آیه های تلاوت شده قسمت 39
دنیا کلاس تحوّل و دگرگونی و بلا و تمحیص و تمییز و تشخص
و لاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ انْتُمُ الْاعْلُونَ انْ کُنْتُم مُؤْمِنین(139) انْ یَمْسَسْکُم قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ. وَ تَلْکَ الایَّام نُداوِلُها بَیْنَ الناسِ ِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین (140) وَ لِیُمَحِّصَ آللهُ آلَّذِینَ آمَنُواْ وَ یَمْحَقَ آلْکَافِرِینَ(141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ (142)… وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)
بررسی واژه ها
لا تهنوا:
از وهن به معنای سست و فشل و عدم انسجام در اراده. تزلزل روحی . ولی ضعف در برابر قوت به معنای ناتوان است. و ممکن است کسی ضعیف نباشد و قوت و قدرت داشته باشد و لی وهن و سستی و عجز داشته و تزلزل روحی او را فراگرفته باشد. وَ إِنَ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوت؛ خانه عنکبوب یعنی نظام خانوادگی او نه ساختمانش سسترین و به هم ریخته و آشفته ترین است و البته تارهای آن مقاوم هستند که با تارهایش لباس ضد گلوله می سازند.
لا تحزنوا :
از حَزن در برابرسهل؛ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا و در برابر فرح؛ وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ.زمخت و فشرده. و فشرده گی قلب و انقباظ آن در برابر انبساط و فرح قلب. افسوس بر گذشته ،در برابر خوف که ترس از آینده است.
یمسسکم:
از مسّ به معنای اصابت و برخورد عمیق کردن و رسیدن است. غالبا مس به برخورد چیزی با انسان و لمس به برخورد انسان با چیزی گفته می شود. لمس طبق سخن فروق اللغه تنها با دست است ولی مس اعم از لمس می باشد.
برخوردی اعم از همراهی درک و احساس از طرف فاعل بر خلاف لمس
و تفاوت دیگر در میزان اثر گذاری در برخورد است که به نظر می رسد با توجه به موارد استعمال این دو در مس این تأثیر عمیقتر و مانده گارتر است.
قرح:
درد حاصل از زخم کاری و جراحت
الایّام:
جمع یوم؛ روزگار و مقطع خاص و برش تاریخی خاص.
نداول:
از دول به معنای چرخاندن و دست به دست کردن و جا بجایی
لیعلم:
از علم به معنای دانش و آگاهی. اگر به معنای یقین باشد دو مفعولی و اگر به معنای معرفت باشد یک مفعولی است. حضور معلوم نزد عالم به آن است.
و همچنین به معنای علامت زدن و نشانه گذاشتن که ابن فارس در کتاب مقایس اللغه معنای اصلی علم را همین علامت گذاشتن بر چیزی که باعث تمییز آن از غیر آن شود، می داند.[1]
از آنجا که نوع مفسرین علم را به معنای اول گرفته اند که همان دانش باشد و از طرفی در قرآن علم به خداوند زیاد نسبت داد ه شده در حالی که چیزی بر خداوند مجهول نیست تا معلوم شود و او به همه چیز علم حضوری دارد، این گونه آیات را به گونه ای خاص و بعضا پر مشقت توجیه کرده اند مثلا مرحوم طبرسی در ذیل همین آیه می گوید: خدا قبل از اظهار میداند که آنها از حیث ایمان متمایز میشوند و پس از اظهار میداند که متمایزاند پس تغییر در معلوم است نه در علم. و بقولى معنى آنست: تا خدا معلوم را ظاهر سازد. و مرحوم علامه می گوید : جمله” وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا”، مراد از آن ظهور ایمان مؤمنین بعد از بطون و خفاى آن است و
معناى” لیعلم …” این است که خدا خواسته ایمان مؤمنین ظاهر شود.
و صاحب تفسیر تسنیم ضمن قبول نظر علامه می گویند: استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسره) میفرمایند: «منظور از علم در اینگونه از آیات، علم فعلی، یعنی ظهور علم ذاتی خداوند است».[2]
ولی استاد با پذیرش معنای علامت و نشانه راه را نزدیک کرده و زحمت فهم آیه را هموار نموده است که خداوند با بلا انسان ها را علامت زده و در نتیجه از هم دیگر مشخص و ممتاز و معین می کند چنانچه در جای دیگر در توضیح آیات مشابه می فرماید: فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلمَنَّ الْکاذِبین؛[3]تا اینکه خدا علامت بگذارد و نشانه بگذارد آنهایى را که صادق بودهاند و آنهایى را که دروغگو هستند.
