اوایل سال 1380 بطور کاملا اتفاقی کتاب “بشنو از نی” را دیدم، خواندم و تقریبا هیچی نفهمیدم. تا اینکه کم کم با کمک خانواده ام، یکی از اساتیدم و شرکت در جلسات مختلف با اندیشه های نویسنده آشنا شدم.
روزها و شبها کتابهای مختلفی از نویسنده را خواندم، اوایل واقعا نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده، با وجود اینکه نمی فهمیدم نویسنده چه می گوید اما باز هم می خواندم باز هم می پرسیدم و باز هم بررسی می کردم تا اینکه متوجه زنده شدن حسی زیبا در درونم شدم. خواندن کتابها را ادامه دادم و تا آنجا پیشرفتم که فهمیدم برای درک منظور نویسنده باید یک اشراف کلی به تمام کتابهای او پیدا کرد. هرچه بیشتر پیش می رفتم، بیش تر مشتاق می شدم… ماههای رمضان از محضر اساتیدی که از قم به مشهد می آمدند استقاده می کردم و سوالهایم را می پرسیدم و غیر ماههای رمضان هم از محضر شاگردان استاد صفایی که در مشهد هستند استفاده می کردم. با کسانی برخورد کردم که پشتوانه ای بسیار قوی از اندیشه های مبنایی و کاربردی نویسنده، جمعی جوان را تشکیل داده بودند و حرکتی نو را آغاز کرده بودند، همراه جمع شدم و این همراهی آغاز تغییرات نیادی در درون من بود. اوایل فکر می کردم که می فهمم نویسنده چه می گوید ولی هرچه بیشتر می خواندم، سوال می کردم،عمل می کردم، بیشتر سختی کار را می فهمیدم و سختی به عمل در آوردن اندیشه ها را.
سعی کردم آموخته هایم از نویسنده را که در برابر اندیشه های او شاید به قطره هم نمی رسید، در زندگی روزانه، در دانشگاه،در محل کار و در برخورد با آدمها به مرحله عمل در آورم ولی واقعا سخت بود. او از انسان، از قدرش، از اندازه ها و استعدادهایش گفته بود، از شناخت روحیه ها، زمینه ها و زمینه سازی ها، از تربیت، از رشد، از فلاح و رویش- و من کم کم فهمیدم که برخورد با آدمها چقدر ظرافت می خواهد. او گفته بود که راه دراز است و وقت کم، باید حرکت کرد، باید لبریز شد، باید سرشار شد تا رسید و من سعی می کردم بفهمم برای این حرکت با چه چیزهای باید تجهیز شد. به دلیل تفاوت بسیار زیاد تفکر نویسنده ونگاه متفاوت او به تمامی مسائل سعی کردم راهکارهایی برای برخورد با هر مسئله ای در زندگی پیدا کنم، برای این ار نیاز به فهم دقیق معانی بعضی از لغات از دیدگاه نویسنده بود که فرهنگ لغتی اجمالی از کتابهای ایشان را تهیه کردم. تا وسیله ان بتوانم در مطالعه هر کتاب معانی و مفاهیم گفته ها را بهتر درک کنم. به عنوان مثال:زمانی که پاراگراف زیر را مطالعه می کردم اصلا نه معنای کلی پاراگراف را فهمیدم و نه رابطه جملاتی که در کنار هم آمده بودند؛
“من در رابطه با اینها دچار ضعف هستم و به دنبال پناهگاه. شعف من در برابر هستی همان جهل من به تمام هستی است و در نتیجه شر به وجود می آید. شر نه در جهان است و نه در انسان، بلکه از رابطه بی حساب این دو، شر وجود میآید.”
تطهیر با جاری قرآن-تفسیر جزءسی_صفحه43_ پاراگراف دوم
به این خاطر به دنبال معنای کلمه شر از دیدگاه استاد صفایی گشتم اما پیدا نکردم، به دنبال معنی کلمه خیر که متضاد کلمه شر است گشتم، فهمیدم که خیر یعنی” بهره برداری مناسب ار نعمتها” پس شر یعنی بهره برداری نا مناسب از نعمتها. با فهم این معنا، مفهوم بوجود آمدن شر رامتوجه شدم و رابطه نیمه اول پاراگراف با نیمه دوم آن را به راحتی فهمیدم.
این فرهنگ لغت را که هنوز جای کار فراوان دارد تقدیم به همه بزرگوارانی میکنم که برای گسترش اندیشه های این استاد بزرگ تلاشهای فراوان می کنند.
