ضرورت امامت
وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَفیکُمْ رَسُولُه… (101)
بررسی واژه های آیه
کیف: اسم استفهام است که با آن از کیفیت و چگونگی چیزی سؤال میشود. در برابر کمیت. که گاهی این پرسش،حقیقی است و سؤال کننده از کیفیت، جاهل است. و گاهی مانند آیه فوق استفهام، توبیخی و برای تعجب است. که پرسش کننده شگفت زده میشود از این اتفاق و کیفیت؛ و توبیخ میکند یامتنبه میکند که واقع شدن چنین چیزی دور از انتظار و غیر قابل قبول است.
کفر: به معنای ناسپاسی، بریدن، جبران کردن و کفّاره دادن و چشم پوشی نمودن، آمده است.[1]
تلاوت:در پی هم خواندن و القاء کردن و افکندن و به دنبال آن رفتن و تبعیت نمودن است. و در اصطلاح خواندن آیه در جایگاه مناسب و هماهنگ با شرایط مخاطب را تلاوت گویند. در مقابل تحریف که آیه را در غیر جایگاه و موضعش خواندن است.[2]
پرسشهای ترکیبی و ارتباطی
استفهام چه نوع استفهامی است؟ تعجب یا توبیخ و یا تنبیه
آمدن تکفرون به لفظ مضارع نشان از امکان و استمرار کفر بعد ازایمان میتواند داشته باشد و شاید که کفر قبل از ایمان را نیز شامل شود که هر دو تعجب دارد هم آنکه هر دو عامل را ببیند و ایمان نیاورد و هم اینکه ابتدا ایمان بیاورد و بعد انکارکند که این عجیبتر است.
تکفرون با حذف متعلق میتواند به همه انواع کفر اشاره داشته باشد؛ کفر بالله و کفر به رسول و کفر به آیات و کفر به انسان و ادامه او.
وانتم… و فیکم… دو حال از فاعل تکفرون یعنی با این دو حال چگونه کفرمیورزید؟
آمدن تُتلی به صیغه مجهول چه نکته ای دارد؟
آیا تببین این نکته نیست که دیگرانی که در مکتب رسول آموختهاند، میتوانند تلاوت کنند چنانچه در آیات44،113 و121 بقره و 113 آل عمران و موارد دیگرقرآنی آمده و تلاوت را به غیر رسل نسبت داده است.
آیا این دو عامل با هم مانع کفر هستند آنگونه که از واو عطف استفاده میشود یا واو به معنای او هست و هر کدام مستقلا مانع کفر هستند که این خلاف ظاهرست. [3]
آیه توضیح میدهد که دو چیز مانع کفر است و با وجود این دو، کفرکسی پذیرفته و قابل قبول نیست و با وجود این دو اگر کسی کفر بورزد و ایمان نیاورد توبیخ میشود و محکوم میگردد؛ و آن دو عامل عبارتند از تلاوت آیات و وجود رسول. حال پرسش کلیدی این است که بعد از رسول و در نبود آن حضرت جایگزینی برای رسول هست که خلأ وجود رسول را پر کند؟ اگر بگوید نیست پس برای کفربعد از رسول عذری هست و توبیخ معنی ندارد. و اگر بگوید که برای او جانشینی هست سؤال میشود او چه کسی است؟ تفاسیر اهل سنت هم این پرسش را مطرح کرده و هم با تمسک به حدیث ثقلین به آن پاسخ دادهاند که رسول، عترت و اهل بیتش را جایگزین خود کرده است؛ تفاسیری مانند تفسیر غرائب القرآ ننظام الدین الحسن بن محمد النیسابوری از علمای قرن هشتم[4] و تفسیرالمظهری پاکستانی قرن سیزدهم[5] و تفسیرلباب التأویل فی معانی التنزیل بغدادی علاء الدین علی بن محمد قرن هشتم و معالم التنزیل فی تفسیرالقرآن بغوی، حسین بن مسعود، قرن ششم به صراحت این پرسش را طرح و به آن پاسخ مناسب داده اند.
و این در حالی است که علما یشیعه در ذیل آیه این پرسش را مطرح نکرده ان دتا چه رسد به جوابی که علمای اهل سنت دادهاند هر چند که از آن ها نیز عجب است که چگونه با این اقرارصریح، به انکار مقام امامت اهل بیت روی آوردهاند. البته در میان شیعه کسی که به این امر التفات کرده[6] و با این آیه به امامت ائمه اشاره کرده، پدر مرحوم استاد در کتاب تاریخ مجاهدات پیامبراست[7] و استاد با صراحت و قاطعیت به زیبایی از جمله اول آیهاینگونه بحث میکند؛
وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُم آیاتُ اللَّه وَ فیکُم رَسُولُه… (101)
چگونه کفرمیورزید در هنگامی که آیهها بر شما تلاوت میشود و رسول در میان شما هست.
