برخی دیگر از عوامل آزادی پس از رسیدن به یک سری از شناختها حاصل می شوند .
شناختهایی همچون : شناخت عظمت انسان ، وسعت راه ، رحمت خدا ، دردها و رنجها ، مرگ
شناخت عظمت انسان : هنگامی که انسان خودش را بزرگ ببیند اسیر چیزهای کوچک نخواهد شد . بسیاری از تقلیدها ، تعصبها و حتی منفعت طلبی ها ناشی از نگاه حقارت آمیز انسان به خودش است . هنگامی که انسان بداند که می تواند خلیفه خدا در زمین باشد و در هر لحظه منافعی به دست بیاورد که حتی بهشت هم در برابر آن ناچیز است و بداند که می تواند مسجود ملائک شود ، چنین فردی دیگر به این دلیل که آباء و اجدادش از راهی رفتهاند یا استاد و بزرگی سخنی را گفته متاثر نمیشود . در سیر طبیعی زندگی نیز انسان با همین احساس بزرگی از محبوبهای گذشتهاش چشم می پوشد و بازیچههای کودکی را فراموش می کند .
شناخت وسعت راه : اگر انسان به این باور برسد که مرگی در کار نیست و تا بی نهایت ادامه خواهد داشت و بداند که همه عالم تنها همین جایی نیست که می بینیم بلکه عوالم متعددی پیش رو داریم ؛ چنین فردی اصلا نوع حساسیتها و رفتارهایش به کلی تغییر خواهد کرد و زندگی اش به گونه دیگری خواهد شد ؛ زیرا محاسبه های او دیگر در محدوده زندگی دنیوی نیست بلکه بر اساس یک حیات جاودانه برنامه می ریزد و محاسبه میکند . با داشتن این تصویر که در فرصت بسیار محدودی باید برای بی نهایت راه توشه آماده کند این احساس در انسان ایجاد می شود که مبادا تعصبها موجب اشتباه شوند و تقلیدها باعث شوند که تنها مدافع حرفهای دیگران باشد و خود به حقیقتی دست پیدا نکند و با دستهای خالی عازم سفر طولانی خود شود .
شناخت رحمت خدا : هنگامی که انسان بداند تا به حال چه چیزهایی به او داده شده و چقدر او را تحمل کردهاند و در آینده چه چیزهایی برایش فراهم کرده اند رفتارش در برابر اینهمه محبت و احسان و بزرگواری تغییر میکند . وقتی که او فهمید هرچه دارد از خداست و دیگران تنها واسطه هستند راحت تر می تواند از تقلیدها وتعصبها آزاد شود و از سودها و منفعتهای کوچک چشم بپوشد . شکر منعم حالت طبیعی انسان است که در برابر احسان و خوبی به سوی اطاعت و انقیاد می رود.
شناخت دردها و رنجها : بسیاری از اوقات انسان با تقلید خودش را آرام می کند . انسان راحت تر است که تکیه کند و خودش فکر نکند . در هنگام سختی ها به جای تامل و پیدا نمودن راه حل به استخاره رو می آورد و یا اینکه بر اساس فکر و عقل دیگران حرکت می کند و نام آن را مشورت می گذارد . در حالیکه خداوند ما را مبتلا می کند تا فکر کنیم و روی پای خود بایستیم .
شناخت مرگ : شناخت مرگ و یاد آن یکی از عوامل بسیار قوی در آزادی انسان است . بی جهت نیست که سفارش شده در هنگام شادی زیاد یا غم مفرط به زیارت اهل قبور بروید . یاد مرگ این حالتها را تعدیل نموده و انسان را متوجه واقعهای میکند که هر لحظه امکان رخ دادن آن وجود دارد .
این شناختها میتوانند ما را به آزادیهای عظیم و متنوعی برسانند . زیرا این شناختها تنها انسان را درسطح ذهن و فکر آزاد نمیکنند بلکه بسیاری از وابستگیها و علاقههای انسان را قطع میکنند . علاوه بر این آزادیهای متنوعی میآورند و موجب پختگیها و بزرگیها و وارستگیهای متنوعی می شوند .
