایه . به معنای حفظ و نگهداری و دفع چیزی از چیزی به وسیله شیئ دیگر؛قال النبىّ (ص): اتّقوا النار و لو بشقّ تمره[1].وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ و أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّه[2] که در دو عبارت فوق سه مفعول ، دو تا بی واسطه و یک مفعول با واسطه مطرح است . در روایت اول ، مفعول اول انفسکم محذوف است یعنی شئ محفوظ و حفاظت شده . و وسیله حفظ و مفعول با واسطه که انفاق یک دانه خرما است . و مفعول دوم یعنی محفوظ عنه ؛ آنچه باید از آن حفظ شود “النار” است . همچنین در دومی که اصحاب است و اهل البیت و تنور جنگ . و به معناى حذر و اطاعت و آمادهباش هم مىآید.
و تقوای الهی یعنى اطاعت کردن و روى مرز راه رفتن است ؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ[3]که در این خطبه تقوا به فرار من الله الی الله تفسیر شده است که همان معنای اطاعت را در بر دارد و مرحلهاى پس از اسلام و ایمان است
پرسش های ترکیبی و ارتباطی
برای غنی شدن بحث و ادای حقّ آیه بعد از بررسی واژه ها، سؤالاتی در حوزه ترکیب و روابط مطرح می شود و سعی می شود طرح سؤال ها به گونه ای باشد که به جواب صراحتا یا تضمینا اشاره ای داشته باشد.
«بلی» تثبیت و تصدیق چیست؟ نفی تفکر نژادپرستانه یهود در آیه قبل است که قائل به عدم تعهد خود در برابر غیر خودی هستند و می گویند: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ؛ امی ها بر ما راهی برای احقاق حق خود ندارند چرا که ما برگزیده خدا هستیم و این در حالی است که بر خدا در عین آگاهی دروغ می بندند.
«من اوفی..»جمله شرطیه است تا جوابش «فان الله یحب المتقین» باشد یا «من»موصله و مبتدأ و به قرینه جمله «فان الله یحب المتقین» خبرش محذوف است ؟ آیا این دو احتمال تفاوتی دارند؟
«المتقین» چرا در آیه جمع آمده ؟ به جهت این است که« مَن» به معنای جمع است یعنی کسانی که… یا «من» مفرد است[4] یعنی هر کس که … و در این احتمال به این نکته اشاره دارد که اگر وفای به عهد از فردی تحقق پیدا کند به او محدود نمی شود و عمل فرد به دنبال خود جمعی از متقین را شکل می دهد که بزرگترین امتیازاشان عشق خدا به آنهاست و نکته جالب توجه این است که خداوند در دو مورد دیگر که این تعبیر را به کار می برد و می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ، بعد از وفای به عهد و به تمامیت رساندن آن است حتی اگر این عهد و پیمان نه در برابر امیّ ها که در برابر مشرکین باشد. و آن دو مورد در دو آیه 4 و 7 سوره توبه آمده :إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (4)
کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (7)
«باء» اوفی بعهده زائده و برای تأکید و مبالغه در وفا کردن است و یا به معنای الصاق و معیت و همراهی است که نشان از اهتمام صاحب آن دارد که همیشه این پیمان را فراموش نمی کند و آن را حاضر می داندو دم بدم عهدش را نصب العین خود قرار داده است؟
ضمیر در «بعهده» به شخص «من» بر می گردد که مرجع قریب است یا به« الله » که آیه بعد بر آن دلالت دارد ؟
مراد از این عهد چیست؟ منظور عهد خاصی است که افراد با همدیگر می بندند از جمله عهدی که در آیه سابق از آن گفتگو شده و بعضی از یهود آن را وفا نمی کنند یا مراد عهد عبودیت است که منشأ تمامی عهدها و قرار دادهاست که استاد در ذیل آیه 21 سوره بقره به تفصیل از آن سخن گفته اند[5]
«واو» در «و اتّقی» عاطفه است و عطف بر اوفی است و دلالت بر حسن فاعلی دارد و یا عام بعد از خاص است که در همه موارد متقی و مطیع حق است که فرد شاخص آن وفای به عهد است و یا «واو» حالیه است و حرف«قد» در تقدیر است و به این معنا است که به عهدش وفا می کند در حالی که در مقام اطاعت است که بدون چنین پشتوانه ای اساسا وفای به عهد و یا هر عمل انسانی دیگری لغو است و اساسا در روابط اجتماعی و فردی و بین الملی رعایت حقوق دیگران و پذیرش تعهدها و مسئولیت ها بدون پشتوانه الهی و منهای خدا کار لغو و عبثی هست و به تعبیر استاد«آنجا که نور خدا نیست و دنیا تاریک است. در تاریکى، خوبى و بدى چه تفاوت دارد؟ و شعار خوبى کن؛ چون خوبى، خوب است، چه مفهومى مىتواند داشته باشد؟ این حرفها، دروغهاى مقدّسى هستند که پس از عصیان بر مقدّسات، روشنفکر آن روزگار را به انضباط زنجیر مىکردند و مؤدّب مىساختند»[6].
