ریشههاى عبودیت و بندگى
قرآن در این سوره به سه دلیل ما را به عبودیت پروردگار دعوت مىکند :
دلیل اول، «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» عبودیت، ربانیت و پرورش اوست. دیگران به خاطر محدودیت و محکومیتشان ما را پرورش نمىدهند و شکوفا نمىکنند، که در چاله نیازها و هوسها مىگذارند.
و دلیل دوم، «الَّذى خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ خلقت هماهنگ با این عبودیت است. آدمى براى لذت، براى رفاه، براى امن و رهایى، به این ترکیب، به این سنجش و تعقل و به این وجود فراباش که گذشته و حال و آینده را یکجا شهود مىکند، نیاز نداشت. این ترکیب از شناخت و احساس و عمل، با تقوا و حرکت مستمر و عبودیت خدا سازگار است. و اگر این دلیل مقبول شد،
دلیل سوم، امکاناتى است که به خاطر آدمى و هماهنگ با این وجود بیشتر از لذت و رفاه فراهم شده، امکاناتى که خود با یکدیگر پیوند و وابستگى دارند. «الَّذى جَعَلَ لَکُمُ الاَْرْضَ فِراشآ وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ[1] »؛ آن پروردگارى که
زمین را براى شما گسترد و آسمان را برافراشت و از بالا آب را فرو ریخت، پس با آب، میوهها و حاصلها را بیرون آورد تا رزق شما و بهره شما باشد.
این همه امکان به خاطر انسان و هماهنگ با اوست و آدمى بیشتر از اینها و بزرگتر از دنیا، که این نعمتها و این دنیا با خود آگاهى و سنجش و انتخاب و آزادى انسان هماهنگ نیست که رنج را، حتى با راحتىهایش و پاییز را حتى در بهارش دارد.
پس آدم درجهان با این هماهنگى، باید رو به ربى بگذارد و عبودیتى را بپذیرد که با ساخت و بافت او و با اندازههاى وجودى او هماهنگ باشد و کسى که به همین حد از آگاهى رسید و کسى که همین اندازه از وجود خود را شهود کرد و با علم حضورى به قدر و اندازه خود واقف شد، نمىتواند در هیچ مرحله از عبودیت تا ربانیت تا خالقیت تا رزاقیت، براى خدا شریکى و مانندى بگذارد و نمىتواند معبودى دیگر را بخواهد. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[2] ».