آموزش تدبر و مطالعه :
ادراکات حسی انسان همراه با تولد و فعال شدن حواس آغاز میشود در ابتدا چون همه چیز برای انسان تازگی دارد و توجه او را به خود جلب می کند به سرعت شروع به پر کردن خزینه ادراکات حسی میکند و دائما در حال توجه و دقت است .اما به تدریج حوادث و اشیاء برای او تکراری و طبیعی شده و نسبت به آنها کم توجه یا بی توجه می شود و تنها به چیزهایی توجه میکند که برای او اهمیت داشته و توجهش را به خود جلب کنند . مربی باید به او بیاموزد که برای برداشت و مطالعه لزومی ندارد که همواره سوژه های بکر و تازه داشته باشیم بلکه با تغییر زاویه دید و ذهنیت خود میتوانیم از حوادث پیش پا افتاده و تکراری مطالب بکر و عمیق برداشت کنیم . همانطور که ابراهیم (ع) از تکراریترین وقایع همچون طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان به توحیدی آنگونه دست یافت و نیوتون از حادثهای که برای بسیاری از ما موجب خنده و سرگرمی است (برخورد سیب با سرش) به آن کشف بزرگ رسید و تیمور لنگ از حرکت مورچه ای به پشتکار و استقامت دست یافت .
برای رسیدن به برداشتها و تصویرها از حوادث به چند اصل باید توجه داشت :
1..حادثهها و اتفاقها ، اتفاق و تصادف نیستند بلکه در ورای آنها تنظیم و تدبیری نهفته است . هزاران عامل دست به دست هم دادهاند تا در آن لحظه و درآن مکان و با آن شرائط خاصی که انسان دارد با آن صحنه مواجه شود .این نگاه باعث می شود که از کنار هیچ حادثه ای به راحتی عبور نکنیم بلکه آن را زیر و رو کنیم .
2. نباید حوادث را در فضای موجودشان محبوس کرد باید نگاه تاریخی را آموخت و این نگاه تاریخی تنها دیدن گذشته حوادث نیست بلکه گذشته و حال و آینده را یکجا دیدن است .این چنین فردی دیگر اسیر لحظهها و حالتها و احساسات نخواهد شد . نگاه واقعبینانه همین نگاه است . اصل اول نگاه را نافذ و عمیق می کند و اصل دوم وسیع و گسترده .
3. گرچه اصل اول میگوید که در هر حادثهای احتمال درس و نکتهای هست اما باید توجه داشت که این احتمال در همه حوادث یکسان نیست . باید حوادث و صحنهها را بر اساس اهمیت آنها مرتب کرد تا ذهن همزمان درگیر چند مساله نباشد که در این صورت عمق و دقت خود را از دست خواهد داد و به جای برداشتهای عمیق و دقیق تصاویر خیالی و موهوم خواهد ساخت .
این نظم و ترتیب به فراغت و خلوتی در درون منجر می شود که نیاز ما را به خلوتهای بیرونی کمتر میکند تا در آنجا که چنین امکانی فراهم نبود اسیر حوادث بیرونی نباشیم و با شتاب آنها حرکت نکنیم .
علاوه بر در نظر گرفتن این اصول مربی باید در عمل هم کاربرد آنها را در ضمن مثالها و نمونههایی نشان دهد .
آموزش تفکر و نتیجه گیری :
فکر تلاش ذهن برای کشف مجهولات از طریق ساماندهی و تنظیم معلومات است . این معلومات در واقع به منزله موادی هستند که ذهن آنها را در قالبهای خاصی قرار میدهد تا به نتیجه مطلوب دست یابد . قالبهای درست برای تفکر توسط قواعد منطق صوری به دست میآیند . البته این شکلها و قالبها در ساختمان ذهن تعبیه شدهاند اما در اثر آشنا شدن با منطق صوری و تمرین بیشتر، ذهن به دقتها و ظرافتهایی دست پیدا میکند که موجب خطای کمتر و سرعت بیشتری در بکارگیری و تشخیص قالبهای صحیح فکری میگردد . اما برای تفکر علاوه بر مواد خام و معلوماتی که توسط تدبر فراهم میشود و قالبها و شکلهای فکری که با منطق صوری به دست میآید نیاز به روش قالب گیری نیز میباشد . منظور از روش قالب گیری این است که چگونه میتوان معلومات مورد نیاز را برای قراردادن در قالبها انتخاب نمود ؟