و پس از چند آیه تأکید مىکند: لَیَعلَمنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا و لَیَعْلَمَنَالْمُنافِقِین.[4]
آنچه که نفاق و ایمان و صدق و ادعا را مشخص مىکند، همین فتنه، همین کوره، همین بلاء و امتحان است، که هم نقطههاى ضعف را نشان مىهد و هم بتها را مىشکند و عشقها را بر باد مىدهد، زیر پایت را داغ مىکند که نمانى و فشارت مىهد که پر نخورى و با شتاب تو را جلو مىراند که در بهار و پاییز فرو نروى، که حرکتها را ببینى، که چهار فصل را ببینى و هماهنگ گام بردارى.[5]
و ایشان در پاورقی تصریح می کنند و می فرمایند: علم، به معنى دانستن و شناختن و یقین داشتن آمده و به معناى علامت گذاشتن هم آمده. اقرب الموارد. و در معیار اللغه توضیح مىدهد که علم، علما، از باب فرح، فرحا و نصر و ضرب، به معناى علامت گذاشتن و شکافتن آمده. و ما به معناى علامت گذاشتن گرفتهایم.
یا برای رهایی از اشکال حداقل لیعلم را دو مفعولی معنا کنیم[6] یعنی تا اینکه خداوندمؤمنین را بشناساند. نه اینکه بشناسد تا اشکال در علم حق پیش بیاید
یتخذّ:
از اخذ در مقابل اعطا. حیازت و تحصیل و تناول یعنى بر چیزى اشراف یافتن و آن را به چنگ آوردن و حیازت و تصرف کردن و حفط نمودن؛ »یا یحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّه« و اسیر را اخیذ نامند. و اتخاذ از باب افتعال به معنای قبول اخذ که همان گزینش و انتخاب و گلچین کردن است.
الشهداء:
جمع شهید؛ حاضر آگاه.[7] کسی که به شهود رسیده و بدون واسطه اشیاء را درک می کند. شهود باطنی درک بلاواسطه حواس و شهود ظاهری درک بدون واسطه شنیدن از دیگران و کشته در راه خدا را شهید می گویند به اعتبار اینکه نزد پروردگارش زنده و حاضرست و در نتیجه به اندازه حضورش علم و شهود دارد. یا به اعتبار اینکه از ملک به ملکوت رسیده و ملکوت را نظاره می کند[8]
ِیُمَحِّصَ :
از محص به معنای خالص کردن و پاک کردن از هر عیب مانند تمحیص طلا با آتش که باعث گرفتن ناخالصیهای طلا می شود و همچنین انسان با بلا تمحیص می شود و زمین با کوبیدن؛ محص به الأرضَ: إِذا ضرب و فرش و طناب با کهنه شدن تمحیص می شوند و زبری آنها می رود؛ومحص الحَبْلُ أی أخلق حتى ذهب عنه زِئْبَرُه و بعضی در فرق بین محص و فحص گفته اند: فحص جدایی از چیزهای است که با آن ها مخلوط شده ولی محص جدای از چیزهای که با آن ها ممزوج است.[9]
از حضرت علی نقل شده:َ” یُمَحَّصُ النَّاسُ فِیهَا تَمَحُّصَ ذَهَبِ الْمَعْدِنِ مِنَ التُّرَابِ”[10]
یَمْحَقَ:
از محق در مقابل تمحیص و ربوه می آید نموو رشد نداشتن و ناقص شدن و معیوب شدن و بی برکت گردیدن و به نابودی رفتن و سوختن؛ محق الحرُّ الشجرَای احرقه
تمحیص پخته شدن و آب دیده گشتن و محق آب شدن و سوختن است.
حسبتم:
از حسِب به کسر سین به معنای گمان و اعتقاد و باور است که شدت و ضعف دارد که گاهی نزدیک به یقین است و گاهی در حد تخییل که بر اساس محاسباتی به این باور می رسد که اگر آن محاسبات درست و منطقی باشد باور و گمان صحیحی است و گرنه گمان باطلی بیش نیست
ذات:
صاحب و همراهی که مالک نیز هست قلّت ذات یده ما یملک دستش قلیل است. و ذات الصدور آنچه سینه ها در خود دارند و صاحب و مالک آن هستند
صدور:
جمع صدر: به در آمدن بعد از وارد شدن، تراوش. و خروج به معناى جدا شدن ولى در صدر پیوند با مرکز و محل بروزش را دارد. و سینه را صدر مىگویند به اعتبار این که مرکز بروز دادن احساسات آدمى است، بازگشتن از جایى.
