فصل سوم: ویژگی مربی
جلسه ششم: نیازمندیهای اولیه مربّی، ویژگیهای مربی.
کسی که میخواهد تربیت کند، حتی اگر بخواهد گیاهی را پرورش بدهد، به دو چیز نیاز دارد:
1. آگاهی کامل از قوانین و از راه و مسیر موجود مورد تربیت؛
کسی که گیاهی را نمیشناسد، قوانین حاکم بر آن را نمیشناسد، از اینکه فلان مقدار آب در این گیاه چه تأثیری میگذارد، نور در آن چه تأثیری دارد، چه خاکی برایش مناسب است، آیا قطع کردن شاخههای اضافی برای گیاه مفید است یا اینکه مفید نیست، و بر فرض مفیدبودن این کار در چه فصلی باید انجام شود اطلاعی ندارد، نمیتواند این گیاه را تربیت کند، و اگر اقدام به تربیت و پرورش بکند، بیش از آنکه رشد دهد، آسیب میرساند.
2. محبت و مهر و دلسوزی به موجود مورد تربیت؛
اگر کسی قوانین حاکم بر یک موجود را بشناسد اما دشمن آن باشد، از این قوانین برای این استفاده میکند که آن موجود را از بین ببرد یا نگذارد که به رشد و کمال خودش برسد. پس فقط شناخت موضوع و شناخت قوانین حاکم و مسیر زندگی و حرکت آن موجود کافی نیست. باید به آن موجود مهر و تعلقی هم داشته باشد. حال در مورد یک کشاورز، مهر و تعلقی که به گیاهش و به بذری که کاشته است از اینجا نشأت میگیرد که منافعش در آن است و اگر این گیاه خوب رشد کند و خوب بارور بشود منعفت بیشتری به او میرسد، اما در رابطه با انسان این امر کاملاً متفاوت است.
نکتهای که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که خیلیها نسبت به انسان مهربانند، اما مهربانی و محبّتی که در اینجا مد نظر ما است، محبتی است که بیشائبه باشد. اگر کسی به انسان مهر بورزد، اما مهر ورزیدنش به انسان مانند مهر ورزیدن کشاورز و باغبان به گیاهش باشد ـ که مهربانیاش برای این است که منفعت بیشتری ببرد ـ خود این مهر در راستای تأمین منافع او خواهد بود و نه برای خود انسان. پس این مهری که در اینجا مطلوب است یک ویژگی دارد: مهربانی و محبتی که فقط به خود انسان و برای خود انسان باشد و نه برای منافع کسی که برنامه تربیتی را چیده است یا کسی که عهدهدار تربیت شده است.
مربی حقیقی (دو ویژگی مربی را کجا میتوان یافت؟)
این که کسی انسان را به خوبی بشناسد، راه انسان را بشناسد، قوانین حاکم بر انسان و بر راهش را بشناسد، اینها را کجا میتوانیم پیدا کنیم. کسی که به انسان مهر و محبت بیشائبه داشته باشد را کجا میشود پیدا کرد.
اگر انسان را در محیط محدود خانه، یا در محیط محدود اداره، یا در محیط محدود جامعه تعریف کنید، ممکن است بگویید این آگاهیها در استاد دانشگاه، در پدر خانه، یا در رئیس یک محیط اداری وجود دارد. اما اگر راه انسان را تمام هستی بدانید و او را محدود به این دنیا ندانید؛ اگر باور داشته باشید که محیط انسان، محیط تأثیر و تأثّر انسان فقط این دنیا نیست، بلکه کل هستی است؛ اگر یقین داشته باشید که راه انسان به مرگ منتهی نمیشود، بلکه همچنان ادامه دارد و حتی به بهشت و جهنم هم منتهی نمیشود، آنگاه آگاهی از چنین موجودی در دسترس بشر ابتدایی که نبود هیچ، در دسترس بشر امروز ـ که با کولهباری از تجربهها و آموختهها و ادعاها مسیر خودش را طی میکند ـ هم نیست.
