ث
ثبات درونی: تو بر دین ثبات پیدا میکنی. تزلزلی نداری. تو درها را زده ای تجربهها کردهای، بن بستها را دیدهای. و با این مرحله به دین روی میآوری. (روابط متکامل زن ومرد، 67)
ثمرات: حاصل، نتیجه، میوه عمل و میوه عمر و نتیجه و حاصل. (تطهیر بقره، 223)
ج
جاثی:انسانی که به زانو درآمده و از پا افتاده. (تطهیر3، 100)
جحد: در نعمت: انکار امکانات و یا انکار نسبت آن با خدا. در آیات: تو نعمتها، وجود خود، جهان، استمرار و ارتباط را با نشان و بینات میفهمی و متوجه میشوی که انسان و جهان مشهود و غیب چه روابطی دارند و چه جهتی در پیش دارند و این مجموعه را با نشانهها و آیات او میبینی و ازآن چشم میپوشی، چون میخواهی که آزاد باشی، تجاوز کنی و بزرگی داشته باشی.
(تطهیر1، 368)
جهان: راه است و مسیر است و صراط و کلاس درس است و کورهای است که باید با دردها و رنجهایش پختهشوی
(انتظار، 52)
جهاد: شامل هر نوع کوششی میشود که تقویت حق و تضعیف باطل و اقامه حق و دفع باطل را داشته باشد. (قیام، 19)
جهانبینی: شناختها، بینش انسان و نگرش او به هستی و انسان و نقش انسان در هستی.
(مسئولیت وسازندگی، 20)
ح
حجاب: مواظب باش امید چشمها و زبانها نشوی و سعی کن به گونهای حرکت کنی که خلق خدا را گرفتار حالتها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی که اگر کسی آلوده شود این آلودگی دامان تو را هم میگیرد و تو را رها نمیسازد. حجاب یعنی همین دقت در برخورد که آلوده نشوی و آلوده نسازی که اسیر نشوی و اسیر نسازی. (نامههای بلوغ، 123)
حج: قصد و اعمال مکه… (تطهیر بقره، 242)
(حجه الاسلام : تا این عمل را انجام ندهی مسلم نیستی
بیانگر اسلام و تسلیم .
آهنگ خانه خدا، خانه رسول خدا و خانه هایی است که رفعت یافتهاند و با اذن خدا به این رفعت رسیدهاند.
(حج، 79)
حرکت: ترکیبی از هستی و نیستی، از وجود و عدم نیست، حرکت توالی هستیهای مستمر است. عدم فاصله هستیهاست. (تطهیر2، 23)
حُسن: نتیجه هماهنگی در زیبایی شناسی. ( تطهیر3،94)
حق: آنچه با قانونهای حاکم بر هستی و حاکم بر انسان هماهنگ و مطابق باشد و به رشد اینها بینجامد. (ثابتی و ثبات میدهد(رشد، 60) در لغت در برابر باطل، در برابر ظلم، دربرابر تزلزل آمده ـ سه مفهوم هدفداری و عدل و ثبات در آن نهفته است. (صراط، 68) در برابر باطل، لغو، ظلم و تجاوز و در برابر زایل و غلط آمده. درستی و راستی و هدفداری و حد نگهداری در آن ملحوظ است. (تطهیر3، 29) هدف و جهتی که زیبایی و هماهنگیها با آن محاسبه میشود.( استاد و درس ادبی،141)
حق تلاوت: پیگیری درست یا خواندن بجا، از تلو و تالی و از تلاوت و قرائت می آید.(تطهیر بقره، 183)
حکیم: انسانی که خودش را بشناسد. اندازه وجودی خودش را استمرارش را و روابطش را (روزهای فاطمه،43)
حکمت: آگاهی استوار، دور از شک و شبهه در برابر سفاهت (تطهیر بقره، 203)
حکومت ذلیل: حکومتی که با ریشهها و زمینهها قطع رابطه کرده و به واردات روی آورده و در طرح دیگران قرار گرفته به فکر طرح جامع و تأمین نیازها و امکانات و تربیت مهره ها و نیروی انسانی و جاسازی و جایگزینی آنها نیفتاده و به خاطر شکستهای مکرر، با ترس گره خورده و یا به خاطر عظمت هدف و آرمان، خود را باخته و یا به خاطر بلند پروازی تحقیر شده و یا به خاطر تک روی، تنها مانده و مدام به ضعف ها و نارسایی سرزنش گردیده است و یا به خاطر نقطه ضعفهایش به خیانت و خودفروشی و مردم فروشی و وطن فروشی گرفتار گشته است. ( ازمعرفت دینی تاحکومت دینی 64)