صدر و سینه ظرفى است که در آن قلب که مرکز ادراکات و احساسات آدمى است قرار دارد و این ظرف با عواملى شرح و بسط پیدا مىکند و بزرگ و فراخ مىشود و عواملى نیز چون کبر و…. او را گرفتار تنگى و ضیق و قبض مىنماید و به نسبت وسعت و گشادى و یا تنگى و کوچکى، چیزهایى چون حکمت و اسرار را در خود جاى مىدهد یا از خود دفع مىکند.
پرسش های ترکیبی و ارتباطی
واو در « ولاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا » عطف بر آیه «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُم…»است
واو در« وَ انْتُمُ الْاعْلونَ» حالیه است یعنی اگر مؤمن هستید پس به خود سستی و حزنی راه ندهید در حالی که از اعلی و بالاترین جایگاه برخوردارهستید. یا واو برای استئناف است و به اعلی بودن مؤمن اشاره دارد
جواب شرط « انْ کُنْتُم مُؤْمِنین» به قرینه جمله قبل « ولاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا » فلا تهنوا …محذوف است و در نتیجه جمله « وَ انْتُمُ الْاعْلُونَ» حالیه است یا معترضه.یا جواب شرط ، جمله فانتم الاعلون محذوف است بنا بر اینکه واو استینافیه باشد که از بیان استاد فهمیده می شود که استاد همین احتمال سوم را می پذیرد و می فرماید: برترى براى شماست اگر مؤمن بمانید. برترى و تسلط براى شماست اگر شما مؤمن باشید و عشق نیرومندترى از او در دل داشته باشید.
الْاعْلُونَ در اینجا به معنای برترین است نه برتر چون بدون «مِن» تفضیل آمده است
چگونه ایمان عامل برتری و اعلی بودن است هر چند که ضربه پذیر باشد و گرفتار قرح و الم برخاسته از جراحت و زخم دشمن؟
اگر واو در « وَ انْتُمُ الْاعْلُونَ» استینافیه باشد دو جمله در آیه چه ارتباطی با هم دارند؟ و ارتباط آیه با آیه بعد چیست؟ استاد به این ارتباط ها و همچنین به پاسخ پرسش قبلی اشاره می کنند و می فرمایند: آنچه به انسان تسلط و موضع برتر مىدهد، همین بینش و همین عشق و ایمان است. تو به این گونه در قلهاى هستى که دشمن زیر پاى توست و در جایگاهى هستى که پیروزى و شکست و زخم و رنج و اسارت و محدودیتها، تو را از پاى در نیاورد… و بقیه نگاه ایشان در ادامه می آید؟
واو در وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا… عطف بر محذوف است ای نُداوِلها بین الناسِ لنُظْهِرَ أمرَهم ولنبیِّن أعمالَهم، ولیعلَم اللهُ الذین آمنوا…یا عطف بر نداولها است و فعل نداولها عامل در لام محذوف است ای ولِیعلمَ اللهُ الذین آمنوا نُداولها
واو در وَ لِیُمَحِّصَ آللهُ… عطف بر لیعلم است و جمله وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین جمله معترضه که بین جمله های معطوف بر هم قرار گرفته تا نشان دهد که پیروز شدن گروهی مثل کفّار در ایامی چند دلیل بر محبوب بودن آنها نزد خدا نیست که این پیروزی همان امهال و استدراج است.
عطف و یمحق بر لیمحص آیا از نقش تمحیص مؤمنین بر محق کفار حکایت نمی کند چرا که صرف تداول ایام در مواردی نه تنها دلالت بر محق کفار ندارد که حکایت از پیروزی آنها نیز دارد.
ام در«أَمْ حَسِبْتُمْ » منقطع و به معنای اضراب و استفهام انکاری است یا ام متصله.[11]
واو در وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ…برای حالیه و لمّا نفی ماضی استمراری همراه با توقع وقوع آن است.
واو در وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ عطف بر لیبتلیکم در آیه 152 که متعلق به “صرفکم” یا عطف بر لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ است و یا عطف بر محذوف است که نشان می دهد این حوادث پیش آمده که آیات به آنها اشاره دارد و وقایع پیرامون احد به جهات مختلف و علل و حکمت های گوناگون از جمله ابتلا و تمحیص بوده است که بر اساس این احتمال می تواند متعلق به تلک الایام نداولها باشد.
