9 ـ صراط
تمامی این مراحل و گامها مقدمهای است تا سالک به عبودیت برسد و در صراط مستقیم و نزدیک ترین راه تا هدف ، تا رشد انسان گام بردارد .
صراط مستقیم ، راه نزدیک ، راه میان بر ، همین عبودیت و اطاعت است ، نه عبادت نه ریاضت ، نه خدمت به خلق و نه شهادت . شهادتی که از امر او الهام نگیرد و خدمتی که از او مایه نگیرد و ریاضتی که از او نباشد و عبادتی که نشان ، او را نداشته باشد بر باد است ، کل امر ذی بال لم یبدأ ببسم الله فهو ابتر . آنچه نشان او را بر خود ندارد ، دم بریده است ، ناقص است ، بی ارزش است . آنچه از او نشان گرفت معنی دارد ، حتی اگر جمع کردن پشگلها و پاک کردن بینی یتیمی باشد .
هنگامی که به کشف و شهودی میرسیم ، به تسخیر و قدرتی میرسیم ، به صنعت و دانشی میرسیم ، آنچنانیم که نگو و خیال میکنیم که رسیده ایم و به حق راه افتاده ایم ، در حالی که نه فقه و نه اصول ، نه تفسیر و نه کلام ، نه حکمت و نه اشراق و نه عرفان و سلوک هیچ کدام ما را نمیرسانند ، آنچه ما را میرساند عبودیت است و اطاعت است .
ان اعبدونی هذا صراط مستقیم[1]
اننی هدینی ربی الی صراط مستقیم دینا فیما مله ابراهیم حنیفا وما کان من المشرکین [2]
اتبعونی هذا صراط مستقیم[3]
مادام که به عبودیت نرسیم و همچون مرده پیش دست غسال نباشیم و پیش از مرگمان نمیریم، به جایی نرسیدهایم، هر چند که به شهادت و عرفان و یا فقه و اصول و تسخیرها و تسلطها رسیده باشیم .
مرده از خودش حرکتی ندارد، به اندازهای که بجنبانیش میجنبد . عبد دیگر از خودش حرکتی ندارد، آنجا که امر هست و به همان مقدار که امر هست شور و جنبش و حرکت خواهد داشت و همین است که رسول نباید، بر آنها که حرفش را نمی شنوند از روی حسرت و عاطفه جان بدهد.
مگر رسول نسبت به خلق، از خدا مهربانتر است، پس به همان اندازه باید بسوزد که خدا او را می سوزاند و گرم می کند و این است که استقامت رسول باید مطابق مأموریتش باشد. به او می گویند: إِسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ، نمیگویند إِسْتَقِمْ فِیما أُمِرْتَ.
تو همانطور که دستور داری پایداری کن. پایداری تو باید به اندازهی مأموریت تو باشد، نه بیشتر نه کمتر، که هر دو طرف، خروج از مرز عبودیت است و اسارت هوس های نهفته و پنهان . و همین است که رسول می گوید که سوره ی هود مرا پیر کرد، چون تنها استقامت را نمی خواهند، که استقامت باید به اندازه ی مأموریت و مطابق دستور باشد. تنها حرکت را نمی خواهند، حرکتی را می خواهند که کنترل شده باشد و مهار باشد. عبادت را نمی خواهند که عبودیت را خواستارند. عبد می خواهند، نه آزاد، که عبد آزاده ای است که شکل گرفته، رها شده ای است مهار شده و جهت یافته. و این وجود ارزش دارد و کار ساز است و حرکت و نور می آفریند. بخارهای هرز، خرابی می آفرینند، مگر هنگامی که مهار شوند و توربینها را بچرخانند و حرکت و نور بسازند.[4]
[1]. یس ، 61 .
[2]. انعام ، 161 .
[3]. زخرف ، 61 .
[4]. صراط / صص 154 ـ 153 .