خلوص در دین
سومین مرحله اخلاص، اخلاص در دین است که کمی از اخلاصهای قبلی پیچیده تر است. اخلاص در دین یعنی اخلاص در مجموعه روش و راهی که برای زندگی انتخاب می کنیم. ما خیلی از اوقات دین را هم به عنوان راهی برای زندگی قبول می کنیم، برای دین هم حسابی باز می کنیم، این یعنی اینکه در دینمان اخلاص نیست، یعنی هم دین است و هم غیر دین. به تعبیر قرآن < نؤمن ببعض و نکفر ببعض > است. بعضی جاها را از خدا می گیریم و بعضی را از غیر خدا، در این دید در حقیقت ما هم می خواهیم همه چیز را از دین گرفته باشیم و حتی بالاتر از این نمی خواهیم دین برای ما هدف باشد، نمی خواهیم دین هم بت ما باشد، ما اگر دستوری را انجام می دهیم آن دستور را برای او انجام بدهیم.
مثلا یک امتحان سختی که خدا از مسلمانان گرفت تغییر قبله از بیت المقدس به مکّه بود. پیامبر دستور داده بود به سمت بیت المقدس نماز بخوانند در حالیکه آنها برای خانه کعبه احترام بسیاری قائل بودند و مشرکین هم مسلمانان را مسخره می کردند ولی تحمل می کردند چون خدا گفته بود. بعد از هفت- هشت سال که به مدینه رفتند، بعد از مدت کوتاهی وسط نماز ظهر جبرائیل نازل شد و در حالیکه پیامبر دو رکعت از چهار رکعت را رو به بیت المقدس خوانده بود، شانه های پیامبر را رو به سمت کعبه برگرداند یعنی پیامبر را 180 درجه گردانده بود و امام جماعت انتهای صف قرار گرفته بود. خود این برگرداندن به سمت قبله عجیب و غریب بود، حالا صحنه را داشته باشید که وقتی نماز تمام شد، مسخره کردنها شروع شد، چرا برگشتید اگر درست بود چرا اینجوری شد؟! از طرف دیگر خود مسلمانان فکر می کردند یعنی نمازهای قبلی باطل است؟ و شکها زیاد شده بود. در روایت داریم تنها کسی که موقع برگشتن پیامبر برگشت، حضرت علی(ع) بود.
ما خیلی این قصهها را نمی فهمیم ولی دقت کنید در فضای عمل اینکه این قبله عوض شده به این سادگی ها نیست، آن هم در فضای ساده مردم آن زمان. اخلاص در دین را اینجا می شود فهمید که آقا ارزش و احترام همه این دستورات به حساب خداست و اینکه او گفته است. اگر او مثلاً گفته بود نجس است حالا می گوید پاک است و همین است چون او گفته و ارزش و اعتبار آن دستور به این بود که او گفته بود.
چارچوب عادات ، مانعی برای بینش بیکران
در سوره آل عمران به داستان زکریا و حضرت مریم دقت کنید، خدا به زکریا می گوید می خواهم بچه ای به تو بدهم. زکریا می پرسد از کجا؟ من یک پیرمرد هستم و زنم هم پیر است. چه طوری؟ دقت می کنید که زکریا یک مقدار آببندی پیامبری اش اشکال پیدا کرده است! از خدا می پرسد چطوری. اصلا همین سؤال بیرون از چهارچوب است و معنی ندارد. از خدا میپرسد چه طوری.
گاهی اوقات به تدریج چهارچوبی در ذهن انسان شکل می گیرد و این نه به خاطر گناه است بلکه به خاطر شرایط زندگی انسان می باشد و بعد دیگر انسان خارج از این چهارچوب را اصلاً نمیتواند تصور کند. یا مثلاً آن فرشته به مریم وحی می کند که خداوند مرا فرستاد تا یک پسر پاک به تو عطا کنم. مریم م یپرسد چهطور؟ آیا چنین چیزی ممکن است در حالیکه بشری مرا لمس نکرده؟ باز متوجه نیست، وقتی می گویند خدا می خواهد بدهد، دیگر سؤال ندارد. یک چهارچوبهایی در ذهن ما به خاطر شرایط زندگی مان شکل می گیرد که دیگر یک چیزهایی را باور نمی کنیم و نمی پذیریم حتی بالاتر از آن منکر می شویم؛ مگر می شود سنگ شتر شود و خدا از کوه شتر در بیاورد؟! متوجه نیستیم همان کسی که این را آفرید، می تواند به جای سنگ شتر بیافریند. از لحاظ عقلی مشکلی ندارد منتهی ما به یک چیز هایی عادت کرده ایم و خارج از عادات را نمی پذیریم.
پرستش دین به جای صاحب آن
پس بحث اخلاص در سه مرحله مطرح شد و آخرین مرحله اخلاص در دین بود به این معنی که دین برای انسان بت نشود و انسان متوجه باشد که همه دستورها و امر و نهی ها اگر اعتباری دارد به خاطر اوست. خیلی از اوقات می بینیم ما به یکسری از دستورات خدا یک علاقه ویژه پیدا می کنیم، مثلاً یکی از جنگ و جهاد خوشاش می آید، یکی از نشستن خوشش میآید و اگر بگویید برو جنگ کن، خوشاش نمی آید. میبیند که دستورها برای انسان بت شده اند نه صاحب دستور. اخلاص در دین این است که انسان این دستورات دین را بت نگیرد و اعتبارش را به اعتبار صاحب دستور بداند و در خود دین هم شرکت سهامی درست نکند، یک مقدار از این طرف و یک مقدار از آن طرف نباشد، التقاط نباشد.
اختلاط نا بجا
این وضعیت در گذشته بین مسلمانان زیاد نبود، گاهی اوقات انسان چیزهایی را از جایی دیگر گرفته، می آورد و با دین قاطی می کند. مثلاً می گفتند گرامی ترین شما پیش خداوند انقلابی ترین شماست! یکی از آقایان توضیح م یداد که اینها در تفسیر سوره فرقان هم هست و وقتی به معجزات حضرت موسی می رسند می گفتند که این معجزه اش این نیست که حضرت موسی(ع) رسیده و با عصا زده به رودخانه و باز شده و رفته اند، نه یک مدتی آنجا بوده اند و با ابزار و وسایلی پل زده اند و از روی رودخانه رد شده اند، یعنی معجزات را اینطور توضیح می دادند. اینها تحت تأثیر درس هایی هستند که حال، خوانده یا ناخوانده به عنوان علم ارائه می دهند. و چیزهایی غیر دینی ارائه می دهند. این التقاطها در بسیاری موارد هست و این مخالف با اخلاص است.
خلاصه میشود اخلاص را دو گونه معنی کرد:
1- دین را وسیله دانستن و هدف نگرفتن،
2- امور مختلف در دین را با هم قاطی نکردن.
عبودیت
پس این سه سطح از اخلاص(نیت، عمل و اخلاص) اگر موجود باشد، در اینجا عبودیت محقَق می شود و عبد بودن معنا پیدا می کند؛ این خیلی بالاتر از عبادت برای خدا است. ایشان توضیح مهمی می دهند که اگر کلمه عَبَدَ همراه مفعولش بیاید به معنی عبودیت و بندگی است یعنی صرفاً به معنی نماز و روزه نیست و اگر بخواهد صرفاً راجع به عبادت حرف بزند تعریف عبادت بدون مفعولش می آید که به معنی همین عبادت مرسوم بین ماست. پس عبادت خدا یعنی عبودیت او.