موانع گمراهی
آنچه مانع گمراهی است، به شهادت قرآن دو چیز است:
مانع از کفرورزیدن و گمراهی همین تلاوت آیهها و وجود رسول است و همین است که پس از رسول، باید رسول، جانشینی بیابد که همراه قرآن و تلاوت آیهها باشد و از گمراهی جلوگیری نماید.
بالاتر از این، حتی رسول هم نباید شتاب کند و آیهها را قبل از آنکه وحیش بگذرد، بخواند، چون هر روحیه و هر درد، آیهای متناسب میخواهد که باید به آن اشاره شود.
لا تَعْجَلْ بِالْقُرآنِ قَبْلَ انْ یُقْضی الَیْکَ وَحْیُه؛ در خواندن شتاب نکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو بگذرد. قرآن یک انزال دارد- نزول مجموعی- و یک تنزیل- نزول تدریجی- انزال آن در شب قدر بوده و تنزیل آن در کنارحادثهها و در جایگاههای متناسب.
رسول پیش از آنکه تنزیل قرآن برسد و آیهها در جایگاه خود و در کنار حادثهها نازل شوند، نباید به خواندن قرآن بپردازد و در آن شتاب کند. این دستور نشان میدهد مادام که آیهها در جایگاه خود ننشینند، اثری نخواهند گذاشت و به ابتذال خواهند انجامید. [8]
میبینیم که وحی همراه رسول بوده و مانع از گمراهی، همراهی این دو است: «کیف تکفرون باللَّه وانتم تتلی علیکم آیاته و فیکم رسوله. مانع کفر نه تنها قرآن که همراهی و برخوردهای رسول است که هدایت میکند و آیه را در جایگاه مناسب میخواند و نیازها را در نظر میگیرد و آدمی را با عشق به خدا و غیب و وحی و یوم الآخر همراه میسازد و با این عشق، او را به اطاعت میکشاند و سپس با بلاء و محنت به عجز و اعتصاممیرساند. این طور نیست که قرآن در بیابان افتاده باشد و هر کس که آن را یافت، هدایت شده باشد.[9]
ضرورت امامت
ضرورت امامت از همین جا مطرح میشودکه در زمان رسول دو چیزجلوگیر از گمراهی بود، وجود رسول و تلاوت آیهها، در نتیجه پس از رسول هم به خلیفهای نیاز هست با همان خصوصیات رسول و آگاهی و آزادی و عصمت. احتیاج به کسانی هست که گذشته از حکم، به امر و به موضوعات هم واقف باشند؛ و امور بر آنها مشخص شده باشد. و امر بر آنها نازل شده باشد. که در تفسیر سوره قدر، امام میفرماید: «با این سوره شما با مخالفین امامت بحث کنید» که این امری که ملائکه و روح، نازل میکنند و این ارتباطی که پس از رسول میان آسمان و زمین هست برای کیست؟ «ولی امر» کسی است که ملائکه و روح از هر امر برای او نازل کردهاند و پایین آوردهاند. و در
شب قدر، امر را به او سپردهاند. و از آنجا که آنها به امور هر کس و اندازهها و تقدیرهای هر چیز واقف هستند، ولایت آنها بر ما از ولایت ما بر خویش، بیشتر است، که آنها از ما به ما آگاهتر و از ما به ما مهربانتر هستند. این معرفت و این محبت مبنای ولایت آنهاست. ولایتی بر انفس، که: «النَّبِیُّ اوْلی بِالْمُؤمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ». «1» و «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَهذاعَلِیٌّ مَوْلاهُ».ولایت، به این معنا ولایتی است که اساس تشیع است. و این ولایت غیر از ولایت تکوینی و تشریعی است، که ولایت بر نفوس و اولویّت بر تصرف است. در آنچه که ما ولایت داریم، آنها اولی به تصرف هستند. که هم به حکم و هم به امر واقف هستند و هم به ما مهربانتر از خود ما هستند. که محبت آنها به ما، شعاع محبت خداست. ما خودمان را با غریزه دوست داریم، ولی آنها با وظیفه. ولی معصوم، هم به حکم واقف است و هم به موضوع و امور ما. همین است که اگر دستور بدهد که نصف یک دانهی انار حرام است و نصف دیگرش حلال، بایدحکمش را گردن نهاد. و همین است که در برابر آنها باید تسلیم بود و اعتراضی نداشت که این اعتراض با این اعتقاد نمیسازد و با اساس ولایت درگیر است. [10]
حسبنا کتاب الله شعاری انحرافی
این رسول است که عترت را همراه کتاب، در میان امت میگذارد تا همراه این دو، از گمراهی نجات یابند و میفرماید: «انّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْن کِتابَ اللَّهِ وَعِتْرتَی اهْلِ بَیْتی ما انْ تَمَسَّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا ابَداً»؛ و قرآن هم بر این همراهی گواه است، آنجاکه میفرماید: « وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَفیکُمْ رَسُولُه
تلاوت آیهها و وجود رسول، مانع از کفر است و ناچار پس از رسول، خلیفه و جانشین مطرح میشود تا از ضلال و کفرجلوگیر باشد.