با این زمینه ها اکنون به تلاوت استاد گوش جان می سپاریم تا: 1 – به حقیقت وفا پی ببریم و ریشه های آن را بشناسیم
2 – آفت های وفا را شناسایی کنیم
3 – آثار وفا را ببینیم
4 – و در برابر عهد عبودیت و ولایت پذیری، تحمل و صبر پیدا کنیم.
وفای عباس
«بلى مَن اوفى بعهده و اتقّى فَانَّ اللّه یُحِب المُتقّین»(76)
أوفوا بِعَهدى أوف بِعَهدِکم و ایاىَ فَارهبَون[7]
حقیقت وفا و ریشههاى آن
در کنار زمزمهى فرات ونور مبهوت ماه و آتش تاریک خیمههاى دشمن، فریاد شادى و فکر غنایم و عشق به ریاست و ثروت و قدرت است و آنقدر فریاد است که بر بیدارى دل و هجوم سؤال و تردید، راه را ببندد.
این شادى و سرور براى بعضىها در صبح عاشورا، به شک و سؤال و بازگشت انجامید و براى بعضىها پس از شهادت حسین علیهالسلام به پشیمانى و توبه رسید و براى بعضىها تا هنگام انتقام مختار، عذاب و رنج و شکست آرزوها.
سؤال این است که ما چگونه رفتار کنیم تابتوانیم پیش از بلاء، عافیت را داشته باشیم و جلوتر از گمراهى به هدایت برسیم؟ چگونه محاسبه کنیم که روزها و ماهها و سالها بر ما جلو نیفتند، ما را غافلگیر نکنند.
کسانىکه ضرورت فوت و فساد و ناخوشایندها را دیدهاند و نیاز به جبران و اصلاح و تحول و تغییر را احساس کردهاند، اینها ناچارند که خود را به حضور حق بکشانند و به او واگذار کنند، چون؛
«عِندک مِمّا فاتَ خلف و لما فَسد صلاح و فیما انکرت تغییر»[8]
و همین توجه به آنها عنایت بیدارى را مىدهد:
«فامنن عَلىّ قَبل البَلاء بِالعافِیه و قَبل الطَلَب بالجده و قَبل الضَلال بالرِشاد».
اینگونه، نه در سلامت و نه پس از بلاء، و نه همراه بلاء، که پیشاپیش بلاء به عافیت رسیدهایم و با این حضور، خود را از فوت و فساد و ناخوشایندها نجات دادهایم.
ما در برابر دوستى که برایش از تمام توانمان کار نگرفتهایم و پذیرایى نکردهایم، هنگامىکه خبر مرگ و شهادتش را مى شنویم، افسوس مىخوریم، کاشکى از فلان چاى دم کردهبودیم و کاشکى فلان شیرینى را آوردهبودیم و کاشکى فلان حرف را نزدهبودیم.
سؤال من ایناست: چه کنیم که کاشکى و حسرت نداشته باشیم و مغرور حضور نعمت نشویم و دیدار مُوَدّع را داشته باشیم؟
اگر در جواب این سؤال، خود را رها نکنیم، به حقیقت وفا و ریشههاى آن مىرسیم.
وفا یعنى سرشارى در برخورد، در اطعام، در احسان …
و ریشههاى وفا احساس بدهکارى و وامدارى، احساس شرم و حیا، و احساس ندارى و فنا، و احساس خوف عاشقانه و یا عارفانه است؛ چون هم عاشق مىترسد که مبادا جدا شود و محروم شود و هم عارف به عظمت، به هیبت مىرسد، و هم عارف به دقت و شدت، به خشیّت و رهبت راه مىیابد که:ایّاى فَارهَبون».
آفتهاى وفا
و آفتهاى وفا همان شرک و تردّد و کفر وناسپاسى است.
و اثر وفا؛
دستیابى به وفاى حق،
دستیابى به محبّت ولىّ،
دستیابى به اخوّت ولىّ است.
امیرالمؤمنین على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرماید:
« کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِه…»[9]. و صفاتى را مىشمارند که هرکسى را که به مقام اخوّت على مشتاق باشد راهنمایى مىکند و همین است که عباس در آخرین لحظهها مىگوید:
«یاأخا! أدرک أخاک».
چون بیشتر از آن صفات را آورده است و همین است که عباس با تمام سرمایهگذارى، سهم نمىخواهد، فانى است، وامدار است و شرمنده حتى از روى کودکان حسین.
تحمل و صبر
راستى سؤال ایناست: چه کنیم که در برابر رنج، در برابر تهدید و فشار و در برابر تکلیف و بار امانت، صبور باشیم و بتوانیم تحمل کنیم و از راه چشم نپوشیم؟
«انّ امرَنا صَعب مُستَصعَب لایَحتَمله الّا مَلَک مُقرَّب او مؤمن امتَحَن اللّه قَلبَه لِلایمان».
تحمل ولایت و صبورى در برابر امانت و تکلیف، یا شهود تمام مىخواهد و یا عشق مبتلا.
شهود تمامى راه و تمامى مشکلات به انسان آمادگى مىدهد، که عالم به موسى مىگوید:
« وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا»[10].