تفاوت ابتلا با تمحیص چیست؟[12]
چرا ابتلا به صدور و تمحیص به قلوب نسبت داده شده؟
نسبت این آیه با آیه 141 چیست و چه تفاوتی با هم دارند یعنی تمحیص مؤمنین با تمحیص قلوب آنها یک چیز است چنانچه نوع مفسرین برآن هستند و بین این دو تفاوتی قائل نشده اند[13] یا دوچیز است که استاد به آن تفطن پیدا کرده و آن را مطرح نموده است؟
تلاوت آیه ها
جهاد و تمحیص مؤمنین
مبارزه یعنى خون و مرگ و فشار و رنج و کسى دوام مىآورد که بتواند، نیروهایش را جبران کند و استقامت بنماید. این استقامت مىتواند از عشق و از ترس و از غرور و خودنمایى ریشه بگیرد. انسان با شیرینى عشق، تلخى رنجهایش را تحمل مىکند و به خاطر ترس، از مصیبتهاى بزرگتر، گرفتارىهاى کوچکتر را تحمل مىنماید.
قرآن مىگوید: سستى و کوتاهى نکنید و بر گذشته اندوه نداشته باشید. برترى براى شماست اگر مؤمن بمانید. در این آیه بر عنصر ایمان و محبت خدا تاکید مىشود لاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ انْتُمُ الْاعْلُونَ انْ کُنْتُم مُؤْمِنین».. «انْ یَمْسَسْکُم قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ. وَ تَلْکَ الایَّام نُداوِلُها بَیْنَ الناسِ».
اگر شما زخم برداشتهاید و یا درد مىکشید، دشمن هم مثل شما این رنج را دارد. و این روزها و تسلطها در میان مردم مىچرخد. این طور نیست که همیشه بهار باشد و همیشه پیروزى در سمت شما خیمه بزند؛ چون هدف این است که مؤمنها مشخص شوند و خداوند از میان شما شهداء را انتخاب کند. و مؤمنین پس از مشخص شدن، به تمحیص و غربال برسند که این سه مرحلهى ایمان و شهود و تمحیص، به محق و نابودى کافرها مىانجامد و این چنین نسلى مىتواند کفر را ریشه کن کند و در زیر نفوذ کفر و جاذبههاى شهوت و ثروت و قدرت، از پاى نیفتد. و در آیهى آخر به عنصر صبر اشاره مىنماید «امْ حَسِبْتُم انْ تَدْخُلُوا الْجَنّهَ وَ لَما یَعْلَمَ اللَّه الَذین جاهدوا مِنکُم وِ یَعلَمَ الصَّابِرین». و آیهى 154 با فاصلهى 12 آیه، به تمحیص دیگرى اشاره مىنماید.
تمحیص اول پاکسازى مؤمنین از منافقین و شکستخوردههاست. «وَلیُمَحِّصَ اللَّه الَّذین آمنوا و یَمْحَقَ الکافِرین».
اما تمحیص دوم تمحیص قلب و تصفیه باطنى در نهاد هر مؤمن است. «وَ لِیَبْتَلِى اللَّهُ ما فى صُدُورِکُم وَ لِیُمَحِّصَ ما فى قُلُوبِکُم. وَاللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور».
با این دید نه تنها بلاء و مصیبت خاصیت مبارزه است بلکه براى مؤمن، ایمان و شهود و تمحیص از نخالههاى متنفذ و تمحیص از ضعفها و زلزلههاى باطنى را به ارمغان مىآورد.
در سورهى نساء آیه 103 به بعد آمده است: «لاتَهِنُوا فِى ابْتِغاءِ الْقَومِ انْ تَکُونُوا تَألَمُون فَانَّهُم یَألَمُون کَما تَألمَوُن وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لایَرْجُون»، در تعقیب و دنبالهگیرى این گروه کافر، کوتاهى و سستى نورزید اگر رنج مىبرید و درد مىکشید، اینها هم رنج مىبرند با این تفاوت که شما امید دارید و آنها امیدى به خدا و به آیندهى معاد و به آیندهى دنیا ندارند.