اگر ضرورت وحی را باور کردیم و وسعت وحی را از کتاب خدا و سنت رسول و قول و فعل رسول، به دست آوردیم، به راحتی ولایت عترت و خلافت عترت را به دست میآوریم و نمیتوانیم به کفایت قرآن معتقد شویم و حسبناکتاباللَّه را مطرح کنیم؛ چون این کلام، نه تنها خلیفه، که رسول را هم نفی میکند. کافی است که قرآن در کنارکعبه بیفتد و یا در خانههای قریش نازل شود.
اگر ضرورت وحی را باور کردیم، این وحی یا همه گیر و گسترده خواهد بود و هر کس مستقلا از وحی برخوردار میگردد و یا اینکه مجموعهی وحی در بیابانی و یاکعبهای قرار میگیرد و یااینکه بر حامل و حافظی نازل میشود که قلب مشروح سینهی تثبیت یافته و دور از شتاب و خطا داشته باشد و به تدریج در کنار حوادث، مؤمنین را به ثبات برساند. و تمحیص کافر از مؤمن و تمحیص دل مؤمنین را فراهم آورد، که: «لیمحّص اللَّه الذین آمنوا و یمحق الکافرین …» و «لیمحّص ما فی قلوبکم».
به اینگونه امتحان و ابتلا شکل میگیرد و رهبری جامعهی اسلامی شکل میگیرد. و این واقعیتی است که ضرورت را تأمین مینماید و روابط را تنظیم مینماید.
نیاز قرآن به رسول
راستی که وحی بدون رسول و کتاب به تنهایی کفایت ندارد که رسول را میخواهد و پس از رسول همراه و خلیفهای میخواهد که همان اهداف رسول را داشته باشد و همان خصوصیات را دارا باشد. آگاهی از تمام راه و آزادی از تمام کششها را. اگر هدف حکومت اسلامی، بالاتر از پاسداری و پرستاری باشد و اگر جایگاه انسان نه این هفتاد سال، که تمامی هستی و برای همیشه باشد، ناچار حاکم باید از ترکیب آگاهی و آزادی؛ یعنی عصمت برخوردار باشد تا بتواند آموزگاری کند و نه تنها سواد و علوم و صنعت که بینش و وعی و پرورش این سالک بیآرام را عهدهدار باشد.
این سه نکته؛ یعنی جایگاه انسان و هدف حکومت اسلامی و نیازوحی به حامل و حافظ و نیازکتاب به همراه، دین را در این شکلی که شیعه باور کرده مطرح مینماید. و درگیری با ولی در حد درگیری با رسول قرار میگیرد و نصب نفاق و نصب کفر و نصب فسق، ناکثین و قاسطین و مارقین را مشخص مینماید[11]
[1] – تطهیر با جاری قرآن، تفسیر سوره کافرون
در روایتى از اصول کافى، معانى قرآنى کفر در چهار مفهوم خلاصه مىشود. کفر به معناى ناسپاسى در برابر شکر و سپاس؛ کفر به معناى جبران و کفاره؛ کفر به معناى برائت و جدایى؛ کفر به معناى چشم پوشى و در برابر ایمان. – کافى، ج 2، ص 389، باب وجوه الکفر
[2]– نهج البلاغه،خطبه:17،147
[3]3 – از عبارت تفسیرتسنیم چنین استفاده می شود که هر کدام عامل مستقل هستند؛ براساس آیه مورد بحث، خود آیات الهی (قرآن)، سببی مستقل است و همه کسانی که حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردهاند نیزمیتوانند از این آیت و حجّت مستقل الهی بهره ببرند.
البته در جای دیگرمی فرمایند: جمع مذکور در آیه مورد بحث به صورت کلمه «واو»، نشان لزوم جمع بین هر دو است. طبق این تحلیل قرآنی میتوان بعد از تدبّر تام مضمون حدیث شریف ثقلین را از همین آیه استنباط کرد.
[4]– «أما الکتاب فإنه باق على وجه الدهر، و أما النبی (ص) فإن کان قد مضى الى رحمه اللّه فإن نوره باق، لأن عترته و و رثته یقومون مقامه، و لهذا قال: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لنتضلوا: کتاب اللّه و عترتی».
