طرحریزی
ارزش انسان در جریان فکری روشن میشود، توانایی و قدرت و مقاومت او با ظرفیت روحیاش بالا میرود و به همتی دست مییابد که با آن حرکت میکند و با چیزهایی روبهرو میشود و آمادگی مییابد.
انسان با شناخت قدر و ارزش روابط گستردهاش در هستی، همتهای بلندش شکل میگیرد. او به دنبال هدفی بالاتر از رفاه آزادی، عدالت و تکامل میگردد و برای این ارزش و هدف بلند ناچار است که طرحی درافکند. نیازها، مسائل، مراحل و موانع را بشناسد و از نشدنیها نهراسد و همواره پا پیش نهد.
بنابراین، هدف، پایه طرح است و انسان با شناخت قدر خود هدف را مییابد. پس از شناخت هدف، برای رسیدن به آن، در طرحی جامع به تقسیم کار میپردازد و از پراکندهکاری میگریزد. اینگونه، جریانی فکری در برابر شبههها و ظرفیت روحی در برابر رنجها و گرفتاریها و طرحی در برابر پراکندهکاریها رخ مینماید و آن را پاس میدارد.
کتاب و میزان
انسان به همراه بینات، به جریان فکری و ظرفیت روحی و طرح کار دست مییابد. بینات همان حقایق روشن و روشنکنندهای هستند که مصادیق بسیاری مانند بیان و استدلال، سیره و برخورد و عمل و معجزات و کرامات و نشانههای وحی و اخبار ادیان گذشته را در برمیگیرد.[1]
شناخت قدر و اندازه وجودی انسان، از نزدیکترین و پربارترین راههایی است که این حقایق روشن و روشنگر را فرا روی او میتواند قرار دهد؛ زیرا هرکس از خودش درک حضوری و بیواسطه دارد. انسان با شناخت قدر و استعداد خود، به مقدار استمرار و ادامه خود و به جهان دیگر روی میآورد. همانطور که از تواناییهای بچه در رحم مادر، به استمرار او در جهان دیگر میتوان پی برد.
انسان در مجموعه عظیم هستی، با هدف بالاتر از وجود خویش و جهت عالیتر، به رسول و امام رو میآورد. «جایگاه» انسانی که در تمامی هستی مطرح است، نه در یک کشور و «هدفی» که به بالاتر از او گرایش دارد، نه لذت، رفاه و قدرت، نیاز به حکومت و رهبری رسول و امام معصوم را نشان میدهد. کسانی که خود را از دست میدهند، هیچ ایمانی نخواهند داشت: الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون.[2] آنان هیچگونه ایمانی به الله، غیب، «یوم الاخره» و وحی ندارند؛ زیرا همه این ایمانها در گرو ایمان به قدر انسان و در گرو شناخت انسان از خویش است.[3]
هدفی چون رشد انسان و جایگاه او در جهان هستی، با وجود حاکمی برآورده میشود که به تمام هستی آگاه و از تمام کششها آزاد باشد. از همینرو، معیار عصمت رخ مینماید. مردم هرگز رسول و امام را نمیتوانند معین کنند؛ زیرا این گزینش در قلمرو اختیار و انتخاب انسان نیست؛ چون مردم به دلها آگاهی ندارند و از فردا هم بیخبرند. تنها خداوند رسول و امام را با معیار عصمت رسول و امام را میتواند برگزیند. عصمت و آگاهی به تمامی راه و آزادی از کششها همان معیار و میزان شیعه در امامت و طرح حکومت است.
مسئله امام عصر و حجت قائم و «انتظار» او با وجود همین مهم سامان مییابد. هنگام غیبت نیز بر فقیه است که «تلقی» انسانها را دگرگون کند و «هدفها» را به آن نشان بدهد و «جایگاه» و «قدر»شان را یاد آورد. تا خیال نکنند که جامعه انسانی به نان و مسکن دل نبندند. و در انتظار معصوم، به روحیه، فکر، برنامه و عمل خویش سامان دهند و در دشمن نفوذ کنند که «انتظار» و «تقیه»، مقدمه «قیام» است.[4]
همواره با وجود افراد جامعه را در ساحتهای فکر، ظرفیت و طرح به گونهای بینات میتوانیم تربیت کنیم که شبههها، رنجها، و پراکندهکاریها در اوج تحمل و مقاومت باشند، ولی باید توجه نمود که انسان در مرحله عمل گذشته از فکر، ظرفیت و طرح، به دو عامل دیگر نیازمند است.
