شکستها
سومین عاملی که می تواند آدم را مأیوس کند، شکستها است. خیلی از ماها با شور و شوقی شروع می کنیم ولی زمین می خوریم. شروع می کنیم ولی نتیجه نمی گیریم. گاهی این شکست خوردنها باعث عقب نشینی می شود. اینجا چند نکته هست که می تواند به انسان کمک کند، یکی اینکه خدا این زمین خوردن و پاشدن را دوست دارد. خود این، یک گام جلوتر از دیگران بودن است. یک گام بسیار مهم این است که مأیوس نشویم. در تعبیر قرآن نیز هست که فقط کافران از رحمت حق مأیوس می شوند(5). ببیند دو طرف قصه را نگاه کنید. یک طرف < إن الله یُحبُُّ التّوابین > است. او هنگامی که دست برنمی دارند، دوستشان دارد و برای آنها سرمایه گذاری می کند. از آن طرف آنهایی که مأیوس می شوند و برمی گردند که تعبیر قرآن راجع به آنها کافر است، چشم پوش است. ببینید چقدر فاصله است! مهم شکست خوردنها نیست، مهم همین دست برنداشتن ها است که خدا دوستشان دارد.
شکست خوردن این قدر مهم نیست، مهم این است که انسان از آن شکستها درس بگیرد. در مورد حضرت آدم(ع) در قرآن تعبیری داریم که ما با آدم عهد بستیم، او یادش رفت و ما در آدم عزم و آمادگی ندیدیم. این گله خدا از حضرت آدم(ع) است. این خیلی طبیعی است. یک موجود بسیار خوب و با اطلاعاتی مثل حضرت آدم که پدر همه ما بود. این آدم با همه اطّلاعاتش مزه شکست را چشیده بود؟ نه، مزه دوری از خدا را چشیده بود؟ نه. برای همین وقتی با او قراری نداشتند که این جور باید بکنی و این جور نباید بکنی، عهدها اجرا نمی شود. ولی وقتی چشید، صدمه خورد و وقتی دوری را دید شما می بینید که تغییر کرد. حالا نکته اینجاست، در روایت از حضرت رضا(ع) داریم که آدم وقتی در بهشت بود حجّتِ خدا نبود، امامِ مردم نبود و وقتی به زمین آمد حجت خدا شد. عجیب نیست؟ در بهشت که گناهی نگرده بود، همه چیز پاک و منزّه بود ،ولی آدم حجّت خدا نبود امّا وقتی گناه کرد، ضعفهای خودش را دید و عیبهای خودش را شناخت، حجّت خدا شد. چون در آن لحظه معتصم به درگاه پروردگار شد، حالا با دیدن ضعفها به اعتصام رسید و معصوم شد. تا آن موقع آدم ضعفها را ندیده بود و وقتی دید و به درگاه پروردگار چنگ زد به مقام عصمت رسید. ضعف ها، زمین خوردنها و شکستها می تواند آغاز یک مسیر بزرگ باشد.
عرفا می گویند گناه، ضرورت سلوک است و منظورشان این است که انسان باید ضعفها را ببیند و کوتاهی ها و بیچارگی هایش را بفهمد. پس این هم عامل سوم و عامل آخر که دیدن تجربه های دیگران است، دیدن آدمهایی که عمری است دارند فکر می کنند. گاهی آدم افرادی را دیده که عمری فکر و مطالعه کرده اند، ولی هنوز اقدامی نکرده اند و تغییری در زندگیشان حاصل نشده. گاهی دیدن حالت این افراد، انسان را به انفعال و عکس العمل می کشاند، بعد هم همه این کارها را مسخره می داند. مهم این است که آدم عمل کند، اقدامی کند، فکر کردن برای عمل است، زمینه سازی برای حرکت است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[5] سوره یوسف، آیه 87: ” إنّه لا ییأس من روح الله إلا القوم الکافرین “.