بخش دوم :
گفتگویی پیرامون مبحث « ملاک انتخاب »
( قسمت نخست )
پرسش: خوب یا بد بودن انسان مگر غیر از عمل اوست که اینجا انسان و عملش را از هم جدا میکنیم؟
پاسخ: یکی از ابزارهای خوب شدن، عمل خوب است ولی این دو با هم متحد نیستند. یعنی دو عمل خوب الزاماً از آدم خوبی سر نزده و یک آدم بد الزاماً عمل بدی را انجام نمیدهد. این دو یکی نیستند یعنی حتی نمیشود حق را بر اساس آدمها تشخیص داد و اینکه فلانی خدا رحمت کند از بزرگان بودند دلیل نمیشود حرفشان حرف حساب بوده باشد. اینکه این راه را آقای فلانی رفته اینهم دلیل نمیشود چون از کجا معلوم درست رفته باشد؟ یعنی حق را نمیشود با آدمها تشخیص داد. دقت کنید ایشان میخواهد مشکل را بزرگ کند، یعنی نشان دهد برای تشخیص حق، ما نمیتوانیم از آدمها استفاده کنیم هر چند آدم خوبی بودهاست. ملاک تشخیص حق و باطل، آدمها نیستند.
پرسش: نیازهایی که در این کتاب طبقهبندی شده به عنوان ستودن وستاییدن است این ستاییده شدن چیست؟
پاسخ: قبولمان داشته باشند. مثلاً ببیند در جنگ هیچ کسی آدم حساب نکنه ما را اگر آدم اینجوری باشه اذیت نمیشود احساس نیاز ندارد بعضیها قبولش داشته باشند. بعضیها او را بپذیرند،
پرسش: این نیازهای که گفتید همیشه هست با همه انسانها هست و فیزیکی نیست ولی این یکی وقتی میرسد به انبیا چی؟
پاسخ: آنجا هم هست ولی اونجا این نیاز یک جلوهی دیگر پیدا میکند دوست دارند او بستایندشان، دوست دارند او قبولشان داشته باشد همان نیاز هست ولی یک مصداق قشنگ و زیبای دیگر دارد برایشان مهم نیست آدم ها چه میگویند، برایشان این مهم است که او چه میگوید؛ ولی آن نیاز هست.
پرسش: به نظرم بحثی که از آزادی، بیان شد به معنای افسار گسیختگی بود اما چرا از آن آزادی از نوع متعالی بحث نشد؟
پاسخ: نه آن را بررسی میکنیم نه این را. اصلِ این که نیاز به آزادی برای انسان در جامعه شکل میگیرد، مطرح است. وقتی انسان در جامعه آمد، هزار و یک پایبند وجود دارد و این آدم، آدمِ این وضعیت نیست، این آدم نیاز به امکان حرکت دارد. ببیند ما الان داخل ریز بحث آزادی نمیشویم و در اینجا منظور، آزادیهای اجتماعی است نه آزادیهای درونی از تعلقات نفسانی. به طور طبیعی انسانی که وارد جامعه شده است چون جامعه هزار و یک خط قرمز دارد یک چیزی به اون فشار میآورد. این باید و نبایدها نمیگذارد به حال خودش باشد.
پرسش: انسان در انتخاب آزاد است؟
پاسخ: یعنی با این توضیح میپذیرد که آنقدری که واقعاً ضروری است به من قید بزنند. پس میآیند بین نیاز به قانون و نیاز به آزادی جمع میکنند ولی خلاصه در فضایی که انسان در آن وارد میشود پر از باید و نباید و قانون است، یک نیاز و احتیاجی را انسان احساس میکند که بگذارند خودش هر کاری صلاح میداند انجام دهد. این از نیازی که صرفاً به طور طبیعی در انسان شکل میگیرد حکایت میکند. حتی خیلی بحث قضاوت نیست. اینجا بحث درستی و غلطی قصه نیست. به طور طبیعی آدمی وقتی به جامعه میرسد در جامعه با چه نیازهایی رو به رو میشود و توضیح روال طبیعی انسان است. انسان در تنهایی یک نیازهایی دارد به جامعه که میرسد به طور طبیعی این نیازها برای او پیدا میشود.
حالا اگر بخواهیم ببینیم به صورت منطقی چه گونه است و به چه شکلی باید چارچوب به خود بگیرد، بحث دیگری است. راجع به آزادی در کتاب روش نقد به طور مستقل بحث شده، اینجا بحث این است که وقتی انسان به خاطر نیازهایش تن به جامعه میدهد، در جامعه یکسری نیازهای طبیعی را احساس میکند.
پرسش: آیا ملاک حق در گزارههای اخلاقی هم مطرح است و گزارههای اخلاقی هم حق و باطل بردارند؟
پاسخ: یک قاچاقچی را دیدید میگوید من آدمفروش نیستم. آن گزارهی اخلاقی حرف باطلی است، حرف بیخودی است. تا او را دستگیر میکنند حاضر نیست دیگری را لو بدهد و میگوید آدمفروشی کار بدی است! این یک گزارهی اخلاقی است ولی حرف بیخود و باطلی است، پس در گزارههای اخلاقی هم معنا میدهد.