با این نگرش، این مانع جهاد و مبارزه که نفسها را مىگیرد و مجاهدین را در میان راه با سستى و حزن از پاى مىاندازد، درمان مىشود.[14]
تمحیص مؤمنین
جهاد و درگیرى، همیشه همراه پیروزى و یا شهادت نیست. یکى از دو خوبى پیروزى است. و خوبى دوم گاهى شهادت است و گاهى جراحت و قُرْح است و گاهى اسارت و حصر، که تمامى این احتمالات همراه پاداش و حضور حق است که در این آیهى 139 مىفرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ انْتُمُ الْاعْلَونَ انْ کُنْتُمْ مُؤمِنین. انْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَد مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ». در مبارزه سستى نورزید و در برابر رنجها محزون و اندوهگین مباشید. برترى و تسلط براى شماست اگر شما مؤمن باشید و عشق نیرومندترى از او در دل داشته باشید. اگر قَرْح و زخمى و یا قُرْح و دردى همراه شماست دشمن، زخم و دردى همچون شما بر تن و بر دل دارد. با این چرخشها و گردشهاست که آدمها زیر و رو مىشوند و ایمان و عشق و حضور و شهادتشان مشخص مىشود و انتخاب مىشوند؛ چون خدا ظالمها را انتخاب نمىکند که آنها را دوست ندارد. او ایمان آوردهها را خالص مىگرداند و کافرها و چشمپوشها را کنار مىگذارد. و شما خیال نکنید که به بهشت خدا براحتى دست مىیابید پیش از آنکه صبر و جهاد شما آشکار شود و پیش از آنکه او مجاهد صابر را نشانه بگذارد.[15]
زخم ها و امید ها
مؤمن کتوم است و این کتمان، فقط مربوط به اسرار مگو نیست که کتمان درد و رنج هم هست. تو چه حقى دارى آنچه را که دوست به تو داده، نه با دوست که با دشمن او در میان بگذارى؟ آن قدر کم تحمّل هستیم که دَرِ دلمان را باز گذاشتهایم و هر کس در آن خانه گرفته، هر کس از آن خبر دارد.
یک فتنه، یک درگیرى، یک رنج، یک ضربه، یک فشار، رزق و بهره من است، ولى زنم مىداند. پدرم مىداند. مادرم مىداند. پس کجاست آن وسعت؟! کجاست آن وجودى که باید مثل کوه باشد؟! به راستى که از کف دست هم صافتریم!
باید غمها را تبدیل کنیم و وقتى از آنها بیرون آمدیم، براى دیگران بازگو کنیم تا آنها هم از این درد و غم، درسى بیاموزند.[16]
داستان ما، داستان کسى است که یک عمر زحمت مىکشد و نیرو متراکم مىکند، ولى همه را از دست مىدهد؛ مثل تیوپى که آن را باد مىزنند و سپس جِرْ مىدهند، که همه آنچه متراکم شده، از دست مىرود.
مَثَل ما، مَثَل پیرزنهایى است که پنبههاى خود را مىریسند، سپس آنچه را که ریسیدهاند، آنچه را که به هم سخت پیچیدهاند، باز مىکنند: «کَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکَاثاً».[17]ا
داستان ما، چنین داستانى است. از نیروهایى که به ما دادهاند و در ما متراکم شده، بر سر کوچه و بازار حرف مىزنیم، در حالى که کسى که راه افتاد، باید درگیر شود. این درگیرى و رنج است که او را مىسازد[18] که در این آیه آمده است: «انْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُه»[19]
؛ همه عالم، این رنج و این درد را دارند و چیز تازه اى نیست، با این تفاوت که شما امیدى دارید و دیگران همان را هم ندارند. کسى که براى دنیا، شبها بیدارى مىکشد و نگهبانى مىدهد، مثل تو رنج مىکشد و هزار بدبختى دارد و حقوق آخر ماهش هم فلان قدر است، به علاوه اگر بمیرد، معلوم نیست که براى چه کسى مرده است، ولى تویى که دو میلیون امید دارى، حاضر نیستى یک دقیقه به پا بایستى؟! جداً که خودمان را لوس کردهایم. [20]
تثبیت مؤمنین با تمحیص
اگر ضرورت وحى را باور کردیم، این وحى یا همه گیر و گسترده خواهد بود و هر کس مستقلا از وحى برخوردار مىگردد و یا اینکه مجموعهى وحى در بیابانى و یا کعبهاى قرار مىگیرد و یا اینکه بر حامل و حافظى نازل مىشود که قلب مشروح سینهى تثبیت یافته و دور از شتاب و خطا داشته باشد و به تدریج در کنار حوادث، مؤمنین را به ثبات برساند. و تمحیص کافر از مؤمن و تمحیص دل مؤمنین را فراهم آورد، که: « وَ لِیُمَحِّصَ آللهُ آلَّذِینَ آمَنُواْ وَ یَمْحَقَ آلْکَافِرِینَ» و « وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ ».