الف
ابتر: کسی که همراه نعمت زیاد است ولی بهره برداری وخیر زیاد ندارد. (قیام، 263) بی حاصل، بی ادامه. (صراط، 161، 160)
اتمام نعمت: نعمتِ ولایت و رهبری کردن و جهت دادن به نعمتهاست که از آن به کوثر و عافیت هم تعبیر شده.(صراط،159)
اثر(فایده، پاداش): نتایج عمل و آثاری که مورد توجه و حتی معرفت تو نباشد ولی بر عمل تو مترتب باشد. (قیام، 33)
اَثقال: سنگینی اعمال آدمی نه معدنها و مردهها که از خود زمین هستند و نه ثقل و بار آن.(تطهیر، 158)
احتکار: به کار نینداختن تمامی نیروها(فقر،34)
احسان: شناخت وعشق و عمل و صبر است در درگیریها (رشد، 16) تقوی و صبر (صراط،80)
اخبات: شناخت و عشق و عمل و صبر و شکر و خشیت است؛ بدون غرور و سرافرازی. (رشد، 16)
ارزشها: آرمانها و هدفهایی که معیار حاکم بر زندگی انسانها باشند.(انتظار، 38)هدفی که جوابگوی نیازها و سائقههای روانی است.(انتظار، 36)
اسراف: بیش از حد ضرورت بهره برداری کردن و نیروها را هدر دادن. (فقر، 14)
اساطیر: تخیل انسانها (انتظار، 37)
اسلام: شناخت و تسلیم در برابر آن.(رشد، 16)
آشنایی بازمان: آشنایی با زمینههایی است که سیاستها در آن دست بکار میشوند و آن واقعیتی است که آنها به خاطر خنثی کردن یا بهره برداری از آن موضع میگیرند. و این لازمهاش شناخت انسان و دورههای اجتماعی تاریخی اوست. آشنایی با کششها و تحملهایی است که در آدمها شکل میگیرد و در آنها میمیرد.(انتظار، 165)
اصلاح: دگرگون کردنِ سطحی است و شاخ و برگها را زدن و روبناها را به هم ریختن.(انتظار،27)
اعتدال: نسبت عمل با حدود و آدابی است که عمل را محدود می سازد و گام برداشتن از میانه راه است که انحراف بر ندارد. (انتظار، 211)
اقتحام : آن حالت هجوم و دلاوری و شور و نشاط است که آرام نداری و حتی نفس تازه نمیکنی. (انتظار، 212)
اقتصاد: از زمانی مطرح می شودکه نیروی تو، به اندازه تمامی کارهایت نیست. اینجاست که باید میان نیازها و کارها و فرصتها و امکانها و نشاط و شور خودت مرزبندی کنی، تا همه به نوایی برسند و کارها سامان بگیرد.
اقتصاد در مرحله وفور نیست. در هنگام کمبود است.که باید حسابها را در نظر گرفت.(انتظار، 212)
اکراه: تو اختیار و اراده نداری و بدون اراده تنها به خاطر ترس و تهدید اقدام میکنی.(تقیه، 143)
امن: نه خوف از آینده نه خوفی بر گذشته و نه حیرتی در حال(صراط، 93)
انقلاب : دگرگونی بنیادی و ریشهای و زیربنایی(انتظار، 9)
انتظار: آماده باش (انتظار، 27) پرکردن خانههای، ضعف خویش. (انتظار، 74)
انزال: نزول مجموعی در شب قدر(روش برداشت ازقرآن، 23)
انگیزه: وجود نفسی دارد، انگیزه ونیت همراه تو و در دل توست.(قیام ، 33)
انفاق: بخشیدن، نگه نداشتن که باعث افتقار و از دست دادن هم میشود.(تطهیر بقره،14)
انفاقِ عفو: انفاق بیش از احتیاج (انفاق، 16)
انفاقِ رزق: انفاق از سهم و رزق، مربوط به متقین.(انفاق، 16)
انفاق در تنگدستی: انفاق هنگام نداری و در سختیها(انفاق، 17)
انفاقِ ایثار: فداکاری، توجه به دیگران(انفاق، 17)
انسان: کسی که از سطح غریزه بالاتر آمده در حد وظیفه زندگی میکند.(روش برداشت ازقرآن، 116)
انعام یافتهها: کسانی که به عبودیت و اطاعت رسول میرسند و انعام میگیرند. انعامی گسترده؛ و از بخششها و نعمتها و از کوثر و عافیت بهرهمند میشوند. (صراط، 159)
ایمان: شناخت در سر به اضافه عشق در دل(رشد، 16) محبت بزرگتر و عشق نیرومندتر (عاشورا، 18) شناخت ناتمامی است که با احساس ناتمامی ترکیب شده و گرما خورده.(قیام، 68) گرایش، اعتقاد، تصدیق، مرحلهای از شناخت را در بر می گیرد و با عشق و محبت همراه است. (تطهیر بقره،13)
چیزی جز عشق و نفرت نیست. عشق در راه او نفرت به خاطر اوست رهبری و جهت دادن به عشق و نفرت است. ایمان حد قلبی مذهب است.(صراط، 90)اثبات و تحقیق یقین است، و با استیقان و تحقیق به یک معناست.(تطهیر بقره، 14)