توضیح: این مقاله در اردیبهشت ماه سال1387 به مناسبت همایش بزرگداشت استاد صفایی ارسال شده است و اولین بار است که منتشر میشود.
نماد «جامعه منتظر» را به خوبی میتوان با نگاه به آموزههای نبوی و علوی رصد نمود و پیرامون گستره و غنای آن به اندیشه و خردورزی پرداخت. پیامبر اکرم همواره از آغاز جامعه اسلامی، کام امت را با انتظار میگشود و آنان را به فراسوی چشماندازنگری، برنامه محوری و تلاشگری ره مینمود و جان آنان را با نسیم کلام خویش اینگونه آشنا میساخت: «افضل اعمال امتی انتظار الفرج.»
بنابراین حدیث، انتظار فرج که برترین اعمال امت پیامبر آخر زمان به شمار میرود، استوار میگردد:
1. انتظار فرج و چشماندازنگری؛
2. چشماندازنگری و برنامه محوری؛
3. عمل و تلاشگری.
4. جامعه اسلامی اینگونه زمینههای رفتن باطل و آوردن حق را فراهم میسازد و مسیر تحقق فرج و عدالتگستری را به پا میدارد.
نظام تربیتی و زمینهسازی
رفتن باطل، ضرورت و آوردن حق، رسالت است. از آنرو که در نظام خلقت و قانونمند جهان، بیحساب حرکت کردن نابودی است، سنتها و قانونها، مرصاد و کمین کسانی هستند که سرکشی و غرور را بر خود بستهاند و خدا با این مرصاد و سنتها آنان را باز میدارد.
باطل رفتنی است «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» رسالت ما آوردن حق و تحقق بخشیدن به آن است. پیش از رفتن باطل این رسالتی را باید به جا آورد که «جاءالحق و زهق الباطل»[1].[2]
زمینهسازی یا انقلاب فرهنگی
آوردن حق، زمینه میخواهد. این رسالت، روشنگری و بینات میخواهد که نظام تربیتی اسلام عهدهدار است. امروزه این زمینهسازی را «انقلاب فرهنگی» مینامند.[3]
فرهنگ، یعنی مجموعه ارزشها و معیارهای حاکم بر جامعه. پس انقلاب فرهنگی ارزشهای موجود را دگرگون میسازد و روابط اجتماعی را به گونهای دیگر میگرداند و به رسوم، اساطیر، علوم و ارزشها، شکلی و غنایی دیگر میبخشد.[4]
دگرگونی ارزشها
برای این انقلاب فرهنگی، ارزشها را باید دگرگون کرد. و معیارها را درهم باید ریخت. تا آنکه تمام روابط و ضوابط و تمام صنایع، علوم و اساطیر، همآهنگ با ارزشهای جدید، دگرگون شوند. بنابراین، برای دگرگون کردن فرهنگ، ارزشهای حاکم را باید جستوجو کرد؛ همان آرمانها و هدفهایی که نیازها و سائقههای روانی انسان را پاسخ میگویند.[5]
نقش بینش در تحول ارزشها
آنچه ارزشهای آدمی را دگرگون میتواند سازد، همان بینش انسان است. هدفها و آرمانها در زمینههای گوناگون آگاهی، تغییر شکل میدهند. چه بسا آرمان و ارزش امروز، ضد ارزش فردا به حساب آید.
تا آن هنگام که بینش انسان از خود دگرگون نشود، بینش او به جهان و در نتیجه به تاریخ «که رابطه انسان با جهان است» و به طبقات اجتماعی و حکومتها و سیاستها، دگرگون نخواهد شد. بنابراین، انسان از لحاظ شناخت و آگاهی از خودش عبور میکند تا به جهان برسد. انسان با تلفیق تجربهگرایی و عقلگرایی تنها به تحلیل علمی جهان دست مییابد، نه تبیین کلی آن؛ زیرا تبیین کلی جهان نه از تجربه و نه از عقل که از ادراکات بلاواسطه انسان مایه میگیرد و تفکر از همین منبع شناخت میجوشد و استنتاج مینماید.