به اینگونه امتحان و ابتلا شکل مىگیرد و رهبرى جامعهى اسلامى شکل مىگیرد. و این واقعیتى است که ضرورت را تأمین مىنماید و روابط را تنظیم مىنماید.
راستى که وحى بدون رسول و کتاب به تنهایى کفایت ندارد که رسول را مىخواهد و پس از رسول همراه و خلیفهاى مىخواهد که همان اهداف رسول را داشته باشد و همان خصوصیات را دارا باشد. آگاهى از تمام راه و آزادى از تمام کششها را. اگر هدف حکومت اسلامى، بالاتر از پاسدارى و پرستارى باشد و اگر جایگاه انسان نه این هفتاد سال، که تمامى هستى و براى همیشه باشد، ناچار حاکم باید از ترکیب آگاهى و آزادى؛یعنى عصمت برخوردار باشد تا بتواند آموزگارى کند و نه تنها سواد و علوم و صنعت که بینش و وعى و پرورش این سالک بىآرام را عهدهدار باشد.[21]
برداشتن موانع جهاد با سبک جلوه دادن مشکلات
جهاد و درگیرى همانطور که در غریزهها و بینشهاى آدمى ریشه داشت همین طور در وجود او مانعها و مزاحمهایى دارد. همانطور که قدرت و ریاست و لذت و ثروت، او را به جنگیدن وادار مىساخت، همین طور، مرگ و رنج و مصیبت، او را از درگیرى مىترساند و عشق به زندگى و عشق به دنیا و رفاه و راحتى او را از مبارزه منصرف مىسازد.
مادام که این تنازع و درگیرى در میان ریشههاى جهاد و مانعهاى آن به گونهاى حل نشود، حیرت و تردد، دست از جان مبارز بر نمىدارد. و این است که در هر گونه مبارزهاى باید به این ریشهها و این مانعها توجه داشته باشند و مشکل را به گونهاى حل و فصل نمایند، یا با وعده و وعید و غنایم و قدرت و یا با تحلیل از مرگ و شهادت و حقارت دنیا و جلوهها و سبک جلوه دادن رنجها و مشکلات و تقویت روحى در برابر مصیبتها و زخمها و رنجها.[22]
راه آنجا آغاز مىشود که تو به پایان مىرسى.
راستى که در هنگام توانایى دو پاى شکر و صبر هست و در هنگام عجز و ناتوانى، بلوغ و عنایت حق هست و با این همه امکان چه جاى ترس و یأس و سستى و حزن است؟ «فَلا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ انْتُمُ الاعْلَونَ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین».
آنچه به انسان تسلط و موضع برتر مىدهد، همین بینش و همین عشق و ایمان است. تو به این گونه در قلهاى هستى که دشمن زیر پاى توست و در جایگاهى هستى که پیروزى و شکست و زخم و رنج و اسارت و محدودیتها، تو را از پاى در نیاورد. تو گرچه پیش آمدها را نمىدانى ولى کار خود را در هر پیشامد مىشناسى و دیگر مشکلى نیست، در سورهى احقاف آیهى 4 درس بزرگى هست. «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُسُل وَ ما ادْرى ما یُفْعَلُ بى وَ لا بِکُم انْ اتَّبِعُ الاّ ما یُوحى الَىّ»؛ بگو من بدعتى در میان پیامبران نیستم. من از همان جایگاه برخاستهام. نمىدانم براى من وشما چه پیش مىآید. ولى مىدانم چه بکنم، که من از وحى و دستورم پیروى مىنمایم.
پس اگر به شهادت برسیم، میزبان مهربان و ضیافت حضور او هست و اگر به درد و زخم و زمین گیرى تا آخر عمر برسیم، حضور و همدردى او هست.[23]
جهاد برای تمحیص
آنها که شکل خود را انتخاب کردهاند و دین را فرا گرفتهاند و به آن چنگ زدهاند، باید در کنار حادثهها آبدیده شوند و همراه سختىها خود را سرشار و بارور کنند؛ چون در هنگامهى سختىها و ضربهها و رنجهاست که ضعفها آشکار مىشوند و کمبودها مشخص مىگردند.