بشر امروز هنوز احاطه کامل بر همین بدن و قوانین حاکم بر آن را ندارد. بشر امروز هنوز تأثیر و تأثّرهای انسانی و داد و ستدها و سود و ضررهای انسانی در محیط دنیا را به خوبی نشناخته است، چه برسد به اینکه بخواهد تأثیر و تأثّرهای انسان در کل عوالم و سود و زیانهای او در کل مسیرش را شناسایی کند. پس نمیشود با این نگاه که علم هزاران سال تجربه اندوخته است دست به دامن علم شد.
در این زمینه تنها یک جا میتواند تکیهگاه و دستاویز ما قرار گیرد، و آن همان وجودی است که این انسان را آفریده است. این حدّ از آگاهی که وجود انسانی را به صورت کامل بشناسد، فقط در خالق این انسان وجود دارد. درست مانند دستگاهی که تازه اختراع شده و به بازار آمده است. تنها کسی که مسلط به این دستگاه است، سازنده آن است. انسان هم چنین وضعیتی دارد.
آگاهی به انسان، راهش و قوانین حاکم بر او، و در گام دوم مهر به انسان ـ البته مهر بیشائبهای که در پس آن هیچ نیاز و هیچ منفعت طلبی وجود نداشته باشد ـ فقط و فقط در خالق وجود دارد. چرا؟ چون او «صمد» است، «احد» است، بی نیاز است. هر کس غیر از او و غیر از کسانی که به او پیوند خوردهاند، اگر قصد تربیت انسان را داشته باشند، خواه ناخواه منافعی و تأمین نیازی در پس این اقدامشان نهفته است. هیچگاه به این حقیقت شک نکنید.[1]
جز آنها که به خدا پیوند خوردهاند و به خاطر او آمدهاند و عازم تربیت انسان شدهاند، شما هر کسی را پیدا کنید که برای تربیت انسان برنامه ریخته و هزینه کرده باشد، لایه پنهان این برنامه و این اقدام او تأمین منفعتی است، پوشاندن و پُر کردن نیازی است. پس هیچ کس نمیتواند تربیت انسان را به عهده بگیرد، جز آفریدگار که دو ویژگی را دارد: احاطه کامل بر انسان، راه انسان و قوانین او، و نیز مهر و محبت بیشائبه به انسان.[2]
پس تنها مربّی انسان که شرایط تربیت او را دارد، آفریدگار او است؛ در نتیجه، هر کس بخواهد تربیت کند، هرکس بخواهد بار تربیت انسان را به دوش بگیرد، باید به خدا رو بیاورد و به عروه الوثقای وحی و پیوند با حق چنگ بزند. دقت کنید، اینها دو چیز هستند: نخست وحی، که آن آگاهیها را تأمین میکند، و دوم پیوند با حق، که آن مهر را تأمین میکند. مهر من به فرزند خودم، یا مهر من به جوانان جامعه خودم، اگر از پیوند با حق برنخاسته باشد، ریشههای عمیقی که بتواند بار این تربیت و مسؤولیت و چالشهایش را تحمل کند، نخواهد داشت.
ویژگیهای مربّی
1. آگاهی و شناخت از انسان و راه انسان ، و از دردها و درمانهای او؛
کسی میتواند انسان تربیت کند که با وحی مرتبط شده باشد؛ یعنی انسان و راه او، و دردها و درمانهایش را از پروردگار آموخته باشد. معنای این سخن آن است که ما باید پای سفره خاندان وحی بنشینیم. هیچ اندیشه تربیتی، حتی خیلی پیشرفته، حتی خیلی دهان پرکن، حتی خیلی چشمگیر، به درد ما نخواهد خورد و نمیتواند برای این موضوع و آن هدف کارآیی داشته باشد. چارهای نداریم که بیاییم و پای سفره وحی بنشینیم.
2. پیوند با رحمت الهی؛
نکته دوم این است که مربّی کسی است که با رحمت الهی پیوند خورده باشد، و خلاصه این دو نکته این است که مربّی کسی است که خودش راه افتاده باشد.
من که هنوز سیر و سلوکی در درونم شکل نگرفته، جریانی در درونم ایجاد نشده، معرفتم از خودم نجوشیده و فقط مجموعهای از اطلاعات در ذهنم اندوختهام، من که معرفتم به احساس منتهی نشده است، به عشق و محبت، به عشق و تنفر منتهی نشده است، من که این عشق و تنفرم بار عمل و اقدام و رفتاری به دنبال نیاورده است و به صحنه عمل نرسانده، نمیتوانم تربیت کنم. این حداقل چیزی است که مورد نیاز است. اگر کسی میخواهد مربّی باشد، در گام نخست باید این جریان تربیتی را در خودش ایجاد کرده باشد.
