به تازگى با یکى از افرادى که ابتداى انقلاب یکى دو برخورد با استاد داشته بود، برخوردم. او ضمن اظهار تاسف شدید از فوت ایشان گفت: چند حرف از او به یاد دارم که برایم بسیار بزرگ و عزیز است.
از مهمترینهایش این جملههاست که بارها آن را نقل کردهام و الهام بخش زندگىام بوده و است :
اگر خودت نقشه و طرحى نداشته باشى، دیگران از تو به عنوان مهره و مصالح خودشان استفاده خواهند کرد.
ارزش تو به اندازه آن چیزى است که در تو موثر است؛ یعنى هر چه تو را غمگین یا شاد مىکند، همان هستى.
درباره قرآن مىفرمود: این قرآن یک داروخانه است و تو نمىتوانى وقتى وارد داروخانه مىشوى، از دم دست همه داروها را بخورى. چون این کار افزایش بیمارى و مرگ را در پیش دارد. باید داروى مناسب درد خودت را بخورى.
و دیگر آنکه نشانه حق بودن یک دعوت آن است که نه دنیا، نه خودت و نه خلق را در دل دیگران بزرگ نکند. تو اگر رشدى را براى خلق مىخواهى، باید خدا را در دلها بزرگ کنى: و ربک فکبر.[1]