مسألهى مهم و قابل توجّه این است که نقد و بررسى و شناخت امتیازهاى جریان فکرى آقاى صفایى که برگرفته از متن دینِ اصیلِ اسلامى و مأخوذ از آیات قرآن و احادیث و روایات معصومین : است ـ نیاز به وعى و دقّت و ضبط دارد.
«وعى، مجموعهى مباحث را در خود گرفتن و با تسلّط بر آن همه حکم کردن است. و دقّت، مجموعه را با مجموعه مقایسه کردن و گول مشابهتها را نخوردن است. و ضبط، بازگو گردن تمام مجموعه گرچه به اختصار است، نه این که به عنوان خلاصهگیرى، جزئى را مطرح کنیم و از اجزاى دیگر چشم بپوشیم. باید تمامى اجزا را گرچه خیلى کوچک و خلاصه، مطرح کرد»[1] .
نیاز است که با این وعى و دقّت و ضبط، به طرح کلّى مکتب پرداخت و ترکیب آن را در نظر گرفت.
بسیارى از کسانى که سالهاست این حرفها و طرحها و بحثها را شنیدهاند به خاطر کمبود همین وعى و دقّت و ضبط، مبتلا به اشتباه مىشوند، و مشابهت، راه را بر آنها مىبندد و اغفال مىشوند. اصالت یک فکر، یک مکتب، یک عقیده و ایدئولوژى و همچنین اصالت یک شىء، نه به اجزاء است، نه به مرکّب ـ دقّت شود: نه اجزاء نه مرکّب ـ بلکه اصالت به ترکیب خاص آن است که اگر وعى و دقّت و ضبط نباشد، ترکیب در نظر گرفته نمىشود. تفاوت الماس با زغال یا گرافیت (نوک مداد) در اجزاى آن نیست، همهى اینها از کربن هستند، بلکه تفاوت اینها در ترکیب خاص اینهاست. یک جهان بینى و ایدئولوژى یا مکتب، متشکّل از اجزائى است که مبانى و اهداف و قوانین آن مکتب را شامل مى شود. اهمیّت آن نه در اجزاء ـبه صورت منفرد و منفکّ از یکدیگر و به طور مستقل و بىواسطه ـ است و نه در کلّیّت آن، بلکه اهمیّت یا اصالت هر جهان بینى و ایدئولوژى، به روابطى است که اجزا را به یکدیگر پیوند مىدهد. این روابط (ترکیب) باید آن گونه باشند که یک کلیّت منسجم یا به عبارتى یک ساختار نامتعارض را به وجود آورند.
سازگارى، مهمترین اصل یک مکتب و ایدئولوژى است؛ یعنى اصلى که از تقابل و تعارض اجزاى سازندهى آن که همان مبانى و معارف و اهداف و احکام هستند، جلوگیرى مىکند.
ریاضیّات، یک ساختار منسجم و نامتعارض است؛ یعنى هیچ قانونى در آن نمىتواند قانونى دیگر را نقض کند. مبانى و معارف و اهداف و احکام و فقه و اصول باید این چنین باشند.
در این گونه علوم و معارف، دو نظریّهى متعارض، کلیّت نظام را ضایع مىسازد.
در علمى مانند روان شناسى ممکن است دو نظریهى متعارض، توسّط دو نظریه پرداز ایراد گردد و خدشهاى به کلیّت آن وارد نسازد. به عنوان مثال یک نظریه مىگوید: امیال و آرزوهایى که پاسخ داده نمىشوند، عقده ایجاد مىکنند. و نظریهى دیگرى مىگوید: امیال و آرزوهایى که پاسخ داده نمىشوند، فرد را مقاومتر و مشتاقتر مىسازند.
بنابراین اگر این ترکیب را در نظر نگیریم، مکتب اصیل و ایدئولوژى اصیل و فکر اصیل، از غیر اصیل باز شناخته نمىشود. و بدون در نظر گرفتن طرح کلّى مکتب و بدون در نظر گرفتن ترکیب آن، مکتبها و فکرها قابل نقد و بررسى نخواهند بود؛ زیرا اگر سخن از کلّیّت مکتب و از خود مرکّب بگویى؛ مثلاً بگویى هدف دین اسلام و تشیّع، توحید و لقا و قرب و… است، همهى مکتبهاى موجود پاسخ خواهند داد: ما هم توحید و لقا و قرب و…داریم. و اگر از اجزا سخن بگویى؛ مثلاً سخن از عشق بزنى، آن چنان از عشق برایت خواهند گفت که ناچار سکوت اختیار کنى.
آتش عشق است کاندر نى فتاد / جوشش عشق است کاندر مى فتاد
هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل مانم از آن
نیز اگر سخن از عقل بگویى باز هم یدِ طولایى در وصف عقل دارند و اگر از انفاق و اطعام و انصاف و مهربانى و… سخن به میان آورى، مثنوىهاى هفتاد من کاغذ برایت مىسرایند؛ در حالى که اگر ترکیب را در نظر بگیرى، مىبینى چه اختلافها و چه تعارضهایى در ترکیب وجود دارد. و درمىیابى که در ترکیب آن مکاتب، بین عقل و عشق، تعارض و ناسازگارى وجود دارد و جنگى برپاست که بیا و ببین!.
عشق گفتا… عقل گفتا…
امّا در ترکیب مکتب اصیل اسلامى که آقاى صفایى آن را مطرح کرده است، خواهى دید که هیچ اختلاف و تعارضى در آن نیست؛ چه در مبانى و چه در معارف و اهداف و احکام و فقه و اصول و…. و در این نگاه، دین، هیچ اختلافى و تعارضى با انسان و نیروها و استعدادهاى او ندارد؛ چرا که در این طرح، تمام نیروهاى انسان و استعدادهاى او هماهنگ است. و این انسان با تمام هستى هماهنگ خواهد بود. با چنین هماهنگى است که خلقت اَحسن و زیباترین خلقت، درک مىشود؛ (الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ…)[2] . و عدم اختلاف و تعارض، خودْ ملاکى است که خداوند آن را در قرآن کریم دلیل بر حق بودن قرآن آورده است: (أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافًا کَثیرًا)[3] .
خداوند به وسیله وحى، ملاکى به دست بشر داده است تا او اگر خواست مکتب حق و اصیل را بشناسد، به ترکیب آن نگاه کند. آن گاه اگر در آن ترکیب، تعارض و اختلافى نبود، بداند از نزد حق و از جانب خدا آمده که هیچ تشتّتى در آن نبوده و ثابت و حق بوده است.
بنابراین براى تشخیص مکتب حق از غیر حق باید طرح کلّى مکتب را ـ شروع و ختم و مراحل و روشها را ـ در نظر داشت و با وعى و دقّت و ضبط، ترکیب را نیز در نظر داشت تا دچار اشتباه نشد و از طرفى نیز مىتوان مکتب اصیل را از پاسخگویى آن مکتب به سؤالهاى گسترده و گنگ و مبهم بشر شناخت؛ باید دید کدام مکتب به بهترین وجه به این سؤالها پاسخ مىگوید.