در نتیجه، آنها که مىخواهند بر روى خود کارى شروع کنند، به نتیجه مىرسند.
آزمایش، به محنت افتادن- امتحان- به این خاطر است که نقطههاى ضعف، معلوم شوند و کسرىها در دست بیایند. و این است که جهاد، با این هدف و براى بارور کردن و آماده کردن شروع مىشود و آغاز مىگردد.[24]
مراحل تمحیص
تمحیص هم دو مرحله دارد :
مرحله اوّل، تمحیص مؤمن از کافر است که در این آیات مطرح است: «اِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ آلاَْیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ آللهُ آلَّذِیَن آمَنُواْ وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَ آللهُ لاَیُحِبُّ آلظَّالِمِینَ وَ لِیُمَحِّصَ آللهُ آلَّذِینَ آمَنُواْ وَ یَمْحَقَ آلْکَافِرِینَ »؛… خداوند مؤمنها را از کافرها جدا مىکند، غایبها را از شاهدها جدا مىکند و درصد غیب ما و فرار ما را به شهود تبدیل مىکند. بعد از این مرحله، تمحیص اوّل واقع مىشود، که تمحیص ایمان و کفر است و مؤمنها از کافرها جدا مىشوند.
مرحله دوّم، تمحیص قلبى است، که در این آیه آمده: «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِیَن کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ الى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[25]».
بعد از تمحیص ایمان و کفر، نوبت به این مرحله از تمحیص مىرسد، که بعد از ابتلا مطرح است. نکته لطیفى که هم در این آیه و هم در بیان اباعبد اللَّه (ع) مطرح است که؛ «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ فَاذَا مُحِّصُواْ بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ[26]»، این است که تمحیص به واسطه بلاست.
و ابتلا در این آیه تنها براى اعمال نیست، که «ما فى الصدور» است؛ [27]چون خدا تنها نمىخواهد اعمال ما را محک بزند و صاف کند؛ که مىخواهد آن چه در دلهاى ماست، میوههایى که در دلهاى ماست،آنها هم به بار بنشینند؛ «وَ حُصِّلَ مَا فِى الصُّدُورِ[28]».
خدا مىخواهد آن چه را که همراه تمامى دلهاست و او همراه و به آنها آگاه است، همه آنها را آشکار کند تا تو مغرور هّمت و تخیّلت و غرورت نشوى. خیال نکنى که سالکى! خیال نکنى که به جایى رسیدهاى! خیال نکنى که با ادّعاها چیزى به دست آوردهاى! اینها حرف است!
با قدرت و معرفت و یقین هیچ حاصلى به دست نمىآید. همه اینها توشهاى نیست که تو را به فوزى برساند، که سرود فوز را تنها کسى مىتواند بخواند که به این مرحله رسیده باشد و با بلا زیر و رو شده باشد. و این على (ع) است که وقتى ضربت نهایى را در محراب کوفه نوش جان مىکند، فریاد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» را سر مىدهد.[29]
تمحیص اشخاص و حالتها
بلاء عامل تمحیص است. آدمها و حالتها را غربال مىکند و از یکدیگر جدا مىسازد. غربال کفر از ایمان، و کافر از مؤمن و غربال حالتها و ذلتها و عزتها و تعلق و فراغت و توجه و غفلت.
تمحیص در یک مرحله به اشخاص نسبت مىیابد؛ «لیمحص الله الذین آمنوا»،[30] و در یک مرحلهى دیگر به «ما فى القلوب»[31] و حالتها نسبت مىیابد و همین است که تمحیص اشخاص و تمحیص حالات مطرح مىشود.
به آیاتى از سوره آل عمران مرور مىکنیم. در آیهى 138 مىبینیم که سه خصوصیت بیان و هدى و موعظه براى قرآن و آیات مطرح مىشود. بیان و روشنى براى مردم و تمامى آدمها است، همه مىتوانند به روشنى دریابند. اما هدایت و جهت دادن و یا ایصال و رساندن و با احساس و دل در آمیختن و شناخت و احساس و مغز و قلب را گرفتن و موعظه کردن مربوط به مرحلهى تقوا است، یعنى بالاتر از اسلام و ایمان. سستى و حزن بى معناست که ایمان و محبت خدا، دل را به علو و تسلط مىرساند و موقعیتها با موضعگیرىهاى مناسب کنترل مىشوند و تحول موقعیتها و نعمتها حزن و سستى نمىآورد در هر راهى رنج و گرفتارى هست و براى تمامى مردم تحول و گردش هست.
