برای اطلاع از ساختار بحث، اینجا را ببینید.
مقدمه
حکایت عرفان ـ با آن همه تنوع و شکلها و مسلکهای گوناگون ـ حکایت دیروز و امروز نیست ، قصهای است بلند که تا سپیدهدم تاریخ حضور آدمی بر این غربتکده خاک ریشه دارد. هر کجا آدمی بوده است ، حرکت و تکاپو بوده است ، چشم دوختن به افقهای دور بوده است ، راضی نبودن به داشتهها و جستوجوی نایافتهها بوده است ، احساس غربت و شهود عظمتی بیانتها بوده است و این همه، همیشه در دلهایی بذرهایی افشانده است و دغدغههایی زایانده است ؛ دغدغه برخاستن از خاک و پرواز تا افلاک ، تا شناخت حقیقت ، تا یکی شدن و رسیدن به وحدت .
در گستره جهان اسلام نیز از دیرباز و از نخستین سدهها ، عرفان ـ با تمامی تنوع خویش در شکل و محتوا پا گرفته ـ ریشه دوانده و بالیده است و کم و بیش از یکی دو سده پس از جوانه زدن ، در توجیه و تبیین و تفسیر آن و ترسیم پایههای نظری و تبیین سلوک عملی آن سخنهای بسیار رفته است . التعرف، شرح تعرف ، قوت القلوب ، اللمع ، کشف المحجوب ، رساله فشیری، تعالیم شفاهی ابو سعید ابوالخیر ، تعالیم و تألیفات خواجه عبدالله انصاری ، امام محمد غزالی ، عین القضات همدانی ، روزبهان بقلی ، شهاب الدین عمر سهروردی ، ابن عربی ، عطار ، مولوی ، جامی ، قیصری ، ابن ترکه ، لاهیجی ، . . . . ، میراثی هستند گرانبها و ماندگار و خواندنی از همین کوششهای روحانی و تلاشهای بلند .
آن پایههای نظری و این سلوک عملی با تمامی خلوص و زیبایی و لطافت و دقت ، به نظر میرسد کمتر متأثر از معارف اصیل اسلامی و آموزههای اهل بیت و بیشتر متأثر از رگههایی دیگر همچون دریافتهای شخصی و نیز ادیان و مکاتب غیر اسلامی باشد . اساساً مجموعه حرفهایی که در جهان اسلام در زمینههای مختلفی همچون اخلاق و تربیت و عرفان و فلسفه زده شده است را ـ گرچه عنوان اسلامی را با خود یدک میکشد ـ نمیباید لزوما و کاملاً اسلامی انگاشت .
« ما میبینیم طرحهایی در زمینه حکومت اسلامی ـ شورایی و فدرالی ـ و طرحهایی در زمینه تربیت اسلام و اخلاق اسلام و عرفان اسلام و فلسفه اسلام ، اینها کاملاً اسلامی نیستند ، بلکه از مکتبهای دیگر نشانه دارند و متأثر شدهاند و اصولاً فلسفه و اخلاق و عرفان و تربیت و حکومت اسلامی با فلسفه و اخلاق و تربیت و حکومت مسلمین عوضی گرفته میشود و این مسأله بیشتر به این خاطر است که این مسائل به طور باب باب در کتاب و سنت و متون اسلامی نیامده ، بلکه این فقیه است که از یک یا چند آیه و روایت باید نظام تربیتی و حکومتی و اقتصادی و قضایی و جزایی و حقوقی را به دست بدهد و . . . 1».
این واقعیت میباید اندیشمندان را برانگیزد تا عرفان اسلامی و عرفان مسلمین را از هم تفکیک کرده و این دو را با یکدیگر یکسان نینگارند . به هر روی با کاوش در میان میراث عرفان مسلمین میتوان حرفهایی را ـ گرچه نه منسجم و دستهبندی شده ـ در باب :
1 ـ اهداف سلوک ؛
2 ـ مراحل سلوک ؛
3ـ مرکبهای سلوک ؛
4 ـ موانع و آفات سلوک
استخراج کرد . همین کوشش را میباید با اتکا بر آموزههای قرآن و مفسران واقعی پیام خداوند ـ اهل بیتِ پیامآور حق ـ و بدون پیش داشتههای ذهنی ، پی گرفت و پاسخهایی یافت ؛ چه اساساً آدمی با «نارسایی علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفان خود ، به وحی گره میخورد و با استناد بر آن و اعتماد به آن راه میافتد»2. و «آدمی که خود را بیش از شهادت عالم و بیش از هفتاد سال مشهود میشناسد ، برای برنامهریزی و تقدیر و تدبیر خویش، نمیتواند به علم و تجربه در حوزه مشهود و به عقل و فلسفه و به قلب و عرفان خویش پناه ببرد که به وحی محتاج است و به برنامهای مطابق با این قلمرو و هماهنگ با این وسعت ، محتاج است .»3
در این مقال متکی بر آموزههای مرحوم استاد کوشش خواهد شد ، در باب اهداف و مرکبها و مراحل و موانع و آفات سلوک طرحی ارائه گردد ، طرحی متمایز از آنچه تاکنون ذیل عنوان عرفان اسلامی مطرح شده است ، متمایز در شروع و نهایت و منازل و مراتب و حالات و مقامات :
«عرفان دینی با هدایت و شکر و تمحیص و بلا و با معرفت و محبت و و عمل و بلا و عجز و اعتصام همراه است ، در حالی که عرفانهای دیگر با ریاضت و تمرکز و استناد به پیرو مرشد و همین است که خاستگاه و جایگاه و اهداف و روش این دو متفاوت است .»4
« این هدایت و معرفت با نوع رایج در علم و فلسفه و عرفان متفاوت است ، هم در شروع و هم در مراحل و هم در نتایج و هم در آفتپذیری و سلامت ، که با سؤال آغاز میگردد ، نه با شکر و از حضوریات بهره میگیرد ، نه حسیات و عقلیات و به مجموعه و ترکیب توجه دارد ، نه اجزاء و به کفر و شکر و بلا و تمحیص روی میآورد ، نه تمرکز و ریاضت و به عبودیت منتهی میشود و نه علم و قدرت ، که : ان اعبدونی هذا صراط مستقیم .»5
[1]. اندیشه من ، ص 76 – 75 .
[2]. نامههای بلوغ ، ص 204 .
[3]. همان ، ص 208 .
[4]. از وحدت تا جدایی ، ص 45 .
[5]. از معرفت دینی تا حکومت دینی ، ص 29 .