در قسمتهای پیشین، از مراحل سلوک گفتگو شد و بیان شد که سلوک دارای مراحل زیر است:
خلوت و توجه ؛
فکر و شناخت معبودها ؛
عقل و سنجش ؛
انتخاب و عشق و ایمان ؛
جهاد و مبارزه ؛
بلا و ضربهها ؛
عجز و اضطرار ؛
اعتصام و استعانت
در قسمت قبل، رسیدیم به مرحله سوم و از سنجش معبودها سخن به میان آمد. در این قسمت ملاک انتخاب مورد بحث قرار میگیرد:
ملاک انتخاب
در این شناخت و ارزیابی آنچه مهم است و میتواند سالک را در انتخاب یاری رساند ، میزان و معیار انتخاب است . معیار انتخاب ، حق است که أنزلنا الیک الکتاب بالحق / وخلق السموات والارض بالحق / وقضی بینهم بالحق . حق هم در کتاب ، هم در خلقت و هم در قضاوت مطرح است . و حق را میتوان در رابطه با حد شناخت و حدود را در رابطه با قدرها و اندازهها بدست آورد و برای شناخت این اندازه ها، باید از علم و وحی کمک گرفت .
هنگامی که ظرفیت یک ماشین بیست تن است، با این قدر، حد ماشین مشخص می شود و حق آن بدست می آید. هنگامی که ظرفیت یک کودک یک سرزنش است، حد تنبیه و حق آن مشخص می شود. پس باید حق را در رابطه با اندازه و قدر شناخت.
مادامی که قدر و اندازه ی انسان مشخص نشود، معبودها و مکتبها وضعشان مشخص نمی شود . ما باید به معبودی و به مکتبی روی بیاوریم که تمامی نیاز ما و تمامی ظرفیت و قدر ما را کافی باشد و پر کند . با این قدر و ظرفیت و با این نیازها که نمایانگر این ظرفیت و قدر هستند شروع می کنیم. و شناخت نیازها ما را به قدر و حد و حق راهنما می شوند و در نتیجه می توانیم انتخاب کنیم و در سر چند راهی مکتبها و یا هنگام انشعاب یک مکتب، متحیر نمانیم، که علی (ع) می گفت: کفی بِالْمَرءِ جَهْلًا أَنْ لایعْرِفَ قَدْرَهُ . [1]
اینجاست که باید نیازها را رده بندی کنیم و پیش از این رده بندی خوب است که هر چه در ذهن تو می آید بنویسی، آنگاه میان آنچه که نوشته ای دنبال رابطه ای بگردی و با آن رابطه، به نیازها سازمان بدهی و دستهبندی کنی . [2]
انسان یا در جمع است و یا در تنهایی خویش و در این هر دو نیازهایی دارد . در تنهایی، نیازهای طبیعی یک دسته از نیازهای او هستند؛ آب و هوا و غذا و مسکن و بهداشت و … و سپس نیازهای روانی؛ نیاز به محبت، به نشان دادن، به ستودن و ستاییده شدن و نیاز به نجوا و اعتراف و نیازهای مختلف روانی می رسیم.
گذشته از این نیازها، انسان به خاطر کنجکاوی، به شناخت و به خاطر ضعفش، به قدرت و به خاطر ترکیب خاصش، به حرکت نیاز دارد.
شناخت و قدرت و حرکت، اینها نیازهای عالی انسان هستند و در واقع ترکیب خاص انسان، حرکت را و در نتیجه شناخت و قدرت را به دنبال می آورد . این نیاز به حرکت، نشانه اش در زندگی هر کدام از ما پیداست. ما تا دیروز با چیزهایی مأنوس بوده ایم و اکنون نیستیم و این نشان می دهد که نمی توانیم برای همیشه با یک چیز بمانیم. نمی توانیم در پوست خود بمانیم، که حرکت ما پوست را بر ما تنگ ساخته و مجبوریم که عصیان کنیم و پوستها را نوک بزنیم و بشکنیم . تنوّع طلبیها و تفننها، باز خود نمایانگر همین نیاز تحرک خواهی ما هستند.
این سه دسته نیازها در تنهایی هر کس با او همراهند. البته همین نیاز به حرکت و بیشتر طلبی و بهتر طلبی، نیازهایی را می سازد که انسان مجبور می شود تا به جامعه پیوند بخورد و اجتماعی باشد . و سپس در جامعه به رابطه ها برخورد می کند و این رابطه به تنظیم و به تدبیر نیاز می یابد، به قانونگذاری و به رهبری.
