جهان بینی اسلامی.
نگاهی گذرا به مباحث بخش علمی نظام تربیتی اسلام
در ابتدای بحث تربیت اسلامی گفته شد که ما از تربیت اسلامی در دو بخش گفت وگو می کنیم: بخش بحثهای علمی و تحلیلی تربیت اسلامی، و بخش بحثهای عملی و کاربردی. در بخش علمی و تحلیلی گفته شد که نظام تربیتی اسلام یا روش تربیتی اسلام شش گام دارد که عبارتند از «تزکیه، تعلیم و تذکر» و «تدبر، تفکر و تعقل». همانگونه که مشاهده می شود، عوامل و عناصر نظام و روش تربیتی اسلامی دو دسته هستند: یک دسته از آنها وظیفه مربی است که همان تزکیه، تعلیم و تذکر هستند، و دسته دیگر کار متربی است و او باید آنها را طی کند که همان تدبر، تفکر و تعقل می باشند.
گفتیم ویژگی این روش این است که با این روش می توانیم به شناختها، عشقها و حرکتهایی دست پیدا کنیم که این شناخت و عشق و حرکت، دقیقاً مبتنی بر مکانیزم حرکت انسان است. توضیح آنکه برای اینکه انسان به حرکت درآید، باید معرفتی داشته باشد؛ معرفتْ عشق انسان را جهت می دهد؛ و عشق جهت گرفته انسان، حرکت را به دنبال خود می آورد.
این روش تربیتی مبتنی بر مسخ انسان نیست؛ یعنی ما نمی خواهیم از هر راهی که بشود انسان را اصلاح کنیم، حتی اگر از اراده و انتخاب و تعقل و تفکر او استفاده نکنیم، و این در حالی است که خیلیها به همین راه می روند. خود ما هم وقتی در شلوغی بازار مسائل اجتماعی قرار می گیریم، خیلی وقتها به اینجا می رسیم که هر طور شده انسانها را مثلاً نمازخوان کنیم و پیش خودمان می گوئیم: نمازخوان بشوند، از هر راهی که شد، شد؛ فلانی اصلاح شود، آداب معاشرت یاد بگیرد، به هر شیوه ای که شد، شد. ولی روش اسلام این نیست. تأکید اساسی روش اسلام این است که خود انسان راه برود و مسخ نشود. چرا؟ چون تمام تلاشی که در این روش می شود و گامهایی که برداشته می شود برای این است که زمینه آزادی و انتخاب انسان فراهم شود، که خداوند می فرماید: «إنا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً».[1] کاری که خدا و پیامبر خدا و اولیای خدا می کنند این است که راه را نشان دهند و انسان را تا سر راه برسانند، اما اینکه او چه می کند با خودش است، یا شکر می ورزد و دنبال این هدایت می رود و یا به این هدایت کفر می ورزد و راه خودش را می رود.
جهان بینی اسلامی
از اینجا بحث مرحله دوم نظام تربیتی اسلام شروع می شود و گفته می شود که انسان با انتخاب سیر عملیاتی و کاربردی این روش تربیتی می تواند به شناخت، جهان بینی و آرمانهای اسلامی برسد. در اینجا یک بحث روش شناخت وجود دارد که گفته شد چون این بحث تاریخچه روشهایی است که انسان برای رسیدن به شناخت طی کرده است، دیگر به آن نمی پردازیم. اما گام دوم بخش مباحث عملی و کاربردی نظام تربیتی اسلام، جهان بینی اسلامی است.
شیوه صحیح استفاده از این بخش کتاب
این بحث بسیار مهم است، هم برای کار تربیتی با دیگران و هم برای خودمان. اگر بخواهیم آن کاری که تریبت اسلامی می خواهد با ما انجام دهد؛ یعنی اینکه ما را به سر دوراهی هدایت کند تا بتوانیم انتخاب کنیم و با اراده و انتخاب خودمان حرکت کنیم، انجام شود، باید این جهان بینی به درستی در وجود ما تحقق یابد. باید گام به گام با مباحث مطرح شده در این بخش حرکت کنیم و هنگامی که سؤالی مطرح می شود، خودمان فکر کنیم و با این سؤال حرکت کنیم، نه اینکه فقط اطلاعات کتاب را یاد بگیریم. اگر کسی روندی که این کتاب در بحث جهان بینی دارد را درست طی کند و با مطالب آن نه به عنوان یک مطلب روزنامه ای و نه به عنوان یک کتاب صرفاً علمی، بلکه به عنوان یک برنامه عملیاتی برخورد کند و این مراحل را خودش گام به گام طی کند، می تواند امیدوار باشد که آن جریان معرفتی که انسان را به حبّ اشدّ می رساند، در درون او نیز اتفاق بیفتد. البته اگر اینگونه عمل کنید، در کنار اینکه آن جریان در وجود شما محقق می شود، اطلاعات زیادتری هم به دست خواهید آورد.
تعریف جهان بینی
هر کس در گذشته در این جهان زندگی کرده، یا امروز دارد در آن زندگی می کند و یا بعدها خواهد آمد و زندگی خواهد کرد، به مجموعه ای که در این هستی با آن مرتبط است و چیزهایی که دارد با چشم می بیند ـ درخت، آب، کوه، درختی که شکوفه می کند، دانهای که می روید و دیگر پدیده ها ـ نگرشی دارد. حتی بی سوادترین و بی توجهترین افراد هم برای خودش یک نگرشی دارد. نگرش داشتن به این معنا است که در رابطه با اینکه این گیاه چگونه می روید و این هستی چگونه دارد می چرخد یک توضیحی، توجیهی و تحلیلی دارد. ساده ترین این نگرشها چیزی شبیه گفت وگوی پیامبر با آن پیرزن است که چرخ نخریسیاش را رها می کند و می گوید همانطور که وقتی من دستم را برداشتم این چرخ ایستاد، این هستی هم کسی را دارد که دارد آن را می چرخاند و اگر دستش را بردارد، چرخ هستی می ایستد.
