موسیقى اصیل و قشنگى بود. تمام تار و پود و تخیلاتم را نوازش مىداد و با هر فراز و نشیب آن لذت مىبردم.
در همین حس و حال بودم که صداى پایى رشته احساسم را پاره کرد. با خودم گفتم: حتمآ باید حاج آقا باشه که این موقع شب پایین مىآد.
دستم را آرام به طرف ضبط بردم و آن را خاموش کرده و با عجله دستى به سرو روى اتاق کشیدم.
حاج آقا وارد شد و من سلام کردم، جوابم را داد و گفت: راحت باش بشین انگار امشب تنهایى؟!
ـ آره، نمىدونم بچهها کجا رفتن.
نشست و من با چایى پذیرایى مختصرى کردم و شروع به صحبت کردیم. گرم صحبت بودیم که متوجه شدم به گوشه اى خیره شده. نگاه کرده و دیدم دارد به ضبط و نوارهاى پخش و پلایى که دور و بر ضبط ریخته نگاه مىکند.
در همین حال با اشاره سر به طرف نوارها گفت: اهل دل هم که هستى!
من که خجالت مىکشیدم، گفتم: چى مىشه کرد حاج آقا!
از خواننده مورد علاقهام سؤال کرد و بعد از شنیدن جواب من گفت:ها… همونى که …
وقتى اطلاعات ایشان را شنیدم، با خودم گفتم: اى بابا، ما خیلى از قافله عقب هستیم! حاج شیخ اطلاعاتى داره که ما توى خواب هم نمىبینیم و وقتى دیدم خیلى راحت تاریخچه آن خواننده را برایم مىگوید پیش خودم گفتم: بد نیست نظرشان را درباره موسیقى بپرسم.
وقتى نظرش را خواستم گفت: من نمىخوام حکم شرعى بگم که مثلا اگه نمىدونم قِر توى کمرت بیاد یا فلان بشه و…، گوش دادن حرومه و اگه این جورى نشد حلاله. من مىگم :
ببین اگه وقتش رو دارى گوش کن.
آخر براى سازندگى افراد به دستک و دفتر نیاز نیست و روده درازى نمىخواهد.
رسول اکرم(ص) در یک برخورد و حتى با چند نگاه استعدادها را مىساخت و حتى در نگاه اول مىتوانستند به سه مرحله دست بیابند.
الف) آنها مىتوانستند عظمت خود را ببینند و کسى که عظمت خود را شناخت از قناعتها آزاد مىشود و از اسارتها مىرهد…
ب) آنها مىتوانستند وسعت راه را بیابند… و کسى که وسعت راه را شناخت از رکود و ایستایى جدا مىشود
ج) آنها مىتوانستند پس از شناخت خود و راه… محبوب و معبود خود را انتخاب بنمایند. «مسئولیت و سازندگى، ص: 128»