دیدگاه استاد صفایی حائری
فرآیند بحث
استاد حل مساله ارتباط حکومت دینی و تربیت، با رویکرد شیعی را مبتنی بر طرح و تحلیل حکومت دینی در دو حوزه اهداف و قلمرو می داند و این که:
1- اساسا باید دید آیا کدام تعریف از انسان در مسئله حکومت، مبنای بحث و راه حل مکاتب در این حوزه است و کدام انسان با کدامین بینش و توانمندی موضوع مسئله مشترک ما و دیگران است و این که اشتراک در مسئله لزوما ملازم با اشتراک در راه حل هم میباشد. یا این که جغرافیای بحث، اقتضای شرایط و مختصات محیط و مخاطب، موثر در گزینش راه بهتر است و هر کس باید راه خود را بپوید و بپیماید.
2ـ تعریض به گرایشات موجود در حوزه روشنفکری در خصوص نفی یا محوریت دین و کشاندن به کرنر حیات این جهانی آدمی به اضافه مرور اجمالی به نگرشهای پنجگانه سده اخیر اندیشه غرب به تحلیل انسان و مسایل مربوط به او در عرصه فردی و اجتماعی مبحث بعدی ایشان است.
3ـ با اشاره به فاصله مناسب نگرش اخیر از دیگر نگاهها و دستاوردهای خاص آن، پذیرش توانمندیهای سه گانه انسان در حوزه «آگاهی»، «خود آگاهی» و «خودسازی» را در کنار اجتناب از نگاه انبوه مجموعی به انسان و منفرد و متفرد دیدن آن، به انضمام عقلانیت را، از نقاط قوت دیدگاه پنجم شمرده و آن را نقطه نقد معرفی میکند و اوج دیدگاه پنجم را ابتدای مبنای خویش قرار میدهد.
4ـ نگاه ویژه به انسان و قیام انسان برای قسط را به عنوان هدف حکومت دینی، در کنار اذعان به وجود هداف مشترکی چون «امن، رفاه، عیش، آزادی، عرفان، عدالت اجتماعی و …» برای حکومتها را مبنای مسئولیت و وظیفه مندی حکمت دینی در حوزه تربیت میدانند.
5ـ در ادامه به تعریف دقیق قسط و عدل پرداخته و به نیازمندی قیام به قسط به عنصر تعقل و همراهی بینات و کتاب و میزان میپردازد.
6ـ منتهی شدن این قیام لله به شهادت و حضور، که با عبودیت و متابعت از امر حق و پیروی عقل از حق شکل میگیرد. (فافعلوا ما تومرون) چرا که این متابعت برطرف کننده حجابهای نور و ظلمت است.
7ـ بدون تعقل و بینات و کتاب و میزان می شود به عدل رسید اما معلوم نیست که آنچه می دهیم و آنچه می کنیم مطابق حدود و موازین بوده باشد.
8ـ عمل بر اساس حدود و مراعات موازین (اهمیتها، اولویتها و ضرورتها) عبودیت است هدف عمل، منهای مراعات حدود و موازین.
9ـ ضمن پذیرش امن، رفاه، عیش، آزادی، عرفان، عدل و قسط بعنوان اهداف مشترک حکومتها، عندالعارض و به هنگام تزاحم اهداف با هم، هدف اصلی حکومت دینی قیام و قوام آدمی به قسط است.
10ـ این هدف، حضور و دخالت حکومت دینی در عرصه آموزش و تربیت جامعه اسلامی بر اساسی ترین مبانی، موازین و اهداف را ضروری میسازد.