اکنون می توانیم همان نیازهای عالی انسان را تعقیب کنیم. گفتیم که ترکیب خاص انسان، حرکت را و شناخت را و قدرت را، مطرح می کند . این حرکت راکه دنبال می کنیم، به نیازهای دقیقتری می رسیم، که مشخص کننده ی انتخابهای ما خواهند بود.
انسانی که راه افتاد و حرکت کرد، ناچار با بندها و مانع ها روبرو می شود و در برخورد با این مانع هاست که نیاز به آزادی در او زنده می شود. تلقی هر کس از آزادی، وابسته به حرکت و به مانعی است که با آن برخورد کرده است.
در وسعت آزادی، تجاوزها به وجود می آیند و با این تجاوزهاست که نیاز به عدل در انسان شکل می گیرد. عدالت نیازی است که در وسعت آزادی و هنگام تجاوزها احساس می شود . با جریان عدالت، رفاه به وجود می آید و در هنگام رفاه، پوچی شکل می گیرد.
در برابر این پوچی، یا به پناهگاه هنر رو می آوریم
و یا به انتحار و عصیان،
و یا به بیتفاوتی و بیخیالی،
و یا پس از این رفاه و تکامل صنعتی در بیرون، به دنبال پناهگاهی در خویش می رویم.
بیتفاوتی و بیخیالی امکان ندارد. ما اگر نخواهیم فکر بکنیم، فکر ما را رها نمی کند.
انتحار و عصیان هم فرار از واقعیت است.
هنر هم دریچه ای به سوی دنیای مطلوب است و نمی تواند ما را در دنیای موجود نگاه دارد، در نتیجه می مانیم ما و دنیایی دیگر که پناهگاه انسان به بن بست رسیده در بیرون است. [3]
مکاتب انحرافی و شرقی مدعی عرفان در این مرحله است که مطرح میگردند و آدمیان خسته از بنبست آرمانهایی که کوتاهتر از قامت بلند اویند به این مدعیان روی میآورند ، اما این عرفان مدعی در نهایت آدم را به تکامل میرساند و او را پس از آنکه از تکامل معدنی و تکامل زیستی و تکامل تاریخی برخوردار شد، به تکامل انسانی و شکوفایی استعدادها در جامعه ی بی طبقه می رساند.
و با تکامل استعدادهای عظیم انسان، که حتی می تواند حرکت ضربان قلبش و الکترونهای مغزش را کنترل کند و با چشم و نگاهش آهنها را خم کند، با این تکامل نامحدود به پوچی بزرگتر می رسیم و در بن بست سختتری می مانیم، چون هنگامی که این انسان با دو بعد تکامل صنعتی و انسانی نتواند راه به جایی بیابد، نیاز بزرگتر مطرح می شود، که نیاز راهیابی، جهت یابی و به تعبیر قرآن هدی است. إِهْدِنَا الصِّراطَ .
انسان پس از رسیدن به تکامل، در این بعد مادی و انسانی، ناچار جهت می خواهد و راهنمایی می خواهد و هدایت می طلبد. و این نیاز عظیم انسان است که نتیجه ی حرکت مستمر اوست.
انسان با این همه نیاز همراه است و تا این حد گسترده است و این قدر است و در نتیجه مکتبی و معبودی حق است که تمامی این نیازها را پر کند و انسان را سرشار سازد. حق اینگونه شناسایی می شود و با این حق به انتخاب مکتبها و معبودها می رسیم .
و این حق در مکتب و در خلقت و در قضاوت جریان دارد . [4]
«در این سوره[5] آنچه مطلوب بود، همین معیاری است که بدست میدهد تا عبودیت اللَّه را پایه بگذارد. و این معیار همان حق و کافی بودن اللَّه است. أَلَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه[6] …
و همین معیار است که در سوره ی حمد به انتخاب می انجامد و إیاک نَعْبُدُ را توضیح می دهد . . .
که معبودها را به خاطر بخشش و محبت و پرورش آنها، دنبالشان هستیم. حال اگر کافی و رحمان و رحیم و رب، اللَّه باشد چگونه به دیگری روی می آوریم .
آخر تمام هستی محدود است و نمی تواند ما را پر کند. کفش، پول، پدر، مادر … تمام وجود ما در تمام مراحل کافی نیستند .
اما او رب است آن هم در تمام مراحل و رحمان است و رحیم … و این است که انتخاب می شود .
کفش نه برای تمام وجود من که فقط برای پای من کافی است. آنهم نه برای تمام نیازهای پایم. که فقط از سرما و درد و رنج. نه برای زخمها و مرضهایش … و همینطور تمام نعمتها یک قسمت از وجود مرا پر می کند و کفایت می نماید … ولی کافی اوست که تمام وجود ما را پر می سازد و تمام نیازها را تأمین می نماید . [7]