بهشت زیر پای حسین است.
کربلا، جنت الحسین در زمین است و پایین پای حضرت، روضه من الریاضِ کربلا؛ یعنی قبر علی اکبر هست که بهشتِ بهشت است.
سرّ این نکته چیست که علی اکبر با این همه جلال وجمال به دست امام سجاد(ع) در پایین پای حضرت منزل کردند. کار و عمل امام حجت است؛ نه بالای سر، نه کنار و پهلو بلکه پایین پای امامش دفنش میکنند؟
زیبایی این تصویر را با کدام چشم وکدام بینش تصور میکنیم؟
آیا با چشم تنگ و محدود دنیایی؟ آیا با مترهای خودمان؟!
آیا ما هم به درجهای از ولایت رسیدهایم تا بگوییم هرچند بهشت زیر پای مادران است؛ اما مادرم و پدرم، خودم و مالم، همه و همه خاکبوس قدم امامم هست؟
آیا دیوارهای محدودیت ما، ما را از این فیض عظیم محروم نکرده است؟
آیا به این بینش رسیدهایم که تمام رشد، رفعت، ذکر و سعه وجودی ما در زیر پای امامان است و اگر او بلندمان کند ما میتوانیم رفیع باشیم و الا با قدمهای کوتاه خودمان دست و پایی بیش نمیزنیم؟!
ما چطور به این نقطه برسیم که بالاترین بلندای عالم در زیر پاهای امامان است؟
بگذر از این که ما جلودار امامانمان هستیم و گاهی با تهدید، حوائجمان را با آنها در میان میگذاریم و از امام توقعی را داریم که از دوست، رفیق، تعمیرکار، شهردار منطقه و … داریم!
آیا واقعا ما امام را به خاطر خواستههایمان، زیر پا نگذاشتهایم؟! گویا شأنی که برای امام در دل و نهانخانه خود داریم یا در حد صاحب کارمان است که دستمزد این ماهم دیر شده! پول برقم زیاد آمده! چه کنم؟ یا در حد شهردار منطقه است که چرا خلافیها گران شده! چک دارم یا آپارتمانم فروش نمیرود! یا در حد رفیقمان است که بی پولی فشار آورده، قرض میخواهم، فرش خانهام سوخته فرش میخواهم، لوسترمیخواهم! یا در حد پدرمان است که پول توجیبی لازم دارم، مشکل مالی دارم! یا در حد دکتر که مریضم بهبودی میخواهم، نفسم تنگ شده شفا میخواهم! یا در حد وکیل که پولم را خوردهاند، کمکم کنید سند خانهام مشکل دارد! یا در حد پلیس راهنمایی که ماشینم خلافیِ سنگین دارد، حلش کنید! ماشینم را، موتورم را توقیف کردهاند، تصادف کردهام، گیرکردهام کاری بکنید، چه کنم؟! یا در حد دفتر مشاور املاک که صاحبخانهام جوابم کرده، خانه میخواهم با کرایه ارزان، پول رهن ندارم خانهای با رهن کم میخواهم، معاملهای پر پیمانه میخواهم!
این، حقارت خواستههای ماست که امام را اشتباه گرفتهایم؟ امامی که در زمین، وسیله رشدِ من، حرکتِ من، لقاء و رضوان من هست.
یک مروری بر خواستههایمان در حرمهای امامانمان داشته باشیم؛ فإنّکم وسیلتی إلی الله… من باید از شما کمک میگرفتم تا در راه او خرج بشوم درحالی که من شما را خرج دنیایم کردم. من باید با شما رشد میکردم در حالی که وسیلههایم را رشد و سامان دادم و یک عمر در پیچ این وسیلهها ماندم. باید از شما میخواستم تا خودم زیاد بشوم نه آسایشم و اساسم و امکانم.
اگر بگویی پس این که گفتهاند: نمکِ آشتان را از ما بخواهید، چه میشود؟! اشتباه در این است که ما به حداقلها راضی شدهایم و عمری در این نمکدانها به سر میبریم و سرگرم شوری وشیرینی آشمان هستیم.
راستی گمشده ما چیست؟ و چه تفاوتی با گمشده أولیایِ الهی دارد؟
علی اکبر(ع) از گم شده خود میپرسد، از حق که یک عمر با حق زندگی کرده و از حق انگیزه گرفته و جز حق هدفی نداشته است، میپرسد: أََوَلَسنا بِالحقِّ؟
راستی که راه افتادهها میدانند اثر رد پای ابراهیم(ع) بر آن سنگ سخت در مقام ابراهیم نشانه چیست؟
قسم به حق که همچون علی اکبری ارزش و قدر و منزلتِ آن قدمها و گامهای حسین(ع) را که برای حق صادقانه برداشته شد و تا آخرین نفس ثابت و استوار ماند، میداند که منزلگه عشاق و حقیقتخواهان زیر قدمهای سترگ و محکم حسین(ع) است و از اینجا به اوج افلاک می رسند.
آیا خواستههایمان را، امکاناتمان را، وجودمان را در راه امام و زیر قدمهای امام، فرش راه امام کردهایم و بهشت را زیر قدمهای امام جستجوکردهایم؟ اگر به این درجه از سلوک رسیدیم از تمام این عالم خاکی، خود را به پابوسی حسینی میرسانیم که همه وجودش را فرش قرمزی از خونش برای محبوبش کرد که کرم نما و فرود آی که خانه، خانه توست.