در آستانه پانزدهمین سالگرد عروج ملکوتی استاد مجموعه ای از سخنرانی های ایشان در شب های قدر ماه رمضان تحت عنوان «روزگار ستمگر و زمانه ناسپاس» آماده چاپ گردیده که به زودی توسط انتشارات لیله القدر منتشر خواهد شد و این بهانه ای شد که مقدمه این کتاب را در اختیار مشتاقان اندیشه ایشان قرار دهیم و ناگفته هایی را در سالروز رحلتشان بازگو کنیم باشد که قدر بدانیم و رهرو راهش باشیم
و در این شب های بهار قرآن از پروردگارش بخواهیم که او را مهمان علی گرداند آمین یا رب العالمین
ستمها و ناسپاسیها
نوشته حاضر نگارش سخنرانی استاد علی صفایی حائری در شبهای قدر ماه رمضان 1374 در کنار مرقد منّور علی بن موسی الرضا (ع) میباشد.
استاد در این شبهای بهتر از هزار ماه به شرح و تحلیل و تفسیر خطبه 32 نهج البلاغه میپردازند.
در این خطبه حضرت علی از ستمگری و ناسپاسی زمانه خود سخن به میان میآورند و برای چنین زمانه و روزگاری پنج ویژگی را ذکر میکنند که دو تای آن به فضای عمومی جامعه و به کسانی بر میگردد که ظلم را پیشه خود کردهاند یعنی با تحولی که در اهداف آمده و جامعه به جاهلیت برگشته و در چنین جامعه ای معیارها عوض شده به گونه ای که «محسن» و نیکوکار، «مسیئ» و بدکار و زشت قلمداد میشود و مسیئ و انسان بد، محسن و خوب شمرده میشود. و در این فضا ظالم و ستمگر چهار نعله میتازد و بر ستم و سرکشی و طغیان خویش میافزاید؛ بدون اینکه رادع و مانعی را جلوی خود ببیند.
و سه ویژگی دیگر به خود ما بر میگردد که نه از آگاهیهایمان بهره مند میشویم و نه هم به دنبال آگاهیهای جدیدی میرویم و نه هم برای حوادث و پیش آمدها طرح و برنامه و مدیریتی داریم.
انسانها در چنین فضا و روزگار و زمانه ای به بیان علی به پنج دسته تقسم میشوند که گروهی از آنها با تمام دنیا به جنگ دنیا میآیند تا از آن در جلوهای مختلفش کام بگیرند و گروه دومی که در لباس دین و آخرت به دنیا رو میآورند تا از آن بهرمند شوند و دو گروه دیگر که به جهت سست عنصری و بی شخصیتی و بی امکاناتی مرده های متحرکی هستند که آلت دست دو گروه اول شده و به وسیله این دو اهدافشان را پیش میبرند و از نردبان اینها به مقاصدشان راه پیدا میکنند.
ویژگی مشترک این چهار دسته موضعگیری نامناسب و تجارت بی حاصل و اسارت دنیای ناقابل است که علی حتی برای اینها میسوزد و حکمت میریزد و به درمان آنها میپردازد و برای آنها نسخه میپیچید که او باغبان این هستی است و تا میتواند باید نهالهای لهیده و از دست رفته چنین روزگار ستمگری که همه را زیر سم ستورانش له کرده و به تاریکی برده و به سیاهی نشانده، احیا کند و در چنین شب دیجوری نور حکمت بپاشد و در کویر چنین دلهایی نهال خود باوری بکارد. به این جهت به آنها قدر و ارزش وجودیشان را نشان میدهد تا خود را بشناسند و به ارزش وجودی خود آگاه شوند و با تحولی که در تلقی آنها شکل گرفته از بند خسران و سوختن رها شوند.