حمد: مرز انسان و حیوان، کارها را بدوش گرفتن و کمبودها را پرکردن.(تطهیر1، 133) قیام و قد علم کردن و عهده دار شدن در برابر کسریها و ضعفها و زشتیهایی که از خدا نیست و از آزادی انسان منشا گرفته.(نامههای بلوغ، 105) تنها ستایش نیست که عهده دار شدن و به گردن گرفتن است.(تطهیر بقره، 65) وسیله شکر، وسیله رسیدن به رضای خدا و اراده او، وسیله اداء حقوق، در یک کلمه حمد میزان انسانیت است. مرز میان بهایم و آدمی. (قیام، 194)
حیله: حائل شدن، فاصله انداختن (بشنو از نی، 42)
حی: زنده، حیات بخش. (تطهیر بقره، 386)
خ
خاسر: انسانی که خودش را از دست میدهد، هر چند تمامی دنیا را بدست آورد که تمامی دنیادر دست، حاصلی ندارد که دوندگی میآورد رنج میزاید. (تطهیر 3، 14)
خائض: فرورفته و گرفتار. (نامههای بلوغ، 196)
خباء:تقیه (تقیه،33)
خبیر: علیمی که خبره و با خبر از نهفتههاست. (تطهیر بقره،406)
خروج: هر نوع عصیان و سرکشی و زیر بار نرفتن و برخورد و بهم ریختن سازمان، تشکیلات و نظام را شامل میشود خواه برخورد مستقیم باشد یا فقط ابراز جدایی و عصیان، خواه جنگ رویارو باشد یا پنهانی و ضربه زدن و شکست شوکت و بهم ریختن برنامهها و تشکیلات. (قیام، 19)
خشیت: ترس ناشی از شناخت عظمت (تطهیر،145)
خلاق: بهره و حاصل و نتیجه. (تطهیر بقره، 163)
خله: دوستی و محبت کارساز، خلیل کار آمد. (تطهیر بقره، 386)
خوض: فرورفتن در غم، در شادی، در بهار، در پاییز، درقدرت، درثروت، در دنیا، در خویش و حتی در راه در رفتن و در خدا که تو در هر چه بمانی همان بت است. (تطهیر3، 222)
خوبی: در عشق به الله و ادامه انسان و در عمل، نماز و زکوه و در عهد در وفاء به عهد و در صبر و شکیبایی به هنگام درگیریها خلاصه میشود. (روش برداشت ازقرآن، 32)
خودشناسی: جمع بندی و محاسبه از خود. (انسان و مسئولیت، 262)
خیر: بهرهبرداری مناسب از نعمت است. (تطهیر1، 240)
خیر کثیر: بهرهبرداری و برخورد خوب و زیاد. (تطهیر1،242)
د
درون گرا: انسانی که فقط با خودش زندگی میکند و با خیال خودش خوش است و از خیال خودش رنج میبرد و به بیرون کار ندارد. ( مسؤلیت وسازندگی،189)
دشمن: انسانی که مرا برای خودش میخواهد و از من برداشت میکند. ( مسؤلیت وسازندگی،72)
دنیا: بد نیست. کم است. رنج است اگر اسیرش باشی، و سود است اگر امیرش باشی. همچون خورشید است اگر با آن نگاه کنی میبینی و اگر به آن نگاه کنی کوری میشوی رنج میبری و میسوزی. مردار است اگر ذبحش نکنی و بکارش نگیری و مرداب است اگر بجریانش نیندازی. (روش نقد 3، 68)
دنیازده: انسان خود باخته، از دست رفته. حرف را نمیشنوند و بحث جدی را نمیتوانند تحمل کنند. هر چه آنها را به خویش نزدیک کند و از لحظه بیرون بیاورند رنجشان میدهد. فراری از خویشند و زندانی لحظههای ثروت و عزت (مسؤلیت وسازندگی،184)
دوست: انسانی که مرا برای خودم می خواهد و برمن میافزاید. ( مسؤلیت وسازندگی،72)
دوره استواء: دوره تسلط و استیلا. (40 سالگی)، نیروها به کار گرفته شده و بحرانها پشت سرگذاشته شده و انسان با تسلط و تعادل همراه است. (مسؤلیت وسازندگی،251)