نکتهى قابل توجّهى که باید همیشه متذکّر آن بود، این است که اگر ما واقعاً خواهان رسیدن به حق هستیم و مىخواهیم آن را بشناسیم باید در قدم اوّل، فکر خود را آزاد کنیم و باید ذهن خود را خالى از هر عقیدهاى کنیم تا فکر ما بتواند کارش را انجام دهد و بتواند ما را به حق و حقیقت برساند.
این، فکر است که ما را به شناختها مىرساند؛ یعنى همان طور که در طرح کلّى دین اصیلِ اسلامى گفته شد، دین با آزادى قبل از تفکّر شروع مىشود سپس به تفکّر و بعد از آن به شناخت و… مىرسد.
در نتیجه، فکرى که آزاد نباشد و براى خود پیش فرضهایى داشته باشد، این فکر، مرده است و کارى از پیش نمىبرد.
«یک محقّق هنگامى به حق مىرسد که تحقیق صحیحى را شروع کرده باشد و روش صحیحى را به کار گرفته باشد و این است که باید محقّق قبل از هر چیز خود را از کشش هر عقیده و هر مکتب آزاد کند.
فکر انسان همانند یک قطب نما مىتواند راه را روشن و مشخص کند به شرط این که این قطب نما تحت تأثیر کششها و جاذبهها قرار نگرفته باشد.
هنگامى که یک قطب نما در کنار یک آهن رباى قوى قرار مىگیرد و حوزهى مغناطیسى آن دگرگون مىشود، دیگر قطب شمال و جنوب را مشخّص نمىکند و راه را نشان نمىدهد. و انسانى که با اعتماد به این قطب نما حرکت مىکند حتماً گمراه مىشود.»[1]
قطب نماى فکر ما مىتواند جهت حرکت ما را نشان بدهد به شرط این که گرفتار آهن رباهاى هوىها، سودها، تعصّبها و عادتها و تقلیدها نشده باشد؛ وگرنه این قطب نماى منحرف به جاى این که ما را به مقصد برساند، در دریا غرق مىکند.
«راستى، آن کس که تفکّر ندارد به نجات نزدیکتر است تا کسى که تفکّراتش را به انحراف کشیدهاند.»[2]
«آنها که با تفکّراتى مغشوش و گرفتار حرکت مىکنند خیلى گمراهتر از آنهایى هستند که هرگز تفکّراتى ندارند و کارى را آغاز نکردهاند.
تفکّر انسان چه بسا که تحت تأثیر عادتها، تقلیدها، منافع، غریزهها و تعصّبها قرار بگیرد و در نتیجه، این تفکّر فقط به
همینها منتهى مىشود نه به حق؛ و همینها را نتیجه مىدهد نه حق را»[3] .
این است که قرآن در موارد مختلفى متذکّر به این مسئله شده است. مثلاً در آیهى 46 سورهى سبأ آمده است: (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…). این آیه از ما فقط یک چیز مىخواهد و این یک چیز، همه چیز را در بر دارد و آبستن تمام حرفها است. در این آیه، تفکّرِ پس از قیام را از ما خواستهاند. در این آیه، قیام و تفکّر، شروع پیشنهاد و طرح رسول است. و در این قیام، به خاطر اللّه، همان است که در آن آیهها آمده: (لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ)[4] .
همان اللّه و حقیقتى که در نهاد خویش و در خلقت و فطرت خویش طالب او هستید و در جستجوى او.
در جاى دیگر، قرآن به ما مىآموزد که تفکّر مقدّر؛ تفکّرى که از پیش اندازهگیرى شده، دو مرگ را به همراه دارد: مرگ فکر و مرگ انتخاب.
«(إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ* فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ* ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ)[5] ؛ او
فکر کرد، در حالى که اندازه گرفته بود (واو حالیّه است). مرده باد،
چگونه پیش از تفکّر، اندازه گرفته بود (پیش از تفکّر، براى خود پیش فرض قرار داده بود). باز هم مرده باد، آخر چگونه اندازه گرفته بود.