انسان خود را بیواسطه احساس میکند. با درک وضعیت، تقدیر و ترکیب خود، به شناخت نظام و جمال و حق و اجل میرسد و تاریخ و طبقات را در رابطه انسان با جهان میفهمد و تضادهای اصلی را همآهنگ با نظام هستی و میشناسد.
بنابراین، انسان ترکیب خود را بیواسطه احساس میکند. او ترکیبی از اندامهای حسی، تخیل، تفکر، تعقل و غریزههاست. این احساس بیواسطه است و البته از راه مقایسه با سنگ، گیاه و حیوان هم تفاوتها را میتواند بشناسد و استعدادها را میتواند کشف کند. انسان با آگاهی از ترکیب پیچیده خودش به موارد زیر دست مییابد:
1. توقعش از خودش بالا میرود و ارزشهایش متحول میشود و دیگر به لذت، خوشی، رفاه تکرار و تنوع زندگی دل نمیبندد؛ چون بیش از اینها استعداد دارد و هرگز ساخت او با لذت و خوشی نمیسازد. از همینرو، خود آگاهی درد و رنج را در وجود او وارد کرده است و او همراه این همه رنج و با وجود این ترکیب و این همه استعداد چارهای جز حرکت و رفتن ندارد و جز تحرک نمیتواند بخواهد و اگر هم تحرک را نخواهد، مجبور است که رنج ببرد و ضربه بخورد.
2. در این ترکیب پیچیده با جبرهای گوناگون، آزادی خود را میشناسد و عمل او، دیگر همانند حیوانات انعکاس و بازتابی نمیتواند باشد؛ چون که از تفکر، تعقل و سنجش هم برخوردار است. از همین رو، از عمل انعکاسی به عمل انتخابی میرسد و باید توجه نمود که انسان از این ترکیب برخوردار است و اصالت با همین ترکیب است. فکر، عقل، غریزه، تجربه، وراثت و تاریخ، در ترکیب پیچیده آدمی، اصل و زیربنا نیستند که در ترکیب اصل با ترکیب است و همین ترکیب پایه به شمار میرود.
3. انسان با همین ترکیب پیچیده، کلیدی برای شناخت جهان به دست میآورد و با بینش که از وضعیت، تقدیر و ترکیب خود مییابد، به این تلقی از جهان میرسد:
1- نظام و قانونمندی جهان هستی؛
2- جمال و زیبایی جهان هستی؛
3- حق و هدفداری جهان هستی؛
4- اجل و مرحلهای بودن جهان هستی.[6]
حرکت فکری انسان از همین ادراکات بیواسطه و منابع دست اول سرچشمه میگیرد، ولی محدود و محبوس در آنها نمیماند و این ادراک و احساس، خود کلید و آغازی برای شناخت «جهان»، تاریخ و جامعه است. این بینش فلسفی، براساس آن دید کلی انسان از خود، هستی و نقش او در هستی بیان میشود، برداشتهای علمی را تعیین میکند و چهارچوبی برای جهت دادن به تمام تجربهها علوم میسازد. بر همین اساس، آدمی با شناخت ترکیب خویش سرود «انّی ذاهب» را سر میدهد، نقش اساسی خود را حرکت میداند و جهان هستی را مسیر و صراط میشناسد.[7]
و مهمترین مسئله برای دگرگون کردن بنیاد فکری در جامعه، همین بینش است که انسان به این منبع و درک بیواسطه، آگاهی پیدا کند.[8]
[1]. سوره اسراء، آیه 81.
[2]. عین، صاد، درسهایی از انقلاب، انتظار، ص 29-30.
[3]. عین، صاد، درسهایی از انقلاب، انتظار، ص 30-31.
[4]. همان، ص 33-34.
[5]. همان، ص 37-40.
[6]. ر.ک. عـ ص، درسهایی از انقلاب / دفتر اول: انتظار، ص 51-52 و حرکت، عین ـ صاد، ص 72.
[7]. همان.
[8]. ر.ک: عین ـ صاد، حرکت، ص 74-75.