3. شناخت روحیه ها؛
دانستن قوانین راه و شناخت این موضوع به تنهایی کافی نیست. مربی باید روحیههای این انسان را نیز بشناسد. هر فردی با فرد دیگر کاملاً متفاوت است. هر یک از افراد در دورههای مختلف زندگیشان کاملاً متفاوتاند. انسان فراز و نشیبهایی دارد؛ در دورهای یک روحیه خاص دارد، در مقطع سنّی دیگر روحیهای دیگر دارد، در یک شرایط اجتماعی و یا در یک شرایط خاصّ زندگی یک روحیهای دارد و در شرایط دیگر روحیهاش دگرگون میشود.
من که میخواهم کار تربیتی بکنم، باید این روحیهها را بشناسم. حتی اگر قانون را دانستم، مسیر را شناختم و محبّت لازم را هم به خاطر پیوندم با خدا پیدا کردم، وقتی وارد جامعه میشوم نمیتوانم همه آدمها را با یک چوب و با یک روش به پیش برانم و با همه به یک شیوه برخورد کنم؛ چراکه انسانها متفاوتاند، انگیزهها، حالتهای روحیشان، سطح عاطفیشان و سطح آگاهیشان متفاوت است. همین است که در سطح جامعه شخصیتهای متفاوت و روحیههای متفاوتی وجود دارد. پس مربی نیاز دیگری هم دارد و آن این است که باید روحیهها را بشناسد. اکنون پرسش این است که چگونه میتوان روحیهها را شناخت.
1. آن اوایلی که آمریکا تازه وارد افغانستان شده بود، یک بار من داشتم به سمت خانه میرفتم که یکی از دوستانمان را دیدم که دارد با یک طلبه افغانی صحبت میکند. وقتی مرا دید صدایم زد و گفت: بیا با این صحبت کن. گفتم: داستان چیست؟ گفت: این بنده خدا ستایشگر و ثناگوی آمریکا شده که «به به! الحمدلله آمریکا ما را از جنگها نجات داده و امکانات آورده و امنیت آورده و از این طور حرفها». گفتم: نیازی به گفتوگو نیست؛ چون او با این حرفها قانع نمیشود. فقط از قول من به او بگو که یک نکته را همیشه در نظر بگیرد. باید دید که پشت این مهر و محبّتها و آمدنها و خدمت کردنها و امنیت برقرار کردنها چه مقصدی وجود دارد. هیچ وقت چشم از این مقاصد نپوش و رفتارها را با قطع نظر از مقاصد تفسیر نکن. ببین اینها چه میخواهند. اگر کسی وارد خانه شما شد و دستش هم پر از میوه و غذا و همه چیز بود، امّا نظر سوئی به خانه شما داشت، چه کار میکنید؟ آیا اینگونه ارزیابی میکنید که این انسان خیلی خوب است، با محبّت است؟ در رابطه با انسان هم داستان همین است.
[2] . در استفاده از تعبیر «احاطه» ظرافتی نهفته است؛ چون نوع آگاهی خداوند بر انسان و بر قوانین و بر مسیرش از نوع آگاهیهای ما که علم است و تصور است نمیباشد. آگاهیهای ما با واسطههایی حاصل میشود. برای نمونه: شما یک وقت آگاهیتان از حضور افرادی که در این جلسه هستند از طریق نقل یک نفر دیگر و به واسطه گزارش او است، یک وقت از طریق حضور خودتان در جلسه است، و یک وقت هم هست که شما در نقطه بالایی از کلاس نشستهاید و بر جلسه احاطه دارید. چقدر تفاوت است میان آگاهی کسی که محیط بر جلسه است و دارد از بالا کلاس را میبیند با کسی که درون مجموعه نشسته است و دارد آن را از درون میبیند و کسی که تنها گزارش آن را میشنود. خدا که بر کل انسان و کل هستی احاطه دارد، آگاهیاش از این دسته است.