سبک شدن
داستانی را ایشان نقل می کنند که شاعر عربی بود و عده ای در کشتی نشسته بودند، کشتی دچار طوفان شد و شکست و به سمت غرق شدن می رفت. گاهی می شود با سبک کردن وزن کشتی از ورود آب جلوگیری کرد، اینها هم همین کار را کردند. ایشان می گوید حالت انسان در دنیا مثل همین کشتی می ماند و آدم سعی می کند هر چه که می شود، بارش سبک تر باشد.
در احوال یکی از بزرگان می گویند که در حال احتضار اطرافیان می بینند که ایشان دارد گریه میکند، یکی از پو لدارهای شهر از دلیل گریه او می پرسد، جواب می دهد که ناراحتم از اینکه شاید می توانستم از تو بیشتر قرض بگیرم و به دیگران بدهم و نگرفته باشم و در آنجا گیر کنم!
دقت می کنید که این آدم ها سعی دارند که خودشان را سبک کنند، از اموالشان که هیچ، حتی از آبرویشان هم، خود را سبک کنند.
در صفحه 101 اشاره به آیاتی می شود که “هیچ معلوم نیست آنجا که تو ضرورت رفتن را احساس کرده ای و در این رفتن گردنه ها را بر سر راه دیده ای و در این گردنه ها سنگینی بارها را چشیده ای طبیعی است که بندهای گردن را باز کنی تا راحت بروی و بارها را بگذاری تا برسی” این اشاره به آیات سوره بلد است: “ فلا اقتَحَمَ العَقَبَهُ، و ما أدریکَ ما العَقَبَهُ، فَکُّ رَقَبَهٍ، أو إطعامٌ فی یومٍ ذی مَسغبَهٍ ”
رشد در سختیها
خدا در سوره بلد از بندگان خوبش گله می کند. بندگان خوب خدا دو دسته اند یک دسته ابرارند و یک دسته سابقین اند. اینجا خدا از ابرار گله می کند. می گوید “فلا اقتَحَمَ العَقَبَه ” یعنی در گردنه ها دلاورانه نرفتند. آنهایی راننده اند که می توانند جوری تنظیم کنند و طوری تسلّط دارند که حتی در سربالایی ها سرعتشان پایین نمی آید، در سر بالایی ها هم راحت می روند، در سر بالایی های زندگی خیلی سخت است که آدم اینطوری برود.
سر بالایی های زندگی آنجایی است که آدم در روزهای نداریش ببخشد، در روزهای ناتوانیش به دیگران کمک کند، موقع هایی که خسته است و نمی کِشد حوصله دیگران را کند. اینها در سربالایی ها دلاورانه بالارفتن است: “إطعامٌ فی یومٍ ذی مَسغبَهٍ ” اطعام کردن در روزهای بیروزی. و بعد می گوید: ثُمَّ کانَ مِنَ الّّذینَ أمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمرحمَهِ، اولئکَ أصحابُ المشئَمه، حالا بد هم نشدند اما خب درجه دو هستند.
اینها به سر گردنه ها که رسیدند، نکشیدند که دلاورانه بالا بروند. خود قرآن توضیح می دهد، می گوید می دانید دلاورانه بالا رفتن چیست؟ دلاورانه رفتن این است که آدم گردنش را از قیدها آزاد کند، آدم وقتی خسته است حالا کمک فلانی کند، اگر بروم و کمک کنم چه بندی را باز کرده ام؟ بند اسیرِ خستگیِ بدنی بودن را.
الآن حال حرف زدن ندارم، ولی باید با فلانی حرف زد، اگر الآن حرف بزنم چه اثری روی خودم دارد؟ از بند اینکه وقتی حال ندارم کاری نکنم، آزاد می شوم. ورزش رفته باشید، دیدید مربی ها می گویند از کی به بعد زورت دارد زیاد می شود؟ از وقتی که دیگر خسته شدی و جان نداری. می گویند اتفاقاً الآن اول ورزش است، یعنی زورت دارد زیاد می شود.
آنجایی که تو نمی کشی، تو نمی خواهی، تو نمی توانی، اینجاها زورت زیاد می شود، که اگر کاری کردی حالا گردنت باز می شود. اینها طبیعی است برای کسی که می داند که باید رفت . می داند که فرصت کم است. میداند که اصلاً اینها فرصتی است برای بازکردن بند. لطف خداست که درست در موقع خستگی فلانی آمده و از من کار می خواهد و موقعی که حال و حوصله حرف زدن را ندارم او از من حرف می خواهد. این لطف خداست که الآن آورده است، چرا؟ چون قرار است که اینجا زورم زیاد شود و قرار است که از این بند جدا شوم.
توشه راه
در صفحه 102 هم آورده اند که علی(ع) می گوید: پسرم بدان فرا روی تو راهی است طولانی، پر رنج، تو در این راه نمی توانی بدون آمادگی حرکت کنی. ناچاری به اندازه توشه برداری ولی باید در این راه سبکبار هم باشی.
به قول ایشان یک تضاد هست. از یک طرف آدم مجبور می شود یک سری امکانات را برای خودش نگه دارد، از یک طرف هم بار اضافه برای دیوانه هاست، چرا بار اضافه ببریم، فقط بی عقلی است که آدم، بار اضافه برداشته باشد.
بدون توشه در راه می مانی، با توشه زیاد هم زیر بار می مانی پس چه می کنی تو بیش از توانایی خودت بر خودت بار نکن که این سنگینی بار هلاک تو را به دنبال می آورد، این بار را بر دوش بینوایانی بگذار که تا روز قیامت این بار را برای تو بیاورند و در آن روز آن را به تو می سپارند.
و تعبیر حضرت امیر(ع) را هم می آورند که “وَ اغتَنِم مَن استَقرَضَکَ فی حالِ غِناکَ “، غنیمت بشمار آنهایی که از تو قرض می خواهند در حالی که تو دارایی. چرا؟ ” لِیَجعَلَ قَضائَکَ فی یومِ عُسرَتِکَ ” تا او قرار دهد قضای آن را برای روزی که روز بیچارگی توست. این ها را بده تا روزی به تو بدهند که روز نداریِ توست. این کلّی است یعنی امروز روز غنای توست و امروز تو چیزهایی داری که به دیگران بدهی، پس اینها را بده تا روزی که تو نداری به تو بدهند.