حکومت و تربیت
استاد صفایی با تحلیل حکومت در دو حوزه قلمرو و اهداف و نقد نگرشهای پنجگانه در اندیشه غرب به ضرورت حضور مسئولیت حکومت دینی در آموزش تربیت پرداخته و وظیفه مندی حکومت دینی در این حوزه را امری ضروری تلقی مینماید. ایشان با تعریض به جریان روشنفکری دینی و اتخاذ مواضع فکری آنان مبنی بر نفی یا محدودیت دین در عرصه حیات این جهانی آدمی، آن را ناشی از لجاجت یا خود باختگی در قبال اندیشه های جدید و یا احساس نارسایی شریعت بر میشمارد و میافزاید این درست است که دیگران نیز به مسئله حکومت اندیشیدهاند و راه حلهایی نیز متناسب با شرایط و اقتضائات محیط فرهنگی و مبتنی بر مبانی و مقاصد خویش یافته اند لکن مسئله حکومت وقتی در جغرافیای فکری فرهنگی دیگری با مختصات متفاوت و جهانی، موازین و مقاصد دیگر مطرح میشود راه حل خود را دارد و ما نیز اگر خواسته باشیم حرکت صحیحی را در رسیدن از معلوماتمان به مجهولاتمان در پیش بگیریم باید ببینیم آیا راه حل دیگران، راه حل مسایل ما نیز هست یا خیر. به دلیل تغییر عوامل و شرایط راه کار و راه حل دیگری مطابق با شرایط و جغرافیای فکری و فرهنگی خودمان را میطلبد.
نگرشهای پنج گانه به تحلیل انسان
پس از طرح ضرورت بازخوانی مسئله، مطابق با شرایط و امکانات بومی و دینی ما، استاد با نگاهی اجمالی به اندیشههای موجود در غرب در تحلیل انسان و مسایل مربوط به او در حدود یک صد سال اخیر به نقد آنها میپردازد، ایشان این مبحث را با معرفی نگرشهای پنجگانه بشرح ذیل این چنین آغاز میکند:
1ـ تفکری که اساسا انسان را آزاد از هر گونه جبری اعم از جبر محیط، وراثت، تاریخ و … میدانست تا او را در هر نوع برنامهریزی در خصوص این که: چه روشی برای حکومت انتخاب کنیم؟ و حکومت چه هدفی باید داشته باشد؟ و این که چگونه برای خود برنامهریزی کنیم؟، مسبوق و محدود به هیچ ضرورت از پیش ساختهای نمیدانست و انسان را آزاد و مجدد از تمامی قواعد و ضوابط و جبرها میدانست که میتواند آزادانه سرنوشت خود را رقم بزند و بسازد. این همان تفکر اگزیستانسیالیستها بود که بتدریج کنار رفت. در مقابل این دیدگاه چهار نگرش بودند که بر خلاف این آزادی مطلق برای انسان او را به طور کلی یا تا حدودی محدود میدانستند و تابع جبر محیط و شرایط که توضیح آنها نیز در پی می آید.
2ـ تفکر دوم انسان را تابعی از شرایط تولید و قانونمندیهای کلی و عمومی حاکم بر تاریخ میدانست. این همان تفکر مارکسیستها بود که داد و ستد و گفتمان انسانها را وابسته به شرایط تولید آنها دانسته و انسان را بر اساس اصول حاکم بر تولید و دورههای تاریخی که بر او میگذشت بر خوردار از نوعی تفکر، اندیشه و فرهنگ میدانست که بر خاسته از شرایط حاکم بر تولید و دورههای تاریخی او بود. و هر گونه تلاش بر خلاف این مسیر و مقتضی را اقدام و تلاشی عبث محسوب میکرد. بدیهی است که در این نگاه دیگر چگونه زندگی کردن، حکومت کردن و انتخاب کردن و برنامهریزی برای انتخاب و اصلاح آن اموری واهی است. در این تفکر یک مسئله واحد در دو دوره با شرایط مختلف یک پاسخ ندارد و هر پاسخی متناسب با شرایط تاریخ و تولید رقم میخورد.
3ـ نگرش دیگر به یک نوع ساختارگرایی معتقد بود که الگوهای صوری برای رفتار آدمی را معرفی میکرد که این انسان در این حدود و قواعد رفتارش معنا پیدا میکند، گفتارها و رفتارهای او یک الگوی مشخص دارند و قانونمندند این نگاه طبیعتا برای مجموعه رفتارهای فردی و جمعی انسان الگوهای مشخصی را در نظر میگرفت و به انسان این حق را نمیداد که بیرون از آنها به دنبال یافتن راه حل برای مسایل پیش رویش باشد.
4ـ این جریان فکری انسان را در بستر و بعد اجتماعی تحلیل میکرد. او الگوی رفتاری برای انسان قائل نبود. ولی اعتقاد داشت که در بستر اجتماع و جوامع انسانی است که اندیشهها، خواستهها و آرمانهای انسان شکل میگیرد و فعالیتهای او مشخص میشود، پس این تفکر هم با بررسی انسان در بستر اجتماع او را تابع شرایط و کنش و واکنش های اجتماعی دانست.
