توضیح: این مقاله در اردیبهشت ماه سال1387 به مناسبت همایش بزرگداشت استاد صفایی ارسال شده است و اولین بار است که منتشر میشود.
تفکر
مقدمه:
در درون ما نیروهایی است که اگر به کار گرفته شوند، ما را به وسعتها و رشدها وحرکتهایی میرسانند و سیراب و شاداب مینمایند. در حالی که غفلت از این نیروها و رها کردن آنها ما را به رکود و ایستایی میکشانند، و همین است که شیطان ما را از خودمان و تفکر در خود و این نیروها که سرمایه ما هستند، دور میکند و در غفلت نگه میدارد، و همین است که رسول باید ما را یادآوری کند وآگاه سازد.
این ما هستیم که باید به این سرمایهها و اندازه آنها پی ببریم و آنها را به جریان بیندازیم و از زکود آن جلوگیری کنیم و زیانش را جبران کنیم، که گفتهاند: « رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ نَفْسَهُ »، « وَ کَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلاً اَنْ لَایَعْرِفَ قَدْرَهُ ».
و ما برای شناسایی خود و سرمایهها و کارمان، و شناخت هستی و دنیا و الله و نقش ما در هستی باید تفکر کنیم؛ آن هم تفکری که ما را پیش براند و راههای دور را نزدیک کند و با آن بتوان از کمها بهرههای بسیار برد.
در این مقاله حقیر برآنم تا با استعانت از ذات باری تعالی آنچه که با وسع خود از کتب مرحوم استاد علی صفایی حائری قدس سره الشریف در موضوع « نقش تفکر در سیر شناختی و تربیتی انسان » ، برداشت کردهام را به عرض برسانم. (گزارش نمایم)( روی کاغذ بیاورم). در همین جا لازم میدانم تا عرضه بدارم که این نوشته صرفاً برگرفته از کتب استاد می باشد که با توجه به ظرفیت و فهم خویش آن را جمعآوری کرده و با کمکاریها و وقت کمی که داشتم ارائه مینمایم. بنابراین نقاط قوت مستند به ایشان و هرگونه ضعف و کاستی در طرح بحث و مسائل از درک قاصر حقیر میباشد.
در این مقاله از آنجا که کلمههای هوش و تدبر و تفکر و تعقل در یکدیگر راه یافتهاند و هر یک معنای خویش را رها کرده؛ و از دست دادهاند، ابتدا باید مراد ما از این کلمهها آشکار و مشخص گردد؛ که این کار را در کنب استاد به خوبی میتوان مشاهده کرد. سپس با توجه به اینکه جریان گرفتن فکر و رسیدن به شناخت، از سوال آغاز میگردد، به بحثهای مهم و اساسی همچون ضرورت سوال و اینکه چگونه در کسی که سؤال ندارد، ایجاد سؤال کنیم و چگونه فکر کنیم و در چه فکر کنیم؛ میپردازیم و در پایان هم از نیازمندیهای تفکر بحث خواهیم کرد.
فرق هوش، تدبر، تفکر و تعقل
برای این توضیح استاد ما را به یک مقایسه میان انسان با سایر موجودات فرا میخواند تا ما خود بسنجیم و امتیازات انسان را بر دیگر موجودات روی زمین در نظر بگیریم. انسان با حیوان اشتراکهایی دارد؛ در حواس و در ادراک و احساس و عاطفه و حافظه و هوش. حواس حیوان از حواس انسان تیزتر است و در نتیجه ادراکات حسیاش دقیقتر؛ چون انسان هر صدایی را نمیشنود و هر نوری را نمیبیند و … . بعضی از حیوانات از احساسها و غرایز و عواطف عمیقتر و عظیمتریبرخوردارند، و بعضی هم از هوش و حافظه زیادتری سرشارند.
با این همه اشتراک و با این همه حواس دقیق و هوش سرشار، اما حیوان نمیتواند از ادراکاتش نتیجهگیری کند و به وسیله معلوماتش به مجهولاتش دست یابد. او نمیتواند معلوماتش را بارور کند و بزایاند و از آنها نتیجه بگیرد. اما انسان بر اساس یک امتیاز و یک نیروی برتر به این حالت دست یافته و از اینویژگی برخوردار گردیده است و از معلومات محدودش به نتیجهگیریهای عظیمی رسیده و دانشهایی را به دست آورده که کتابخانههای عظیمی نمیتوانند تحملش کنند. ما از این نیرو که انسان میتواند از ادراکاتش نتیجه گیری کند و از معلوماتش به مجهولاتش دست بیابد؛ به نیروی تفکر یاد میکنیم که مخصوص انسان است.
و باز از امتیازات دیگر انسان این است که حیوان نمیتواند در معلوماتش سنجشی داشته باشد و آنها را آگاهانه اندازهگیری کند. نمیتواند میان دو پرونده، دو حادثه، دو صحنه مقایسه و سنجش برقرارکند و قضاوت کند. و باز نمیتواند، انتخاب و اختیار کند.
حیوان فقط با غریزه است که زندگی میکند و در نتیجه او سنجش و انتخابی هم در کارش نیست. گرچه بر اثر رهبری غریزه به طور ناخودآگاه ممکن است بهترین را به دست بیاورد، اما این، انتخاب نیست؛ بلکه یک عمل هدایت شده وجبری است. همان طور که نور از نزدیکترین فاصله به مقصد میرسد، بدون مقایسه فاصلهها، و بدون انتخاب.
از تضاد و رقابت غرایز با این نیروهای نتیجهگیری (تفکر) و سنجش (تعقل) است که دوخصوصیت خودآگاهی و انتخاب (اختیار) در انسان شکل میگیرد که در دیگر حیوانات نیست. در حالی که این اختیار جبری است، یعنی انسان مجبور است که با اختیار باشد، چون ساختمان درونی او این اختیار را به وجود آورده است. این حقیقت انسان است، مجبور در اختیار و مختار در عمل.
با این توضیح و مقایسه، هوش و فکر و عقل مفهوم خود را باز مییابند. هوش نیروی درک موقعیت است. فکر نیروی نتیجهگیری و از معلومات به مجهولات رسیدن، و عقل نیروی اندازهگیری است.
ادامه دارد