در خواندن هر کتابی ابتدا باید فهرست آن را خواند؛ اگر نگاهی به فهرست کتاب صراط کرده باشید متوجه می شوید که آقای صفایی کتاب را در 11 فصل تنظیم کرده اند که از فصل اول تا دهم مسیر معینی را که اسم کتاب هم همان است، طی می کند. راهی که به صراط منتهی می شود از ((خلوت و توجه)) شروع می شود، مرحله بعد فکر است. مرحله سوم عقل، سپس ملاک انتخاب، ایمان و… و بیان دهم بیان صراط است.
در جایی که بحث صراط مطرح می شود آدمها سه دسته می شوند؛ آنهایی که در صراط اند، آنها که درگیرند و دسته آخر مغضوب ها و گمشده ها. و انتهای کتاب در صفحه 169 یک جمعبندی از سوره حمد است که ایشان نشان می دهند مطالب کتاب از خود سوره حمد به دست می آید و اصلاً این کتاب، تفسیر سوره حمد است.
مرحوم آقای صفایی درخصوص کار تفسیری ابتدا شیوه ای داشتند که در کتاب رشد و بعد در کتاب صراط می بینید ولی بعداً شیوه تفسیری شان را تغییر دادند و در بحثهای تفسیر شیوه ای را که در کتاب تطهیر است، به کار بردند.
کتاب صراط کتابی است که به تعبیری سیر و سلوک را نشان می دهد. بحثی که خیلی از جوانها دوست دارند؛ بحث از سیر و سلوک تا به صراط مستقیم برسد.
ابتدای کتاب را با بحثی شروع میکنند که نوشته اند ((ام ّالکتاب)) لقب سوره حمد است و همین لفظ توضیح داده می شود که چرا به سوره مبارکه حمد، (( امّ الکتاب)) گفته می شود و در همین بخش یک تصویری از کل کتاب صراط ارائه می دهند، و این تصویر موقعی قابل فهم است که کل کتاب را بخوانیم. من در انتهای بحثها بر میگردم و به این مطالب اشاره می کنم.
انتخاب معشوقها
در قسمت بعد ایشان از زمینه هایی یاد میکنند که انسان به بحث سیر و سلوک روی می آورد. و سؤالهایی که اگر انسان این سؤالها را داشته باشد این بحث برایش مهم می شود. سؤالهایی نظیر اینکه چه کار کنیم خلوص داشته باشیم؟ چرا برای خدا نیستیم؟ دلمان میخواهد در خودمان تغییر ایجاد کنیم ولی نمیشود، چرا در وجود ما عشق نیست؟ و … یا بپرسیم چرا ما قدرت تغییر و کنترل رفتارهای خودمان را نداریم؟ چه کنیم؟…
گاهی آدم می بیند هر کسی یک راهی را رفته، تلاشهایی را کرده، یکی با جهاد یکی با عبادت…. چه کنیم که از راه نزدیکتر و مسیر کوتاه تر به سمت خدا برویم؟ یا به تعبیر دیگر دنبال صراط مستقیم میگردیم و صراط مستقیم کوتاهترین مسیر برای رسیدن به حق است.
بحث از این نکته است که اگر ما دنبال عشق و شور و دنبال پیدا کردن انگیزه ای قوی هستیم لازم نیست آن را در خودمان ایجاد کنیم چون آن را داریم. ما اگر در زندگی مان نگاه کنیم می بینیم برای خیلی چیزها می رویم و برای خیلی چیزها حاضر به حرکت و فداکاری هستیم، هر کدام مان به چیزهایی وابسته هستیم؛ نوع اش فرق دارد ولی در اینکه همگی این شور عشق و علاقه را نسبت به یک چیزهایی داریم، فرقی با هم نداریم. مهم این است که ما این شور و عشق وعلاقه ای را که به چیزهای دیگر داریم تبدیل به شور و عشق و علاقه ای به خدا کنیم. ما نیاز به تبدیل داریم نه ایجاد. یک تعبیر قشنگی دارند، می گویند:(( ماعشق را داریم ولی معشوق هامان را انتخاب می کنیم(1)))
آن چیزی که ما میتوانیم انتخاب کنیم این است که ما این موجودیّت الهی را به پای چه کسی بریزیم و برای چه کسی خرج کنیم؟ این با مقایسهها حاصل می شود. من که چیزی را خیلی دوست دارم، لباسم را، دوچرخه و ماشین و مادر و پدر و خانواده ام را دوست دارم، این عشقها و علاقه ها اگر با خدا مقایسه شود و دقت کنیم که هر کدام از اینها چه چیز به من می دهند، چه قدر ارزش دارند، چه قدر برایشان باید هزینه کرد و عاشقشان بود؟ به تدریج این احساس میتواند تبدیل شود, میتواند تغییر پیدا کند. می شود معشوق ها تغییر کنند و معشوق های تازه ای در زندگی آدم پیدا شوند.
نکته ای که اشاره دارند این است که بیشتر ما با این سؤالها در زندگی مواجه بوده ایم. بعضیها بیشتر و بعضی کمتر. همین سؤالها که اول بحث اشاره کردم، این سؤالها گاهی اوقات سراغ آدم میآید، ما با اینها چه برخوردهایی داریم؟ بعضی هامان از این سؤالها فرار می کنیم، اعتنا نمی کنیم. آیا این شیوه، معقول است که از یک مسئله جدی بگذریم؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) کتاب صراط، ص 9.