تکیه بر دنیا یا تکیه بر خدا
بعد در سوره از خدا گفتگوها می کند که او بندگان را کفایت می کند، از خدایی گفتگو می کند که به تعبیر امام حسین(ع) کسی که تو را ندارد، چه دارد و آنکس که تو را دارد چه ندارد؟ این تعبیری دیگر از کفایت پروردگار است، کسی که خدا را دارد خدا به همه نیازهای او توجّه دارد و آنکه با خدا نیست در هستی پیچیده بدون راهنمایی با یک دنیا نیاز راه افتاده، او چه دارد؟ که اینجا تعبیر قرآن هم هست <ألیس الله بکاف عبده()> که آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ این اشاره به این است که انسان گاهی اوقات برای چه چشم از هدایت قرآن برمی دارد؟ برای این که احساس می کند یک جایی دیگر بهتر تأمین می شود. آنها هدایت کرده اند که این طرف بیایی ولی انسان احساس می کند یک چیزهایی در این فضا نیست، گفت که همه اش که نسیه است! در حالیکه اگر به این توجّه داشته باشیم که در این طرف کسی بر ما نظارت دارد که به همه نیازهای ما توجّه دارد، قضیه طور دیگری می شود؛ نیاز که می گوییم صرفاً شکم سیر نیست، گاهی گرسنگی و فشار نیاز و مسئله من است چرا، چون یک بچه ای بوده ام که در راحتی ها بزرگ شده ام در این مرحله اتفاقاً بایستی برمن فشار بیاید، نیاز من در این مرحله است، اگر این را بفهمم، مهم برایم این است که با او همراه باشیم و در عین خودپرستی چه چیز را انتخاب می کنم؟ با خدا بودن را، چون می دانم او به نیازهای من وقوف دارد، او هر چه می کند عین واقع و عین حق است.
تعبیر دیگری از بلا برای متکّی به خدا
عارفی تعبیری دارد که از او می پرسند چه حالی داری؟ می گوید حالت کسی را دارم که همه دنیا بر وفق مرادش می چرخد. ببیند واقعاً اینطوری نیست که هر جوری که دلم می خواهد همان اتفاق بیفتد. نه، من حالتم عوض شده نه اینکه دنیا عوض شده است. دنیا یک خانه ای است که آن را در بلاها پیچیده اند، مثل کادو کردن یک چیز، دور تا دورش بلاست، از هر طرف میروی بلاست. من باید عوض بشوم که این بلاها مطلوب من شود. حالا دنیا فضایی میشود که همه چیز آن قشنگ است.
جمله ای هست در قرآن در مورد وقتی که مؤمنین احزاب را دیدند. یکی از وحشتناکترین جنگهای مسلمانان است، در یک شهر کوچک، شهر مدینه در حالی که کنارشان یک عده یهودی خائن زندگی می کنند و می دانند ایشان مسئله دارند دور تا دورشان ده هزار نفر می آیند و جمع می شوند. یعنی اگر اینها بتوانند از روی آن خندق رد شوند و بتوانند به داخل شهر نفوذ کنند، چه اتفاقی می افتد؟ گربه های شهر هم شاید زنده نمانند! یعنی هم در داخل یهود بنی قریظه را دارند هم در بیرون تمام عرب دور مدینه بسیج شده، ما می شنویم ولی تصورش در صحنه خیلی سنگین است. راجع به همین صحنه قرآن می گوید مؤمنین وقتی دیدند که این گروهها جمع شدند و همه یکجا سراغ اینها آمده اند، گفتند این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش وعده داده بودند، راست گفته بودند. می گوید جز بر عشقشان و جز به تسلیمشان چیزی اضافه نشد. فهمیدنش سخت است.
دقت می کنید که آنجا باید همه از دین و ایمان برگشته باشند! امّا می گوید مؤمنها آنهایی بودند که وقتی این صحنه ها پیش آمد، عشقشان و تسلیمشان بیشتر شد. این خصوصیتی است که در وجود مؤمن می تواند پیدا شود. مؤمن همه این صحنه ها را منتظر است، حتّی وعده الهی می داند به همین خاطر بلاها برای او نامطلوب نمی شود. این جمله، جمله قشنگی است که حالت کسی را دارم که همه دنیا بر وفق مرادش می چرخد. این به سر کوچک ما خیلی کلاه بزرگی است، ما می خواهیم فقط یک مقدار تخمین بزنیم، حرفها را بفهمیم. این نیست که دنیا تغییر کرده است بلکه من باید عوض شوم که حالا بفهمم آنکه می چیند، اوست. من آن برنامه ریزی زیبای او را تحمّل می کنم. او امروز مرا در بلا می کشد و فردا در نعمت. به تعبیر فیض کاشانی که می گوید:
ریسمان بر گردنم افکنده دوست می کشد آنجا که خاطرخواه اوست
دیگر برایش مهم نیست که به بلا می کشد یا در نعمتها بر تخت سیلمان می نشیند یا در فشار و رنج ایّوب، هر دو برایش صحنه ای است که دوست به آنجا می کشاند و هر دو جز تسلیم و عشق چیزی اضافه نمی کند.