آیه های تلاوت شده قسمت 40
آیه 144
ارتداد یاران
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین.(144) و محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او پیامبرانى آمده اند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به پیشینه خود (جاهلیت) بر مى گردید؟ هر که واپس گراید، به خدا زیانى نمى رساند و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.»[1]
اگر به گذشته هایتان بازگشت کنید، به چیزى ضرر نمى زنید، ولى اگر پایدارى کنید، شکر معرفتتان را بدست آورده اید. شکر آن نعمتهایى را که بدست آورده بودید، ادا کرده اید.[2]
واژه ها
خلت:
قد خَلَت: واوى (خَلَوَ) به معناى گذشت و گذشتن.[3] و «تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ»؛ اینها امتى هستند که گذشتند و به تاریخ پیوستند.
انقلبتم:
قلب به دو معنی آمده[4] لب و خالص هر چیز و به معنای دگرگون کردن، وارونه کردن و بالا و پایین کردن و از جهت خود برگرداندن و چرخیدن.
و انقلاب مطاوعه قلّب و پذیرش بازگشت است؛ و قَلَبْتُهُ فَانْقَلَبَ، و قَلَّبْتُهُ فَتَقَلَّبَ. و قَلَبْتُ فلانا عن وجهه أی صرفته. و قال بعضُهم: سمِّی القلب قلباً لتقلبه، و سمی فؤاداً لتحرقه على من یشفق علیه.[5]
عقبیه:
عقاب: از معاقبه؛ پشت. پی آمد. معقِّب؛ تعقیب کننده. و عقبه لایه های پشتی کوه که در پی هم میآید. و عذاب را عقاب میگویند چون فاعل فعل را تعقیب میکند و پشت سر او و در تعقیب او میآید و او را رها نمیکند. و به تعبیر قرآن طوق گردن او میشود و رهایش نمیکند و بر او سنگین است و فشار میآورد. و عقبه نیز نفس گیر است و بر سینه انسان سنگینی میکند. و عقبه کئود؛ گردنه پر مشقت. بر عکس ثواب که به استقبال میآید و به صاحبش بهره میدهد. و عُقاب را عُقاب میگویند به جهت تعقیب صید و هجمه و فشاری که بر او وارد میکند.
عقب چیزی که به دنبال چیز دیگری می آید[6]. پشت پا پاشنه و جمع آن اعقاب است . و نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ؛ بر دو پاشنه اش واپس رفت. بازپس رفت بر پاشنه خویش[7] . عقب رفت. و انقلب : عقب گشت.
وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتى کُنتَ عَلَیْهَآ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ؛ و ما قبله اى را که مدتها بر آن پایبند بودى، قرار ندادیم مگر به خاطر اینکه بدانیم کسى را که پیروى رسول مى نماید از آنکه به گذشته باز مى گردد و به عادتها و هوسها و وسوسه ها تن مى دهد. یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ: به عقب بازگشتن و از گذشته هوس و تقلید و عادت پیروى کردن.[8]
جزی:
جزی با عن به معنای جانشین و بدل است مثل: لا تُجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ؛ اىْ بَدَلَ نَفْسٍ. و با باء و همزه به معنای کفایت است ؛ أَجْزَأَنِی الشّیءُ إِجْزاءً ، کفانی. قوله: یَجْزَأُ بالکراعِ، أی یکتفی بها و بدون حرف ربط چیزی را به کسی در مقابل چیزی و نعمتی و عملی دادن[9]، لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم.
گاهی ممکن است آنچه داده شود مزد فرد باشد مانند: وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون[10] قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا[11]
شکر:
شکر عبارت از شناخت نعمت و شناخت منعم و به کار گیری نعمت آنگونه که منعم می خواهد.
پرسش های ترکیبی و ارتباطی
حصر در آیه حقیقی است یا اضافی؟ یعنی پیامبر در نگاه ما فقط رسول است و هیچ شأن دیگری ندارد یا با توجه به آیات دیگر که برای رسول شؤون متعددی را قائل هستند در برابر مسلمانان ضعیف و سست این تعبیر به کار می رود تا شخصیت ها جای اهداف را نگیرند.
واو عطف است یا استئناف؟ عاطفه بودن آن نشان از ابتلایی دیگر برای اهل اسلام است تا مومن و کافر از هم دیگر باز شناخته شوند و در دوره بعد از رسول ایمان از ارتداد فاصله بگیرد.
