روزى در اثر سیره رسیدگىاش به افراد و اهتمامش نسبت به حل مشکلات دیگران دچار قرض شدیدى شد. به منزلشان که رفتیم قدرى در فکر بود. سپس برخاست و رفت. بعضى از دوستان گفتند که ایشان گفتهاند: اگر خیلى مستأصل شدم، خانه را مىفروشم. در همین موقع یکى از دوستان که معمولا خودش کمک مىگرفت، وارد شد، ولى وقتى پرس وجو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولى دارم و حالا به آن نیاز ندارم.
استاد بعد از ساعتى برگشت و خبر گشایش داده شد. یکى از بچهها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه(س).
پرسیدند: براى گشایش در قرضتان؟
حاج شیخ جواب داد: نه! براى این مسأله در مسیر سر قبر مادرم (قبرستان شیخان) رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت(ع)نمىخواهم. از آنها باید خودشان (یعنى هدایت و توجهشان) را خواست.
کتاب «مشهور آسمان»،ص 85