چرا بر حسین سلام میدهیم؟ آیا سلامهای ما برحسین مایه سلام اوست یا فقط سرود و زمزمهای و در حد کلام است؟ آیا تا به حال سلامی به اودادهایم که مایه سلامت و دل خنکی اولیای الهی باشد؟ وقتی خداوند به آتش دستور میدهد که ای آتش برای ابراهیم برد و سلام باش[1]، ناخودآگاه به این فکر فرو میروی که آیا شعلههای آتش دل من[2]، دل کسانی را که در محبت الهی، تام و تماماند[3] نمیسوزاند؟ آیا این زبانههای آتش دل ابولهبها، میتواند مایه سلام ابوترابها باشد؟
من با آتش دستهای ذلیلم و چشمهای عقیمام وقلب وروحم خستهام، چه استعدادهایی ازخودم را سوزاندم؟ چه امکانات وسرمایههایی از دیگران را به آتش گرفتم؟
حسین جان، من اگر به تو سلام نکنم، چه کنم؟ من با همراهی[4] تو به سِلم وسلام وسلامت[5] وجودم میرسم و با دستان تو از آتش درون، آزاد میشوم. آقای من، شب میلاد تو است. میخواهم سلامت کنم؛ سلامی که لیاقت قبول و جوابتان[6] راداشته باشد. سلامی به پهنای همه وجودم و اعضا وجوارحم؛ سلامی که بوی غیر تو را ندهد. سلامی از دستهای بسته در غل و زنجیرم؛ سلامی از چشمهایی که ساعتها و روزها و عمری به غیر تو زُل زدهاند. اصلا معیار پاکی وسلامت وجود من همین سلامها بر تو است که اسلام با تو معنا پیدا میکند و ایمان با توجان میگیرد و تقوا با تو جامه عمل میپوشد واحسان ازحُسن حسینیات، احسان میشود و اخبات درگودال قتلگاهت سنگر میگیرد وسبقت ازسرعت سیر تو درمیان راه میماند و لقاء با دیدار روی سر تا پا خونینت، نقاب شرم بر خود میپیچد و چشمه رضا از جوشش ثاراللهیات جوشان میشود.
ما اگر تو را نداشتیم، چگونه معنی سلام را میفهمیدیم!؟