استفهام توبیخ است یا انکار و یا ایجاد تردید در انتخاب جاهلی آنها؟ او برای تردید است یا صرف بیان احتمال ؟ آیا مات تنها کفایت نمی کرد؟
جمله قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ معترضه است و به یک سنت تاریخی اشاره دارد که پیامبران همه رفتنی هستند یا صفت رسول است تا صراحت در این داشته باشد که رسول بدعت و تافته جدا بافته ای از سایر رسل نیست چنانچه در آیه ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ [12] آمده است. و همانگونه که پیروان سایر انبیا بعد از آنها بعضی مرتد شدند این سنت در اصحاب محمد هم جریان دارد.
سین در وَ سَیَجْزِی برای تدریج است آنگونه که استاد در جاهای مختلف در کتابهایشان آورده اند یا به همان معنای مشهور است که اشاره به آینده نزدیک دارد.[13]
مراد از انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ چیست؟ از تقابلی که آیه 143 بقره وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتی کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْه، آمده می توان فهمید انقلاب به اعقاب و به عقبیه همان عدم تبعیت از رسول و بازگشت به جاهلیت است چنانچه در آیه وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون[14] و آیه وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعیر[15]، اعقاب به دین نیاکان و تبعیت از شیطان مطرح است.
علت عقب گرد و بازگشت به جاهلیت چیست؟چه کسانی شاکر بودند و برنگشتند با اینکه شاکرین کم هستند؛ [16]
معنای «مَنْ» در وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ، مفرد است یا جمع ؟
رابطه فقرات آیه چگونه توضیح می یابد؟ توبیخ بر بازگشت به جاهلیت بر این اساس است که آنها همه چیز را در وجود رسول خلاصه می کردند که با رفتنش همه چیز بر باد رفته است و خدا نیز همراه رسول مرده است. ولی این نگاه و حرکت قهقهرایی به خداوند ضرر نمی رساند نه بازگشت دست جمعی و نه بازگشت فردی. یعنی اگر تک تک شما به گذشته برگردند خدا ضرر نمی کند و این شما هستید که ضرر می کنید و در مقابل شما که به جاهلیت برگشتید کسانی شکر نعمت رسول را در حیات و مماتش به جا آوردند و بعد از او ثابت قدم ایستادند و نعمت ولایت را پاس داشتند به اینها تدریج به عنوان شاکرین جزایشان را می دهیم.
این آیه چه تفاوتی با آیه فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ [17]دارد؟
تلاوت آیه
ارتداد یاران
من مى خواهم بنویسم که چرا کارهاى خوب را رها مى کنیم و چرا ناتمام مى گذاریم. و مى خواهم بنویسم که چگونه هدف خوب و روش خوب و شکل خوب و عمل خوب را، که حسنات هستند، با صالحات همراه کنیم و جهت ها را فراموش ننماییم و از راه و سنّت خدا، به ضلال و بدعت و نفاق روى نیاوریم و در برابر رسول نایستیم و او را در حجره تنهایى و بستر مرگ رها ننماییم.
من مدّتهاست که به دو غربت رسول خدا فکر مى کنم: یکى آنجا که همراه خدیجه و على، در کوچه هاى گرم مکّه قدم مى زد و خاشاک راه و اهانت بام و هجوم تمسخر بچه هاى مکّه را زیر پا مى گذاشت و به فکر دلهاى طالب و تسلیم هاى آگاهى بود، که در میان مرده ها و کورها و کرهاى فرارى نهفته بودند و امانت رسالت او را، به دوش جان مى گرفتند و تا دورهاى دور مى بردند.
و دیگر، آنجا که در بستر وفات، در حجره مدینه افتاده بود. باز هم همراه على و این بار فاطمه مى خواست تا هدایت نسلهاى بعد را تضمین کند و آنها را با کتاب و عترت هم پیمان سازد، که فریاد برداشتند و نگذاشتند و رسول روى برگرفت و تنها، در میان گلوگاه و سینه على جان داد.