چگونه مىتوانى صبور باشى بر آنچه به آن احاطه و آگاهى ندارى.
ملک مقرب شهود دارد و به آینده وقوف دارد. این شهود و وقوف نسبت به آینده مىتواند احتمال و تحمل را تحقق بخشد.
و مؤمن ممتحن به عاشقى مىگویند که همراه عشق به ریاضت و محنت و ورزش روىآورده و آماده گردیدهاست.
گام اول، عشق است. آدمى باید به خودش ایمان بیاورد و خودش را باورکند تا بتواند خدارا، غیب را، یوم الآخر و وحى را تحمل کند و بخواهد. مادام که آدمى به
رفاه و امن و رهایى چشم دارد، به حکومتى بالاتر از این حکومتها و به سرپرستى بزرگتر از همینها روى نخواهد آورد. اما اگر تحول نعمتها و تحول حالتها و نظام و سنتها ما را به وسعت و ظرفیت و ظرافت برخورد رساند و از آرمان رفاه متحول و امن مضطرب و قوانین مسلط بالاتر آورد و به موضعگیرى مناسب به جاى موقعیت مناسب کشاند و احسنالحال «1» را اینگونه به ما فهماند، مىتوان به حکومت و حاکمى دیگر روىآورد و مىتوان ولایت علوى را تحمّل کرد و گرنه حتى با جدایى از یزید و از حکومت اموى به على بنالحسین علیهالسلام روى نمىآوریم و نهایتاً به حکومت عبّاسى مىرسیم.
گام دوم، ابتلا و محنت است. آنهاکه مىخواهند سیصدکیلو بار را بلند کنند، ماهها و سالها تمرین و برنامهریزى دارند و تویى که مىخواهى بار امانت، بار ولایت، بار هدایت را به دوش بگیرى، چگونه بدون ابتلاء و محنت توانا خواهى شد. ما که مىخواهیم بزمى بسازیم، چگونه مىتوانیم با برنامههایىکه مىخواهد خود ما را بسازد، هماهنگ شویم. و «اصْطَنَعتُک لِنَفسى» و «2» «لتصنع عَلى عَینى» «3»
را منّت بپذیریم.[11]
استاد در نوشته ای دیگر به حقیقت وفا اشاره کرده و می فرماید
استاد در نوشته ای دیگر به حقیقت وفا و ریشه های آن و آفات آن اشاره کرده و می فرماید:
وفا یعنى سرشار کردن و لبریز کردن و این وفا گاهى از روى غریزه و گاهى به خاطر عادت و گاهى به خاطر دنیاست. و گاهى نتیجهى محبت و زهد، نتیجهى ایمان و آزادى است. آنجا که مشک تو سوراخ است و آنجا که دل تو گرفتار است، تو کم مىآورى و کم مىگذارى و در نتیجه به مقام اخوت و طیران و باب الحوائجى، نمىرسى.[12]
تعلقها مشکل ساز است. آدم را گرفتار مىکند و نمىگذارد آدم وافى باشد. نمىگذارد انسان به آنچه مىگوید وفا کند و سرشار باشد. نمىتواند روى تعهدهایش بایستد. تعلق، تعهد شکن است و این مشکلساز است [13]
رابطه وفا با حمد
در دعاى صحیفه آمده :
«نَحْمَدُکَ نَفْسى وَ لِسانى وَ عَقلى، حَمْداً یَبْلُغ الوَفاء وَ حَقیقَه الشُکْر».
در این حمد وجود انسان، عقل انسان و زبان انسان نقش دارد. زبان با ثنایش و عقل با سنجشش و نفس با حرکتش، حمدى را مىآوردند که به حد وفا مىرسید و حقیقت شکر را به دست مىآورد، که وفا همان سرشار کردن و تمامى ظرفیت را به کار گرفتن است.[14]
[1] – روضهالواعظین ج : 2 ص : 346
[2] – نامه : 9
[3] – خطبه : 24
[4] – فی ضمیر من و ما- یجوز مراعاه اللفظ و المعنی در ضمیر من و ما موصله هم می توان به اعتبار لفظ مفرد آورد و هم می شود به اعتبار معنی جمع آورد.
[5] – تطهیر با جارى قرآن(1)، ص: 59
[6] – نامههاى بلوغ، ص: 54
[7] – بقره :40 ، استاد از این آیه در تفسیر سوره بقره گفتگو کرده و فرموده اند: این میثاق و قرار خداست. «اوفوا بعهدى اوف بعهدکم» و آنچه که این قرار را مىسازد عشق و ایمان است و آنچه که آن را مىشکند ترس از فقر و محرومیت و یا قدرتهاى مسلط و یا شرایط متحول است. «وایاى فارهبون …» و کسى که به حق و ثبات رسید دیگر از تحولها ترسى ندارد
[8] – ر.ب.ک.نظام اخلاق اسلامی ،ص:121تا 123
[9] – حکمت: 289
[10] کهف:68
[11] – وارثان عاشورا، ص:284،285،286،287،288
[12] – درآمدى بر علم اصول، ص: 29
[13] – خط انتقال معارف، ص: 63
[14] – تطهیر با جارى قرآن(2)، ص: 229