در این فضای آشفته و در هم، علی از گروه پنجمی سخن میگوید که در واقع شاگرد علی هستند و از علی آموختهاند که از دنیا بزرگترند و به این جهت به دنیای بزرگتری چشم دوختهاند و دل در گرو عالم عُلوِی نهادهاند. اینها فهمیدهاند که مهم موضعگیری مناسب در موقعیتها و شرایط حتی بسیار سخت و نامناسب است و با توجه به همین نکته است که به میزان تواناییهایشان به موضعگیری مناسب روی آوردهاند. اگر چه همگی در شرایط خفقان و تقیّه به سر میبرند و فشار قدرت حاکم، آنها را به ذلّت کشانده است؛ ولی آنها از تکلیفشان جدا نشده و با توجه به موقعیتشان برخورند سازنده ای را دارند. بر این اساس خود پنج دسته هستند؛ گروهی که فراری و تنها هستند و دست به هجرت زدهاند تا حفظ شوند و یار بسازند و دیگری که ترسان و نگران از وضعیت و آینده جامعه زیر پتک ستمگران کوبیده و لهیده شده ولی حسرت یک آخ را بر دل دشمن گذاشته است و سومی که دهانش را بستهاند و به او مجال سخن نمیدهند تا از اهداف عالیش بگوید و از آرمانهای علی دفاع کند و گروه چهارمی که مخلصانه بدون توقع هیچ نتیجه ای با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن به حق دعوت میکند تا آدمها به قدر و ارزش خود واقف شوند و تلقی آنها از خودشان عوض گردد.
پنجمی هم که بر از دست رفتن یاران و بر باد رفتن آرمانها زانوی غم در بغل گرفته و دلی پر از درد و غصّه دارد.
این همه دربدری و مقاومت و صلابت و دعوت مخلصانه همراه تحمل رنج و فشار و ذلت، برخاسته از این است که آنها قرائت دیگری از این عالم دارند و علی به آنها آموخته که دنیا در چشمشان باید از تفالهی برگ درختانی که در رنگرزی و دباغی به کار گرفته میشوند و از موها و پشمهای افتاده از قیچیها کمتر باید باشد. به این جهت «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَه»[1]؛ بر همه این ناملایمات در این روزگار ستمگر ولی کوتاه صبر کردند و در پی آن راحتی دامنه دار و تجارتی پر سود را برای آنها به ارمغان آورد و صبر و مقاومت کوتاه اینگونه آنها را به وسعت راحتی آخرت رساند.
استاد این گزارش جامع امیرالمؤنین را تلاوت و تشریح میکنند و از همه ما میخواهند در اقتدای به امامشان به موضعگیری ها بیاندیشند؛ نه به موقعیتها و بنا بر این بگذارند که با کوثر و حکمتی همراه شوند تا بتوانند در بدترین شرایط بهترین برخورد و موضعگیری را داشته باشند و برای این جهت به محاسبه روی بیاورند و با دو نگرش جزیی و کلان به مسائل خود و جامعه بپردازند و حوادث را قبل از وقوع و قبل ازآوار شدنشان پیش بینی و پیش گیری کنند و برای آنها طرح و برنامه داشته باشند.
به دور از هرگونه گزافه گویی و تعصب باید گفت که بهترین کس در عمل به این خطبه های نورانی و این موعظه های تکان دهنده و حکمت های حیات آفرینِ امام در عصر ما، خود استاد بودند که با وجود روزگار ستمگر و زمانه ناسپاس در حق ایشان نه تنها باعث نشد که ایشان به آن چهار گروه بپیوندند؛ بلکه در میان پنج گروهی که علی به نیکی از آنها یاد میکند، نماد بهترین آنها یعنی گروه چهارم باشند که با همه ستمگری ها و ناسپاسیها با داشتن نیتی خالص و نگرشی پاک و پیراسته حتی از اسلام دخیل و التقاط مقدس با عملی صالح به دعوتی خالصانه مبتنی بر حکمت و موعظه حسنه و جدالی احسن، روی آوردند. که بعد از چهارده سال از مرگ ایشان شاهد شکوفایی، بالندگی و زایندگی این دعوت هستیم و خواهیم بود. و این نیست جز از علی آموختن و با خلوص به کار گرفتن و چون علی از میزان وارستگی ها خبر دادن و اعلان نمودن: لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا- إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریرا[2].