این غربت دوّم، غربت سنگینى است. پس از سالها تلاش و رنج و کاشتن در کویر و شکفتن گلهاى عشق و آگاهى و عمل، اکنون رسول مى نگرد که یاران او در خاکهاى مدینه، در همین کناره هاى بدر و احد و خیبر و آن دورترها و دورترها آرمیده اند و تمامى رسالت او را جز على برادر او و جز فاطمه کوثر او، کسى برنمى دارد. و از یاران، حتّى ابوذر و سلمان هم ساعت و ساعت هایى گرفتار مى شوند و تنها مقداد مى ماند.[18]
راستى که، چه غربت سختى است! دوستان را یا مرگ مى گیرد و شهادت مى برد و یا فتنه ها و شبهات و شهوات و بدعتها زمین گیر مى نماید و مشکلات و مصیبتها از پاى مى اندازد. و رسول مى ماند و غربت غریب تنهایى. و نه تنهایى، که یاران بازگشته اند و مرتد شده اند و به تعبیر خدا: «انْقَلَبْتُمْ عَلى اعْقابِکُمْ …»؛ برگذشته ها بازگشته اند و از راه و از رفتن دست کشیده اند.[19]
جاهلیت مشکل حکومت دینی
در فرض انحراف از حکومت دینى چه مشکلاتى تحقق پیدا مى کند؟ یکى از مشکلات حکومت دینى، انحراف از اهداف و رجوع به جاهلیت است[20]. پس مشکل اوّل، جاهلیت و بازگشت به اعقاب و بعد از مهاجر شدن، دوباره به وضعیت سابق برگشتن است که مشکل بزرگى است. این مضمون از انحراف را در خطبه هاى 192 و 150 و 16 مى توان مرور کرد.[21]
«وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِى کُنتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ»؛ و ما قبله اى را که مدتها بر آن پایبند بودى، قرار ندادیم مگر به خاطر اینکه بدانیم کسى را که پیروى رسول مى نماید از آنکه به گذشته باز مى گردد و به عادتها و هوسها و وسوسه ها تن مى دهد.[22]
آیا مى گویید محمد مرد؟ آرى این مصیبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ، شکافى که هر دم فراختر و گسستگى اش دامنه دارتر و وسعتش فزونتر گردد.
در نبودنش زمین تاریک و در مصیبتش خورشید و ماه بى فروغ و ستاره ها پراکنده شد و هنگام مرگش امیدها منقطع، کوهها منهدم، حریمها ضایع و حرمتها زایل شد.
به خدا قسم مرگ او فاجعه اى بس بزرگ و مصیبتى بس دهشتناک بود.
رخدادى که بسانش همتایى و در دار دنیا برایش جبرانى نیست؛ (اما نه چنان است که شما این تقدیر الهى را ندانید و از آن بى خبر مانید) کتاب خداى بزرگ که صبح و شام در خانه هایتان با صداى بلند و الحان گوناگون (یا با خواندن و فهماندن) خوانده مى شود (قبلا) از آن خبر داده است و پیش از آن هم در مورد همه پیامبران اتفاق افتاده است.
مرگ حکمى است قطعى و تقدیرى است حتمى. «و محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او پیامبرانى آمده اند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به پیشینه خود (جاهلیت) بر مى گردید؟ هر که واپس گراید، به خدا زیانى نمى رساند و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.»[23]
ویژگی عصر جاهلیت قبل و بعد از بعثت
جاهلیت زمان رسول وحشى و عاصى است و جاهلیت در زمان على، متکى به اسلام است و جاهلیت در زمان امام سجاد، جاهلیتى لهیده و هراسناک است و این جمع رمیده از بیرون و گزیده شده از همه جا، محتاج برخوردى غیر مستقیم و مهربان است، که حتّى خشونت نصیحت را نداشته باشد تا چه رسد به خشونت تادیب، این جاهلیت فقیر شکسته، محتاج آگاهى و غنا و صلابت است، نور غنا و قدرت، نیاز این جامعه بحرانى است که باید با روشى غیر مستقیم و از زبان خویش به آن راه بیابد و با مناجات و دعا در دل او بنشیند.[24]