[5]– فى هذه الایه علمان بینان کتاب اللّه و نبى اللّه اما نبى اللّه فقد قضى و اما کتاب اللّه فابقاه اللّه رحمه منه و نعمه قلت و لکن نبى اللّه صلى اللّه علیه و سلم أرشدن االى من ینوبه یعده من خلفائه الى یوم القیامه عن زید بن أرقم قال قام فینا رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم ذات یوم خطیبا فحمداللّه و اثنى علیه ثم قال اما بعد ایهاالناس انما انا بشر یوشک ان یأتینی رسول ربى فاجیبه و انى تارک فیکم الثقلین أولهما کتاب اللّه فیه الهدى و النورفخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به فحث على کتاباللّه و رغب فیه ثم قال و اهل بیتی أذکرکم اللّه فى اهل بیتی أذکرکم اللّه فى اهل بیتی- و فى روایهکتاب اللّه هو حبل اللّه من اتبعه کان على الهدى و من ترکه کان على الضلاله رواه مسلم- و رواه الترمذی بلفظ انى تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی أحدهما أعظم من الاخرکتاب اللّه حبل ممدود من السماءالى الأرض و عترتى اهل بیتی و لن یتفرقا حتى یردا على الحوض فانظروا کیف تخلفونى فیهما- و روى الترمذی عن جابر قال رایت رسول اللّه صلىاللّه علیه و سلم فى حجته یوم عرفه و هو على ناقته القصواء یخطب فیقول یا ایها الناسانى ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلوا کتاب اللّه و عترتى اهل بیتی- قلت أشارالنبی صلى اللّه علیه و سلم الى اهل البیت لانهم اقطاب الإرشاد فى الولایات أولهم على علیه السلام ثم ابناؤه الى الحسن العسکری و آخرهم غوث الثقلین محى الدین عبد القادر الجلی رضى اللّه عنهم أجمعین لا یصل أحد من الأولین و الآخرین الى درجه الولایه الا بتوسطهم کذا قال المجدد رضى اللّه عنه التفسیرالمظهری، ج2قسم1، ص: 104
[6]– آیه الله جوادی آملی در تفسیرتسنیم ذیل آیه به اشاره می فرمایند: توضیح اینکه منظور از رسولصلی الله علیه و آله و سلم در ﴿وفیکُم رَسولُه﴾ شخصیت حقوقی آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم یعنیسنّت معصومانهاوست. چون اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) نور واحدند، مقصود از سنّت معصومانهپیامبرصلی الله علیه و آله و سلم همانا سنّت معصومانه عترت اطهار(علیهمالسلام) است. جمع مذکور در آیه مورد بحث به صورت کلمه «واو»، نشان لزوم جمع بین هر دو است. طبق این تحلیل قرآنی میتوان بعد از تدبّر تام مضمون حدیث شریف ثقلین را از همین آیه استنباط کرد.
[7]– (وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَفیکُمْ رَسُولُه وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِالله ِفَقَدْهُدِىَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)[7]«و چگونه کفرمىورزید با اینکه آیات خدا بر شما خوانده مىشود و پیامبر او میان شماست؟ و هرکس به خدا تمسّک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است».
به وسیله همین قرآن که به زبان عربى و به تدریج بر حسب مقتضیات نازل مىگردید، مردم بر اسلام، پایدار و از دشمنان، دور مىشدند. به نظر من، امروز که مسلمانان با زبان قرآن آشنا نیستند از این جهت خیلى عقب افتادهاند. اگر به تناسب پیشامدها قرآن را بر آنان بخوانند، بسیار مؤثر مىشود، ولى مراعات این تناسب، کار هر کسىنیست. آن پیغمبر بود که متوجه حوادث بود و به وسیله نزول آیات و تلاوت در آن موارد، مردم را نگاه مىداشت و اگر میان مسلمانان اختلافى ایجادمىشد، در صدد اصلاح برمىآمد.
… یقیناً عترت پاک و دومین یادگارپیامبر[7]مىتوانند به جاىپیغمبراکرم، حافظ و نگهبان مسلمین باشند. آن حضرت، ایشان و قرآن را در میان امّت گذارد و فرمود: این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نمىشوند و مسلمین همیشه باید به هر دو چنگ بزنند تا از گمراهىها نجات یابند.
تاریخ مجاهدات ذیلعنوان مشکلات پیغمبر پس از ورود به مدینه
[8]– روش برداشت از قرآن، ص: 24
[9]– هرمنوتیکٰ،ص:108
[10]-درسهایى از انقلاب(انتظار)، ص: 140«145»
[11]– تطهیر با جارى قرآن(2)، ص: 499 تا502