اگر دین را از آدمها کسب کنیم، به نفرت و فرار مىرسیم اما اگر با شناخت باشد، مسأله فرق مىکند.
استاد صفایى دین را به سه نوع تقسیم مىنماید :
1 ـ دین ارثى ـ سنّتى یا دین دستورى
2 ـ دین احساسى ـ عاطفى
3 ـ دین اصیل
دین ارثى ـ سنّتى یا دین دستورى
دین ارثى ـ سنّتى با احکام و دستورالعملها و امر و نهىها آغاز مىشود؛ در این نوع دین، اعمال، به صورت تعبّدى اجرا مىشود؛ بدون زمینهى شناخت و بدون ریشهى عشق و عقیده. این نوع دین که نه زمینهاى دارد نه ریشهاى، درخت طیّبهاى نیست که ثابت باشد و ثمره و میوه بدهد.
دین احساسى ـ عاطفى
در دین احساسى ـ عاطفى، بیشتر از همه، احساسات و عاطفهى انسان دخیل است. در این نوع دین فقط احساس، مؤثّر است، آن هم احساسى بدون زمینهى شناخت و احساسى بدون اعمال تعبّدى؛ به این معنا که در این نوع دینْ اعمال، تعبّدى اجرا نمىشود، بلکه فقط اعمالى اجرا مىشود که با احساس و عاطفهى ما هماهنگ باشد؛ مثلا نماز شب خوانده مىشود اما انفاق نمىشود، یا انفاق مىشود امّا خمس داده نمىشود یا زیارت معصوم صورت مىپذیرد امّا حجاب رعایت نمىشود و…. در دین احساسى ـ عاطفى آدمها را داغ مىکنند و حرارت مىدهند؛ لذا طبیعى است که اینها با عوض شدن محیط، زود سرد بشوند. و درخت طیّبهاى نیستند که استوار بر پاى خود ایستاده باشند.
دین اصیل
با اندک توجّهى در مىیابیم اعمالى که زمینه و ریشه نداشته باشند دوامى نمىآورند و اگر هم دوامى بیاورند ارزشى نخواهند داشت و بهرهاى نمىآورند. در حدیث داریم: «العاملُ عَلى غیرِ بصیرهٍ کالسّائر على غیر طریقٍ فلا تَزیدُه سرعهُ السّیر إلّا بُعداً»؛ کسى که در عمل کوتاهى نداشته باشد امّا عمل او از روى بصیرت و بینش نباشد مانند کسى است که از جاده بیرون رفته؛
پس هر چه سرعتش بیشتر باشد جز دورى از مقصد، چیزى بر او نمىافزاید. و در حدیثى دیگر داریم: «المُتعبِّدُ على غیر فقهٍ کحمارِ الطّاحونهِ یَدورُ ولا یَبرَحُ»؛ کسى که به صورت تعبّدى، اعمال را اجرا مىکند اما فهم عمیقى از دین ندارد، مانند خر آسیاب است؛ دور مىزند ولى جلو نمىرود.
در قرآن آمده است: پاداش کسانى که ایمان دارند و عمل صالح انجام مىدهند، بهشت است. بهشت در قرآن، به جنّات تعبیر شده است و جنّات، جمع جنّت است و جنّت، به معناى انبوه درختان است. از طرفى در قرآن داریم: (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)[1] ؛ آیا پاداش و جزایى که به شما داده مىشود
چیزى جز خود عملى است که انجام مىدهید؟
بنابراین بهشت و جهنم، خودِ اعمال انسان است، حتى عکس العمل نیست بلکه خود عمل است. خدا نمىگوید اگر فلان کار را کردید، مىسوزانمتان بلکه مىگوید اگر فلان کار را کردید، مىسوزید یا اگر فلان کار را کردید، بهرهمند مىگردید.
ما وقتى کسى را پاداش مىدهیم یا مجازات مىکنیم، در اصل، عملِ او یک چیز است، و پاداش و مجازات ما چیزى دیگر. اما به تعبیر قرآن و روایات، پاداش و مجازات، خودِ اعمال انسان است. مثلا در روایتى از حضرت رسول داریم که شما هر عمل صالحى انجام مىدهید، یک درخت در بهشت
براى شما سبز مىشود.