اگر على پس از دوران خلفاء مى فرمود: «الا وَ انَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَیْئَتِها یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ بِالْحَقِّ». اگر على مى گفت امروز شما مثل روز بعثت رسول است و جاهلیت دوباره بازگشته، پس در این روز چه مى توان گفت که جاهلیتى است لهیده با مردمانى ترسو و شکسته با یک دنیا رؤیاى کودکانه و عشقها و ترسهاى حقیر و قدرتهایى سنگین و مسلط و پر زرق و برق و مسلح که اگر مردم آنها را دوست نداشتند ولى وحشت داشتند و اگر پرستش نبود وابستگى بود و اطاعت ترس و اطاعت حماقت بود. یک دسته از اینها دیگر دلى نداشتند و مى ترسیدند و اگر دل داشتند، شعور نداشتند و به آب و آتش مى زدند و اگر مختصر شعورى هم داشتند، تحمل حکومت علوى را نداشتند، یک دسته همچون خاکسترى بر سر راه باد نشستند و یک دسته توابین را تشکیل دادند و بى گدار به آب زدند و یکدسته هم که با مختار و مصعب و ابراهیم اشتر همراه شدند، تحمل عدل علوى و حضرت سجاد را نداشتند، گرچه دل اهل بیت را شاد کردند و انتقام قاتلین کربلا را تا حدودى گرفتند.[25]
مداوای جاهلیت
این که مى بینیم در زمان على فتوحات متوقف مى شود و به قلع و قمع جرثومه هاى فساد و محورهاى قدرت روى مى آورند، همین است که اتراف و اسراف و اشرافیت و تبعیض و بدعت کار جامعه اسلامى را به نابودى کشانده و به تعبیر امام على جاهلیت دوباره بازگشته همانطور که هنگام بعثت رسول برپا و استوار بوده و این است که باید دوباره از ریشه رویید و باید زیرو رو کرد.[26]
با این جاهلیت وحشى و لهیده و شکست خورده و شکسته، چه مى توان کرد؟
باید به این جاهلیت فقیر شکسته، آگاهى و بى نیازى و صلابت داد.
با این آگاهى است که خودش و بلاء و فتنه ها و موضع گیرى در برابر فتنه ها و بلاء را مى شناسد.
با این آگاهى است که زیبایى و جمال حق را حتّى در کنار سختى ها و رنجها و زشتى ها مى فهمد.
با این آگاهى از خویش و از بلاء دنیا و جمال و زیبایى حق است که به استغناء و بى نیازى قلبى خویش مى رسد و با این بى نیازى است که شکست هایش جبران مى شود و صولت و صلابتِ، هنگام[27] گرفتارى ها را به دست مى آورد.
تا اینجا مشکلى نیست، مشکل از اینجا به بعد است، چگونه مى توان این داروهاى شفابخش را به این بیمار بسته رسانید، بیمارى که کسى را در حریم حرمتش راه نمى دهد و درها را به روى هیچ کس نمى گشاید.
جواب این نکته روشنگر برخورد دقیق امام سجاد و تحلیل زندگانى اوست، که باید نور و غنا و قدرت را به آن جامعه شکسته تهیدست تاریک ببخشد.
هنگامى که برخورد مستقیم امکان ندارد، باید غیر مستقیم و از ناخود آگاه دلها وارد شد و حرفها را پیچیده و پوشیده تحویل داد.[28]
[1] – روزهاى فاطمه(س)، ص: 119
[2] – روزهاى فاطمه(س)، ص: 75
[3] – تطهیر با جارى قرآن، ج3، ص: 230
[4] – القاف و اللام و الباء أصلانِ صحیحان: أحدهما یدلّ على خالِص شَىءٍ و شَریفِه، و الآخَرُ على رَدِّ شىءٍ من جههٍ إلى جهه. فالأوَّل القَلْبُ: قلب الإنسان و غیره، سمِّى لأنَّه أخْلَصُ شىءٍ فیه و أرفَعُه. و خالِصُ کلِّ شىءٍ و أشرفُه قَلْبُه. و یقولون: عربىٌ قَلْبٌ
[5] ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغه – بیروت، چاپ: اول.
[6] – ولّى فلان على عَقِبه و عَقِبَیه: أی أخذ فی وجه ثم انثنى راجعا قال الخلیل: کلُّ شىء یَعقُبُ شیئاً فهو عَقیبُه، کقولک خَلف یَخلف، بمنزله اللَّیل و النهار إذا مضى أحدُهما عَقَبَ الآخَر. و هما عَقیبانِ، کلُّ واحدٍ منهما
[7] زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمه الأدب – تهران، چاپ: اول، 1386.