استاد چه در زمان کوتاه حیاتشان و چه بعد از رحلت جانگدازشان شاهد ستمگریها و ناسپاسیها چه از طرف خودی و چه از طرف بیگانه بودند؛ از آن لحظه ای که ایشان در تالار وحدت طلوع کردند و مانیفست و طرح جامع خود را از جامعیت دین ارائه دادند و دین را مهمین بر علم و فلسفه و عرفان اعلان کردند که همه به دین نیازمند هستند ودین از همه مستغنی است. و انسان را در دو فصل قبل از بلوغ و بعد از بلوغ بررسی کردند، از آن زمان آماج ستمها شروع شد و نه تنها بر اساس قرار قبلی از سیما پخش نشد که کار به جایی رسید که روزنامه ارگان رسمی حزب آن روز به مدیریت کسی که هنوز مدیر آن است به التقاط متهم شد و بساط سایر کتابهای ایشان در سراسر کشور برچیده شد و کتابی چون «مسئولیت و سازندگی» با چنان استخوان بندی محکمی که امروز هم حرف اول را در حوزه تربیت اسلامی میزند و در زمان کوتاهی به چاپ چهل رسیده بودهمراه سایر کتابها که در نوع خود بدیع و حیات دهنده بودند بازار کسادی یافتند و همگی خمیر شدند.
کار به اینجا ختم نمیشود و بازار بدبینی و شایعه رونق پیدا میکند و دین دار و بی دین هجوم میآورند تا جایی که قائم مقامی او را فرزند ناخلف میخواند و صاحب صُنعی او را منکر رسالت میداند که استاد در جوابش گفته بود مثل کسی میماند که نماز نمیخواند گفتند چرا؟ گفت خود قرآن گفته: لا تَقْرَبُوا الصَّلاه.
و دیگری که برای او فرهنگ آفتاب را نوشته بود، در تاریکی مکر زنانه فرو رفت و چه اتهاماتی که مطرح نشد و آن کس که در مقام قضاوت بود خود طرف دعوا قرار گرفت.
این همه باعث شد که استاد خانه نشین شود و او که زیباترین هنرش در برخوردهای سازنده خلاصه میشد که در یک برخورد کوتاه و سنجیده معاندترین افراد را منقادترین و دین خواهترین فرد میکرد اکنون چنان شده که برای یک سفر مشهد که خیر الاصحاب اربعه بود یک نفر دیگر را نمی یافتد تا مربع سفر تکمیل شود و چهار نفری به دیدار معشوق بشتابند.
تا این که اندک دوستان نزدیک ایشان با سماجت پای جامعه را به میان کشیدند و خواستند که نظر بدهند و آنها نیز بعد از چندین جلسه با روشن شدن وزن استاد در همه حوزه های علمی و دینی و اجتماعی و انقلابی دم فرو بستند و در خاموشی محض فرو رفتند شاید نخواستند یا نتوانستند یا مصلحت ندیدند. ولی آنچه بود ناسپاسی بود و چیزی بالاتر از کم لطفی!
بگذاریم و بگذریم که شاید آن روح بزرگ به این اندک اشاره هم راضی نباشد که او بزرگتر از این همه بی مهری و جفا و ناسپاسی بود.
و بعد از وفات نیز از ناحیه دوستانش مورد بی مهری و ستم قرار گرفت تا جایی که آن برادر با صفا که هنوز هم صفایش باقی است از تداوم راهش در قالب یک مجمع کوچک ابراز ناخوشنودی میکرد و خود رفت و دکترین بین الملل راه انداخت تا آن جماعتی که از روی حماقت به بهانه اینکه برآنها ظلم شده چه غیر بالغانه راه کج کردند و رفتند که گویا با الفبای مبانی استاد بیگانهاند و مشی عملی او را ندیدهاند. گفتند بقول خودشان بر ما ظلم شده و آقایی هم در دفاع از چنین مظلومی جریان نوپا را که به سختی شکل گرفته بود شکافت ولی نفهمید که بر فرض که ظلمی باشد چگونه باید با آن برخورد کرد.