پرسش: اگر معنا بدهد پس باید همیشه ثبات داشته باشد، متحول هم نشود و همواره باید درست باشد، مثلاً دروغ نگفتن حق است برای همیشه؟
پاسخ: بله، منتهی گزارههایی داریم که اصلی هستند و بعضی گزارهها تطبیق آن گزارههای اصلی هستند.
پرسش: مثالی میزنم، در داستان حضرت یوسف(ع) داریم که ظرف را در خورجین بنیامین میگذارد بعد به او هم دروغ میگوید و هم تهمت میزند، اینجا حق و باطل چه میشود؟
پاسخ: در اخلاق یک گزارههای اصلی و مادر داریم و گزارههایی که حاصل و زادهی آنها هستند. آن گزارههای اصلی تغییر نمیکنند. به اصطلاح اخلاقیون آنچه اصل است اینکه عدل خوب و ظلم بد است. صدق و راستگویی در جایی که مصداق عدل باشد خوب است. به دروغ هم همینطور. گاهی مصداق عدل است و در این مواقع خوب است.
دقت کنید که حضرت یوسف هیچ دروغی در این داستان نمیگوید. میان حضرت یوسف و حضرت ابراهیم کاملاً درست است، دروغ فعلی گویند توریه میکنند در توریه هاشون هم قصد و جهت درست است، بهترین عمل ممکن است در اون معرکه؛ به راحتی نمیشود گفت بنیامین باید اینجا بماند نه باید نگهاش دارد با یک حیلهای و در آن داستان هم بعضی جملات از زبان حضرت یوسف نیست، و حضرت یوسف صحنه را طوری ترتیب داده که تهمت دزدی به آنها زده میشود، پیغمبر خدا اینقدر در کارش پیچیدگی و سختگیری دارد که نیازی به دروغ نیست، نیاز ندارد که اتهام بزند صحنه ای درست میکند که دیگری این اتهام را بزند و این صحنه هم صلاحی درونش است، در داستان حضرت ابراهیم در جریان بت شکنی هم میبینید که حضرت میگوید این بت بزرگ که تبر هم در دوشش است شکسته، از او بپرسید اگر حرف میزند، دروغ نمیگوید ولی شکل جریان طوری است اینها بفهمند بت ها هیچ کاره اند.
پرسش: آیا ما در طول عمرمان دائم باید به تشخیص نیازهایمان بپردازیم؟
پاسخ: چه احتیاجی هست همهی عمر را بگذاریم. تشخیص دادن اینها سخت نیست، کتابهایی هست، درون خود آدم، باطن آدمی و توجه به آن. پوشیدن، خوردن و … اینها نیازها است که تشخیص میدهیم.
پرسش: یک نفر که تنبلی میکند یعنی نیاز به تنبلی دارد؟
پاسخ: بعضاً خود همان تنبلی هم نیازهایی را نشان میدهد که در غیرش شکل درستش تأمین میشود، شکل درستش این نیست یعنی میتوانی به این بررسی، چه نیازی باید داشته باشد. که این مسئله بوجود نیاید، شکل تشخیص نیازهای مدّ نظرتان هست بخش جدا است. ولی این کار، کار زمان بری نیست، انسان فهرست نیازها برای خودش درست کند و ان را تأمین میکند، خیلی از اوقات نیازهایی که اشاره میکنید، نیاز فرعی است مثلا دوست دارد بزرگ شود چون کوچک است تحویلش نمیگیرند با سواد شود چون بی سواد است تحویلش نمیگیرند، نیاز به دیپلم داشتن نداریم، نیاز به اون آثاری است که درونش است.
پرسش: آیا نیازی هست ما تأثیر نیازها را روی هم بررسی کنیم یا نه، فقط یک مکتبی را پیش بگیریم و جلو برویم و همهی نیازها با آن مکتب برآورده شود. یعنی آیا تشخیص ارتباط بین نیازها مورد نیاز هست یا نه؟
پاسخ : ببینید مسلماً در انتخاب مکتب نیاز به آن جزئیات که شما میگویید نیست. همین که انسان با این سؤال مواجه میشود که کدام مکتب است که همهی نیازها را جواب میدهد حالا ارتباطش هیچ، میتواند با همین ملاک مکتبش را انتخاب کند ولی به طور کلی حالا بعد از انتخاب مکتب، مکاتب یک حرف های کلی و یک راهحلهای کلان را به آدم عرضه میکنند ولی تطبیق در مواردش نیاز به شناسایی هایی که شما میگویید دارد، که انسان بفهمد کدام نیازش فوری تر است یعنی اینها میآید در فضا تطبیق، اجرا عمل.
پرسش: دنبال نیازها رفتن، آنها را نوشتن و طبقهبندی کردن آنها چه فایدهای دارد؟
پاسخ: فایدهاش این است که آدم به مطلب میرسد فقط نمیشود خیلی از اوقات زحمت فکر کردن را از آنها میگیریم خودمان جای آنها فکر میکنیم و مطلب را آماده تحویل آنها میدهیم ولی یک موقع هست که ما کمکش میکنیم به مطلب برسد این بسیار تأثیر گذار است