و خاصیّت درخت این است که زمینهاى دارد، ریشهاى دارد سپس میوه مىدهد؛ این است که اعمال ما باید زمینه و ریشهاى داشته باشند تا درخت طیّبهاى براى ما باشد. تا بتوانیم از عمل خودمان بهره ببریم و از همین جا بهشتِ نقد ما آغاز گردد و تا ابد ادامه بیابد.
من که امروزم بهشتِ نقد حاصل مىشود وعدهى فرداى زاهد را چرا باور کنم
اصلا عمل بدون زمینه و ریشه، طبیعى نیست. شما اگر در اعمال روزمرّهى خود دقّت کنید متوجّه مىشوید که یک عمل معمولى و طبیعى شما چه مراحلى را پشت سر گذاشته است. به عنوان مثال وقتى شما یک کیلو پرتقال مىخرید و آن را میل مىکنید این عمل شما زمینهها و ریشههایى را طى کرده است : نخست شناختى از خود داشتهاید که مثلاً نیاز به ویتامین ث و… دارید؛ سپس شناختى از بیرون از خود پیدا کردهاید که مثلاً پرتقال در بیرون از وجود شما وجود دارد.
این شناختها زمینهى عمل شما هستند. بعد از این شناختها عشق و طلب و گرایش و خواستى نسبت به شىء بیرون؛ یعنى پرتقال، در شما به وجود مىآید. این عشق که منشاء آن، شناختهاست، ریشه و عقیده است. و در مرحلهى سوم، این عشق و طلب شما را به خرید پرتقال و تناول آن سوق مىدهد و این عمل، میوهى درخت معرفت شما است.
این اعمالِ زمینه دار و ریشه دار، خصوصیّاتى دارند :
1. انسان از خود عمل بهرهمند مىشود.
2. از این اعمال جدا نمىشوى و نفرت و انزجارى در تو شکل نمىگیرد.
3. این اعمال، غرور آفرین نیستند؛ مثلاً نمىگویى این من هستم که پرتقال خوردم یا آب و نان خوردم.
4. شاکر هم هستى که خدا این نعمت را به تو داده است.
5. طلبکار هم نمىشوى که خدایا! حالا که پرتقال یا آب خوردم در عوض، فلان حاجت من را برآورده کن.
6. خوف دارى که نکند خدا این نعمت را از تو بگیرد.
7. براى این اعمال، منّت بر خدا و پیامبر او نمىگذارى.
8. موقع تعارض این اعمال با چیزى، از این اعمال جدا نمىشوى.
اما اعمالى که در دین ارثى ـ سنّتى یا احساسى ـ عاطفى شکل مىگیرد، چون زمینه و ریشهاى ندارد خصوصیاتى کاملا برعکس و متضاد دارد :
1. انسان از عملش بهرهمند نمىشود.
2. نفرت و فرار از اعمال دین شکل مىگیرد.
3. غرور داریم؛ اگر نماز شبى خواندیم دیگر طور دیگرى به بقیه نگاه مىکنیم.
4. به جاى این که ما شاکر باشیم، توقّع داریم خدا و رسول شاکر ما باشند.
5. طلبکار هستیم. مىگوییم حالا که این نماز را خواندیم یا جلسهى احیا و امام حسین آمدیم، بیلان به دست خدا و رسول و ائمه مىدهیم که این حاجات ما را برآورده کنید.
6. به جاى این که خوف داشته باشیم که نکند خدا توفیق اجراى این عمل را از ما بگیرد، خدا و معصومین : را خوف مىدهیم که اگر حاجت ما را بر آورده نکنید، دیگر نماز نمىخوانیم یا دیگر به جلسهى شما نمىآییم.
7. منّت بر خدا و رسول او مىگذاریم که ما مسلمان شدهایم؛ (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِْلإیمانِ)[2] .
8. موقع تعارض دنیا با اعمال و دین، دین و اعمال را کنار مىگذاریم.
[2] .حجرات، 17.