برای این نوع نگرش تعبیرها و عنوانهای مختلفی به کار برده اند: در دورهای آن را «عقائد» می نامیدند، در مقطعی برای آن اصطلاح «کلام» به کار برده شده است، در مقطعی به آن گفتهاند «اصول دین»، در مقطعی از زمان به آن گفته شده «جهان بینی» و در یک مقطع تاریخی و با تسامحی به آن عنوان «ایدئولوژی» اطلاق شده است. همه اینها تعبیرهای یکسانی از یک محتوا هستند.
تفاوت اصطلاح جهانبینی با عقائد و کلام و ایدئولوژی و اینها این است که این اصطلاح جهت گیری خاصی ندارد؛ یعنی مفهوم عامی است که نگرش به جهان را نشان می دهد. هر کسی نسبت به جهان، بینشی دارد که از آن به جهان بینی تعبیر می شود که در اوایل انقلاب کاربرد زیادی داشت، اما آرام آرام این کاربرد کمتر شد.
مسائل و ارکان جهان بینی
اکنون باید دید مسائل اصلی که باید در این جهان بینی به آن بینش پیدا کنیم و به آنها پاسخ بدهیم چیست؛ یعنی جهان بینی در واقع به مسائل اصلیاش تعریف می شود نه به «بینش به جهان» که تنها یک تعریف لغوی است. توجه به این نکته تأثیر زیادی در فهم جهان بینی دارد. در جهان بینی باید به سه مسئله اساسی پاسخ داده شود: انسان، هستی و نقش و جایگاه انسان در هستی.
معیارهای تشخیص جهان بینی درست
ایشان گفته است که ما در بحث جهان بینی نیاز به معیارهایی داریم. پرسش این است که این نیاز به معیار از کجا برخاسته است؟ ایشان پاسخ این سؤال را با تعدد جهان بینیها توضیح می دهد. شما وقتی وارد یک بازار می شوید که نمونه های متنوعی و گوناگونی از آن کالایی که شما می خواهید در آن وجود دارد چگونه می توانید با این شلوغی و تنوع بسیار در کمترین زمان ممکن به خواسته خودتان برسید؟ این امر تنها زمانی ممکن است که شما برای خودتان ملاک و معیاری داشته باشید. برای مثال وقتی شما با یک ملاک به بازارِ لوازم خانگی می روید و مثلاً نخستین ملاکتان این است که در این شلوغی انواع لوازم، آن چیزی را می خواهید که نیاز شما را برطرف کند. بنابراین در گام نخست باید نیازتان را معلوم کنید. ملاک دومتان نیز این است که مثلاً شما یخچالی با این ویژگیها می خواهید و بنابراین دیگر دنبال همه چیز نمی گردید. برای مثال سقف قیمتی که در نظر شما است، اندازهای که می خواهید و …اینها معیارند، اینها کار خرید شما را راحت می کنند و سبب می شود که دیگر سردرگم نشوید. در این صورت دیگر شما همه یخچالهای موجود در بازار را بررسی نمی کنید تا بعد بخواهید انتخاب کنید.
در عرصه جهان بینی هم اینگونه است. خیلیهایمان فکر می کنیم وقتی که می خواهیم برای خودمان جهان بینی انتخاب کنیم، باید برویم و تمام جهان بینیهای موجود را از ابتدا تا انتها به خوبی بخوانیم و دریابیم، و بعد بنشینیم و این جهان بینیها را با هم مقایسه کنیم تا در نهایت یکی را انتخاب کنیم. بعد با خودمان می گوئیم ما که فرصت نداریم برویم و ببینیم مسیحیت چه می گوید، آن هم با شکلها و فرقه های مختلفش، یهودیت چه می گوید، مادیها چه می گویند، بودیسم چه می گوید، آیین زردشت چه می گوید. حتی اگر بتوانیم همه آنها را مطالعه کنیم، در مقام مقایسه با چه معیاری می خواهیم یکی از اینها را انتخاب کنیم.
ایشان توضیح میدهد که چون جهان بینیها متعدد است و نگرشهای بسیاری به جهان وجود دارد، ما باید با کلیدها، میزانها و روشهایی همراه شویم. آن کلیدها میزانهایی به دست ما می دهد که مانند یک ویژگی خاص لباس که در یک مغازه لباسفروشی با تنوعهای بسیار کار ما را راحت می کند و مشکل انتخابمان را حل می کند، عمل میکند؛ یعنی مثلاً وقتی به سراغ اندیشه مسیحیت، اندیشه یهودیت، یا عرفان هند می روید یک ملاکی دارید و یک معیاری در دستتان است. در این صورت پس از آنکه کلیاتی از این اندیشه را دانستید، بررسی می کنید که آیا این اندیشه با معیارتان سازگار است یا خیر؟ اگر این دو با هم سازگار بودند که این جهان بینی انتخاب می شود و اگر سازگار نباشند کنار گذاشته می شود.
[1] . انسان:3.