آن هارون بود که باآن ظلم عظیم برای وحدت بنی اسرائیل اقدام نکرد و بر خشم موسای پیامبر صبر نمود و در برابر موسی گفت: إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیل[3]
آن علی بود که با خواندن همین کلام هارون از قرآن برای حفظ وحدت نوپای جامعه دینی زانوی غم در بغل گرفت و استخوان در گلو و خار در چشم خانه نشین شد و حتی به آنها مشورت میداد و خیر خواهی میکرد و این هم خود استاد بود که با همه ی این ظلمها کوچکترین قدمی که شائبه تفرقه دهد و وحدت را خدشه دار کند انجام نداد و این شعار همیشگی او بود «تضعیف، جنایت است. توجیه حماقت است و تکمیل رسالت ماست[4]». اگر چه این حرفها از قد و قواره ما بالاترست ولی برای اتمام حجت لازم است.
و عجب از آن سید دوست داشتنی و با صفایی که همه حرفهای خوبش و حتی مثال هایش از استاد است ولی می گوید حرفهای استاد عمقی ندارد لابد منظورتان این است که استاد چهل سالی بنشید و تولید مفاهیم کند آنگاه ببیند این مفاهیم تنلبار شده کاربردی دارد یا نه !
و این هم مؤسسه با همه کارهای بزرگی که انجام داده ولی همچنان لاک پشتی حرکت میکند و جوابگوی نیازهای امروز و فردای نسل تشنه معارف علوی که استاد آنها را تبین کرده، نیستند. و ایتام آل محمد را همچنان در انتظار گذاشتهاند. اگر نگوییم که ایتام دیگری را در اولویت قرار داده اند.
و خود نگارنده این سطور که ملموسترین ستمش همین است که این نوشته ده سال به تأخیر افتاد در حالی که پیش از این باید در اختیار شیفتگان کلام علی قرار میگرفت که گناهی نابخشودنی است و ما را عذری نیست جز طلب عفو و رضایت روح استاد و خدای او.
اینها شمه ای از ستمگری روزگار و ناسپاسی زمانه در حق استاد بود ولی با این وجود استاد عکس العملی و انفعالی برخورد نکرد که شاهد بودیم که چگونه مجاهد نستوهی در برابر یک حرکت ناخوشایند قهر میکند و از شهر خارج میشود و آن یکی خود را حلق آویز میکند و دیگرانی با حرکت نابجایشان حق را تضعیف و باطل را تقویت کردند و گروهی که به زد و بند و خیانت روی آوردند ولی این تنها استاد بود که در بدترین شرایط در حالی که همه جریانها در پی سوء استفاده از شرایط ایشان بودند بهترین موضعگیری را داشتند و کوچکترین تزلزل و تضعیفی از خود نشان ندادند. و به تعبیر امامش علی (ع) دَاعٍ مُخْلِص بود. به راه و راهبر و به اهداف با کمال خلوص دعوت میکرد؛ دعوتی مخلصانه و مصلحانه که
او یک مبارز نبود که راه جنگل را پیش بگیرد یا عملیات زیر زمینی راه بیندازد و یا به خارج بگریزد بلکه او یک مصلح بود همان مصلحی که قرآن از او خبر میدهد[5] که در یک دستش قرآن را دارد و با دست دیگرش به اقامه دین میپردازد و هدفش را به پا داشتن دینی میداند که آرمانهایش از عدالت و رفاه و تکامل بالاترست؛ دینی که به رشد انسانها میاندیشد و انسان را تا بی نهایت راه میبرد آن هم بر اساس انتخاب آگاهانه و آزادانه انسان.
و تفاوت مصلح با مبارز همین است که مبارز تاریخ مصرف دارد ولی مصلح در تاریخ میماند و به تعبیر خود استاد: در اصلاح، صراحت و جهتگیری و وضوح لازم است، در حالی که مبارزه، پنهان کاری و خدعه و فریب میخواهد. [6]
روحش شاد و راهش پر راه رو باد.
سید عبدالمجید فلسفیان 23 رمضان 1435