خداوند در سوره حدید به روش تربیتی انبیا چنین اشارت فرماید که آنها همراه بینات، کتاب و میزان بودهاند و این دو عامل را پس از بینات یاد میکند. همراه با این دو عامل (کتاب ومیزان) افراد جامعه تربیت میشوند و به وسعتی دست مییابند که نوع دیگری از رهبری و مدیریت را بتوانند تحمل نمایند تا اینکه خود مردم جامعه با بینات و کتاب و میزان به پا ایستند و قسط را به پا دارند. رهبری انبیا خصلتی است که با بینات تمامی راه را بنمایاند و رابطهها را بشناساند، با کتاب و ضابطهها برساند و هنگام تزاحم دو دستور با میزانها و معیارها از بنبست برهاند. بنابراین، انسان در مرحله عمل در برخورد با هر پدیده به دنبال حکم و ضابطهای است؛ چون در گستره روابط جهان هستی بیحساب و کتاب نمیتوان گام برداشت، از اینرو، نیازمند حدودی خواهیم بود که فقه، آگاهی به همین حدود است.
آدمی در مرحله عمل، گذشته از آگاهی به حدود، به میزان نیاز دارد؛ چون فقه بدون آگاهی از میزانها ناکار آید و برای فهم روح حکم و برای نجات از تزاحم حکمها، به میزان نیاز افتد.
برای اشاره عامل میزان، در مرحله نخست به قدر انسان باید اشاره کرد که میزان انتخاب مکتبها و گروههاست. انسان با دانستن قدر خود به توحید و رشد میرسد. و با توجه به عامل عمل، جهت عمل و اثر عمل به میزانهایی برای فهم روح حکم دست مییابیم. هنگام تزاحم حکمها به میزان اهمیت و صعوبت رو میآوریم میزانی که درجه وجودی ما را به نشان میدهد و جریان اسلام، ایمان، تقوا، احسان، اخبات و اخلاص ما را نشان میدهد، حالتها و اشک و شور و اعمال ما نیست، بلکه علامتهایی است که در هر مرحله وضع انسان را مشخص میکند.
رهبری و مدیریت
تمامی هستی، سازمانی بزرگ است و خداوند، مدیر و پروردگار این سازمان به شمار میرود. در تقسیمبندی کلانی، پدیدههای هستی را در دو قسم مییابیم:
1. پدیدههای مجبور؛
2. پدیدههای آزاد.
هرکدام از این پدیدهها، رهبری و مدیریت ویژه خود را خواهند داشت. مدیریت پدیدههای مجبور با امر، نظام، قانون و غریزه است. رهبری و مدیریت پدیدههای آزاد و در رابطه با انسانی که با ترکیب خاصش به آزادی رسیده و به خودآگاهی دست یافته، با هدایت یعنی بینات، کتاب و میزان است. نتیجه همین هدایت، به پا ایستادن انسان را یا بر پایه کفر و یا بر پایه شکر در پی دارد.
آنگاه که انسان آزاد براساس ترکیب خاص خود، با حجت باطن خویش حجت ظاهر و معصوم را برمیگزیند و از این راه، پذیرای هدایت خدا میگردد، بارش هدایتها بر او استمرار مییابد و او همراه با رنجهای غربت و درگیری با کافران و غافلان فراسوی پروردگار هستی در حرکت خواهد بود. Gیا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه اینگونه است که خداوند جهان هستی و انسان را میپرورد و رهبری میکند. انسانها اینچنین بر فراز مرکز هدایت[5] پروردگارشان مینشینند و وسعت وجودی مییابند. خداوند همچنان که دو طینت در نهاد او گذارده، دو راه را فرا رویش میگذارد و شرایط انتخاب او را فراهم میسازد تا او خود بر پای شکر یا کفر بایستد.
مدیریت و رهبری خداوند، در ولایت انبیا تجسم مییابد. Gمن یطع الرسول فقد اطاع الله[6] و آنها همراه بینات، کتاب و میزان، زمینههای خوب شدن مردم را فراهم میسازنند. آنان زمینه انتخاب را فراهم میکردهاند، نه آنکه مقصودشان خوب شدن مردم باشد. انبیا با زبان مردم زمینه خوب شدن و انتخاب مردم را میآفرینند. با همین روش بیناتی و ادراکات حضوری و بیواسطه مردم، آنها را مدیریت و رهبری مینمایند و گنجها و اندیشههای درونی ایشان را در فرآیندی مهندسی، کشف و استخراج میکنند و به چالش تبدیل میسازند. باید توجه داشت آنچه ما را به رسالت پیوند زده، همان ما را به امامت پیوسته است. اطاعت انبیا، اطاعت خداوند است. چون انبیا جز خواسته خدا خواستهای ندارند و تنها او در آنان حکومت میکند. چون انبیا معصوم هستند، به اطاعت مطلق آنان دستور داده شده است. عصمت، نتیجه آگاهی انبیا به حکم، و موضوع و آزادی آنها از هر آنچه غیر خداوندی است.
مردم پس از رسول هم به کسانی نیازمند هستد که همچون رسول، به عصمت رسیده باشند و از آنها به خودشان آگاهتر و مهربانتر باشند. امام معصوم و آگاه و مهربان، همانند رسول مردم را مدیریت و رهبری میکند رسالت را چنین پی میگیرد، در حالی که فقاهت تنها زمینهساز امامت است و زمینه تحمل توده مردم را فراهم میسازد.