[8] – تطهیر با جارى قرآن، ج3، ص: 252
[9] – العین: الأَجْر: جزاء العمل
مقا- جَزَى: قیام الشیء مقام غیره و مکافأته إیّاه. یقال: جَزَیْتُ فلانا أَجْزِیهِ جَزَاءً، و جَازَیْتُهُ مُجَازَاهً، و هذا رجل جَازِیکَ من رجل، أی حسبک، و معناه أنّه ینوب مناب کلّ أحد
تفاوت جزا با اجر: اگر چه در تفاوت اجر و جزی گفته شده « اجر جزاء عمل خوب است . و جزا اعم از عمل خوب و بد می باشد» ولی با تعبیر قرآن در سوره قصص نشان می دهد که اجر را نیز جزی می دهند قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا و الْأَجْرُ و الْأُجْرَهُ یقال فیما کان عن عقد و ما یجری مجرى العقد، و لا یقال إلا فی النفع دون الضر، نحو قوله تعالى: لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ* [آل عمران/ 199]، و قوله تعالى: فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ [الشورى/ 40]. و الجزاء یقال فیما کان عن عقدٍ و غیر عقد، و یقال فی النافع و الضار مفردات راغب
[10] – نحل:92
[11] – قصص:23
[12] – الأحقاف : قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبین
[13] – (الفرق) بین سوف و السین فی سیفعل ان سوف اطماع کقولهم سوفته أی أطمعته فیما یکون و لیس کذلک السین.
و زعم بعضهم أنها للاستمرار لا للاستقبال و استدل علیها بقوله تعالى: سَتَجِدُونَ آخَرِینَ، سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ فجاءت السین إعلاما بالاستمرار لا بالاستقبال مجمع البحرین
زمخشرى در ذیل آیه «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ …» بقره: 137.
گوید: معناى سین آنست که این لا محاله خواهد بود هر چند مدتى طول بکشد و در ذیل آیه «أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ …» توبه: 71. گفته: سین رحمت حتمى را افاده میکند. و وعد و وعید هر دو را تأکید میکند
[14] – البقره : 170
[15] – لقمان : 21
[16] – – فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع] یَقُولُ فِی حَیَاهِ النَّبِیِّ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ اللَّهِ لَا نَنْقَلِبُ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ وَ اللَّهِ لَئِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ لَأُقَاتِلَنَّ عَلَى مَا قَاتَلَ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَوْلَى بِهِ مِنِّی وَ أَنَا أَخُوهُ وَ وَارِثُهُ وَ ابْنُ عَمِّه
[17] – مریم : 59
[18] – عن الفضیل بن یسار عن أبی جعفر ع قال إن رسول الله ص لما قبض- صار الناس کلهم أهل جاهلیه إلا أربعه علی و المقداد و سلمان و أبو ذر، فقلت: فعمار فقال: إن کنت ترید الذین لم یدخلهم شیء فهؤلاء الثلاثه
ِ وَ قَالَ فِی بَعْضِ کِتَابِهِ- وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِالرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ «1» یَقُولُ فِی الْآیَهِ الْأُولَى إِنَّ مُحَمَّداً حِینَ یَمُوتُ یَقُولُ أَهْلُ الْخِلَافِ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَضَتْ لَیْلَهُ الْقَدْرِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَذِهِ فِتْنَهٌ أَصَابَتْهُمْ خَاصَّهً وَ بِهَا ارْتَدُّوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ لِأَنَّهُمْ إِنْ قَالُوا لَمْ تَذْهَبْ فَلَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا أَمْرٌ وَ إِذَا أَقَرُّوا بِالْأَمْرِ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ صَاحِبٍ بُدٌّ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص: 249
[19] – نامه هاى بلوغ، ص: 147
[20] ( 1). مشکل انحراف از اهداف، جدایى از سنت و اسلام، تحوّل در مدیریت و رهبرى وهمچنین تحوّل ارزشها بخشى از سخنرانى استاد در شب 27 رمضان 1377 مى باشد که به مجموعه سخنرانى محرم 1378 اضافه شده است ..
[21] – مشکلات حکومت دینى، ص: 123
[22] – تطهیر با جارى قرآن، ج3، ص: 260
[23] – روزهاى فاطمه(س)، ص: 119
[24] – درسهایى از انقلاب (تقیه)، ص: 213
[25] – درسهایى از انقلاب (تقیه)، ص: 206
[26] – درسهایى از انقلاب (قیام)، ص: 64
[27] ( 1)- مفاتیح الجنان، دعاى مکارم الاخلاق؛ اللهم اجعلنى اصول یک عند الضروره.
[28] – درسهایى از انقلاب (تقیه)، ص: 209