اثر و نقش تزکیه (آزادى)
آنجا که تو با تزکیه و آزادى، فکر را از سلطه جبرها و کشش هر عقیده و مکتبى رها مىساختى، آنجا که تو با این روش، دل را از جذبه اسارت هر نیرو و محرّکى، آزاد مىساختى، این جاست که تو مىتوانى نقش ویژه و جایگاه خاص و اثر عظیم آن را دریابى. این جاست که تو مىتوانى با این روش و با این آزادى وسیع و عمیق، به آرمانهایت و به اهدافت، شکل و جهتى بدهى؛ آرمانها و اهدافى از قبیل: لذت و ثروت و قدرت و شهرت، و بالاتر، عدالت و رفاه. مىتوانى آنها را رهبرى کنى و بر آنها نظارت داشته باشى. این جاست که تو مىتوانى حتى از اینها بالاتر بیایى و براى خود عبودیت و رشد را هدف قرار دهى: اراد بهم ربهم رشدا.
این دین و عبودیت است که به تمامى کارهاى تو رنگ خدایى و وجهه الهى مىدهد. از خواب و خوراک و پوشاکت گرفته تا لذت و ثروت و قدرت و تا عدالت و رفاهت؛ چرا که عبد کسى است که در وجودش هیچ محرّکى جز اللَّه نباشد و در او غیر خدا حکومت نکند. نه نفس او و نه خلق و دنیا و شیطان.
این جاست که با عبودیت، تمام رفتار آدمى الهى است، ولو در دنیا باشد. و بدون آن همهاش دنیایى است، ولو در عبادت باشد و مشغول آن.
این جاست که تو لذت را مىخواهى، اما نه براى یک محدوده و مقطع که براى تمامى راه. اگر مىخورى و لذت مىبرى، نه از روى هوا و هوس است و شهوت که از روى نیاز است و کمبود؛ چرا که به آزادى و عبودیت حق رسیدهاى و دیگر دید تو عوض شده است. دیگر از سطح غریزه بالاتر آمدهاى و از عبودیت نفس، آزاد گردیدهاى. آن چه را که نیاز دارى و کمبود توست مىخورى، نه آن چه را که هوس کردهاى و مىخواهى.
این جاست که ثروتت را به جریان مىاندازى و حتى از آن به راحتى مىگذرى و انفاق مىکنى؛ چرا که همراه این آزادى و زهد، دیگر اسیر و ذلیل ثروتت نیستى. این ثروت، تو را جذب نکرده و تو در کام آن نیستى که تو آن را جذب کردهاى و از آن کام مىستانى. دیگر آن را به کار مىگیرى و از آن برداشت مىکنى و توشه برمىدارى؛ آن هم نه براى یک محدوده و هفتاد سال دنیا که براى تمامى راهت. براى پس از مرگ و آخرتت. از مَمَرّ خود براى مَقَرّ خود توشه برمىدارى.
این جاست که تو در قدرت و شهرت نمىمانى و بازیچه این و آن نمىشوى؛ چرا که همراه این آزادى، تو دیگر اسیر و ذلیل قدرت و شهرت نیستى، بلکه امیر و مسلّط بر آنهایى . تو به عزّت مىرسى. تو به توانمندى مىرسى که عزت، قدرت بر قدرت است. عزّت، توانمندى تو بر قدرتهاست.
از اینها بالاتر بیا! تو همراه این آزادى، عدالت را تا حدّ قسط، تا حدّ ایثار مىخواهى؛ چرا که عدالت در برابر ظلم است و قسط در برابر جور.
ظلم، حق دیگرى را گرفتن است. پس عدالت؛ یعنى این که تو حقّ دیگرى را به او بپردازى.
جور، از حقّ خود به دیگران نابرابر دادن است. پس قسط، یعنى این که تو از حقّ خودت به دیگران به طور برابر و مساوى تقسیم کنى.
تو با این آزادى، نه عدالت را که قسط را مىخواهى و از حق خودت مىگذرى و به دیگران پرداخت مىکنى. تو به ایثار مىرسى ولو خودت در سختى باشى: و یؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصه.
باز هم بالاتر بیا! تو با رسیدن به این آزادى، راحت هستى حتى در کنار رنجها، حتى همراه سختىها. با عسر و سختى و همراه آن، نه بعد از آن. تو یسر و راحتى را دارى: ان مع العسر یسرا. این جاست که رفاه هم شکل عوض مىکند.
این تزکیه و آزادى است که در این وسعت، این همه نقش دارد و این همه اثر گذار است.
تزکیه، در فکر و دل آدمى و در شناخت و عشق او تحوّل آفرین است؛ تحوّلى در معارف و حوزه علوم، تحوّلى در عقائد و حوزه قلوب، تحوّلى که بر اندیشه و گفتارش، بر احساس و علاقهاش، بر حرکت و رفتارش تأثیرگذار است.
تزکیه، در آرمانها و اهداف تو، تحول و دگرگونى مىآورد و آنها را از حضیض و ذلت، جدا و تا رفعت و عزت بالا مىآورد. تا رشد، تا عبودیت، تا رسالت.
تزکیه، آزادى آفرین است؛ آزادىاى از محرکها و در نتیجه از حالتها، از حرکتها.
تزکیه، هم آزادى و جدایى را با خود دارد، هم اتّصال و پیوند؛ آزادى از هر چه غیر حق، ارتباط و پیوندى با حق، با شکل و جهتى برتر و عالىتر.
این روش تربیتى اسلام است که همراه تذکر و تعلیم، همراه ذکر و آگاهى، تو را به تزکیه و آزادى مىرساند و با همین روش تربیتى است که تو از اسارت به حریّت و از حریّت به عبودیت، به رسالت، به حرکت و عمل و به نور دست مىیابى.
باشد که از این همه بهرهمند باشى!