و با همین رنج و تحول مؤمن عاشق مشخص مىشود و غفلت زدهى موقعیتها و غایب و گرفتار در نعمتها که بر خود ستم کردهاند و حرکت خود را در گرو شرایط و امکانات گذاشتهاند کنار مىروند و شهدا که حضور مستمر داشتهاند انتخاب مىشوند و گواهان اتخاذ مىشوند، مؤمن غربال مىشود و کافر به هلاک مىرسد. بهشت بدون جهاد و صبر به دست نمىآید و با همین جهاد و شهادت است که تمناى کسانى که آرزوى مرگ را داشتند، ولى با دیدار آن، به آن خیره شدند و ایستادند، محک مىخورد. و همینطور صبر و استقامت آنهایى که همراه محمد و پس از محمد صلى الله علیه و آله از راه او باز نمىگردند و پشت نمىکنند، مشخص مىشود، که خدا صابر را مشخص مىکند و به شاکرها پاداش مىدهد.
مهلتها و فرصتها داده شده و خدا اجلهایى را گذاشته و در این فرصت کسانى که بهرهى دنیا را بخواهند از آن سهمى مىگیرند و کسانى که بهرهى آخرت را بخواهند به آنها مىبخشیم و شاکرها را پاداش مىدهیم.
دعوت و درگیرى و قتال و رنج، سنت جارى در بسیارى از انبیاء است و بسیارى از یاران آنها همراه نبى جنگیدند و سستى نیافتند و ضعیف نشدند و زمین گیر نگشتند. خدا صابرها را دوست دارد. آنها با این همه کوشش و صبر مغرور نبودند و طلبکار نشدند، که غفران و ثبات و نصرت را مىخواستند و خداوند به آنها بهرهى دنیا و زیبایى بهرهى آخرت را بخشید، که اینها با زیبایى عمل کردند و محسن شدند و خداوند هم با زیبایى پاداش داد که او محسنین را که خوب، خوبى مىکنند دوست دارد.
اى کسانى که تا سر حد ایمان آمدهاید اگر از کافرها اطاعت کنید شما را به گذشتهاى که به آن پشت کرده بودید بر مىگردانند و شما نمىتوانید در آن دنیاى گذشته بمانید. باز مىگردید ولى این باز گشت با خسارت و زیان همراه است.
ولایت شما و سرپرستى شما با خداست و او بهترین نصرت دهندگان است. او مىتواند دشمنان نیرومند شما را از درون و با ترس بشکند چون شرک ضعف مىآورد و ضعف ترس و رعب را مىپرورد. شما وعدهى صادق خدا را دیدید و آنها را شکست دادید … تا آنجا که با سستى و نزاع و عصیان گرفتار شدید پس از آنکه پیروزى محبوب را به شما نشان داد. آنها به شما تاختند و شما دو دسته شدید. کسانى دنیا را مىخواستند و کسانى آخرت را اراده مىکردند. سپس شما را از آنها منصرف کرد و برگردانید، تا شما را مبتلا سازد و ضعفهاى شما را به شما نشان بدهد در حالى که از شما عفو کرده و چشم پوشیده که خدا با فضل خود بر کسانى که مؤمن هستند مىبخشد. به یاد آن هنگام که از کوه بالا مىرفتید و فرار مىکردید و هیچ کس را ملامت نمىنمودید و رسول شما را صدا مىکرد و مىخواند و باقیماندههاى شما را دعوت مىکرد و این رنج مضاعف شما شد که خود مىترسیدید و صداى رسول را مىشنیدید و این رنجهاى مضاعف تا هنگامى است که حزن بر گذشته و برمصیبتها و گرفتارىها نداشته باشید.
خداوند به کارهاى شما آگاه است. آنگاه پس از آن همه رنج و غم، بر شما خواب آرامى فرستاد که فقط یک دسته از شما را در خود گرفت. اما دستهى دیگرجانشان برایشان اهمیت یافته بود و به خدا گمان باطل، گمان جاهلیت داشتند و مىگفتند، آیا هیچ مقدارى از کار به دست ما و براى ما نیست؟ به اینها بگو، تمامى کار و تمامى امر براى خداست. اینها در دلهاشان نهان مىکنند، حرفهایى را و حالتهایى را که براى تو آشکار نمىسازند. مىگویند اگر کار در دست ما و بر اختیار ما بود، ما در اینجا کشته نمىشدیم. به آنها بگو، اگر