5ـ تفکر دیگری که از مجموعه این گرایشها فاصله گرفته بود اعتقاد داشت ارتباط قدرت و دانش و رابطه این دو با هم جریانی را به وجود می آورد و انسان را به حوزه هایی می کشاند که حاصل تعامل قدرت و دانش است و موضوع های جدیدی برای علوم انسانی و اجتماعی می سازد و انسان و جامعه را به گونه ای دیگر می بیند و تعریف میکند. این نگرش با فاصله از گرایشات انسان گرا، تاریخ گرا، ساختار گرا و جامعه گرا معتقد است که اشکال اساسی ساختمان افکار و اندیشه ها مبتنی بر روابط قدرت و دانش تحقق می یابد یعنی انسانی که محصول رابطه و تعامل دانش و قدرت است به سوژه و موضوع علوم انسانی تبدیل شده و علوم انسانی یپرامون این برداشت از انسان شگل میگیرد و به روندهایی میپردازند که از تلفیق این انسان با عقلانیت انسان معاصر شکل گرفته است. با این تحلیل، علوم انسانی جزئی از فرایند اعمال قدرت و اعمال سلطه بر انسان هستند و گفتمان علمی نظامی است که از روابط قدرت و دانش تحلیل می شود.
نقد و بررسی نگرشها
نتیجه کلی حاصل از این چهار صورت اخیر (که انسان را محدود به حدودی میدانستند) این است که نمیشود به دور از قوانین حاکم بر تاریخ یا جامعه یا جدای از الگوهای رفتاری انسان یا بی توجه به رابطه قدرت و دانش به طرح مسئله (مثلا حکومت) پرداخت و طرح جدیدی را برای آدم و عالم در انداخت.
این تفکر اخیر که رابطه قدرت و دانش را در نظر داشت، سه حوزه آگاهی، خود اگاهی و خودسازی یا روابط اخلاقی انسان با خودش را مطرح میکند و معتقد است نگاه ماشینی و انبوه و جمعی به انسان کفایت نمیکند و باید انسانها را در حوزه تفردشان و منفرد از مابقی و جدا جدا مورد توجه قرار داد و اگر حتی میخواهند قانونمندیهای کلی این عقلانیت را دنبال کنند، باید در حوزه های فردی پیگیری کنند. این عقلانیت نقطه قوت و نقطه ضعف این اندیشههاست و درست از همین نقطه است که بحث ما و اقدام برای اوج و تعالی این انسان آغاز میشود. چرا که فقط با ضمیمه شدن عنصر تعقل و سنجش به این مرحله از خود آگاهی انسان است که او به آزادی و مسئولیت می رسد و الا حتی انسانهای ممیز و عالم نیز مادام که به تعقل و سنجش نرسیدهاند مکلف نیستند. این تعقل است که مجموعه چیزها را به کیفیت دیگری تبدیل می کند. این عنصر تعقل است که اساس همه جریانهای جبری را در هم می ریزد. آدمی که به این تعقل و سنجش رسیده در کنار و به همراه موازین است که به آزادی می رسد، قوام می یابد و قوّام (قوامین بالقسط شهداء الله)[1] کسی است که از همه حجابها فارغ است. او از حجاب و ظلمت بیرون آمده و به شهادت و حضور رسیده است. آن تحلیلی که تمامی خواسته ها، عملها و عکس العملهای ما را تابع جریان و جبر تاریخ، اجتماع، الگوهای رفتاری و رابطه علم و قدرت میداند در واقع به جزئی از توانمندیهای انسان توجه کرده است. با وجود همه اینها تمامی آدم را ندیده ایم و برای همه وجود او حساب باز نکرده ایم چرا که آدمی در ترکیب این مجموعه از جبرها و اختیارش هست که به آزادی خودش و به مسئولیتش میرسد. این انسان است که بودنش را زیر سوال میبرد. نمیشود به انسانی که سوال دارد گفت این سوال سوال تو نیست چون برخاسته از شرایط تولید و تاریخ تو نیست.