سر تو گوش بغل دستىام کردم و پرسیدم: این بابا کیه؟!
با بالا انداختن شانهها به من فهماند که نمىداند.
زیر چشمى در چهرهاش نگاه مىکردم و با تخیلاتم ور مىرفتم که زنگ همراهش به صدا در آمد.
وقتى شروع به جواب دادن کرد فهمیدم براى سؤال و شبهه اى که داشته پیش حاج شیخ آمده تا جواب بگیرد.
حاج شیخ با ظرف میوه وارد شد و شروع به صحبت کردند.
از حرفها چیز زیادى متوجه نمىشدم ولى همین قدر مىفهمیدم که حاج شیخ مسأله را خیلى کش نداده و معمولاً سؤالها را با سؤال جواب مىدهد.
او بعد از ساعتى صحبت از حاج شیخ تشکر کرد و رفت.
این گونه افراد در مدتى که با ایشان بودیم زیاد مراجعه مىکردند و خیلىها بعد از جواب گرفتن، با ما از عظمت علمى حاج آقا مىگفتند که: شما کنار اقیانوسى از علم هستید، قدرشون رو بدونید و از ایشون بیشتر استفاده ببرید.
بعد از مدتى با خودم گفتم: خیلى از اینهایى که به اینجا مراجعه مىکنند و از حاج آقا استفاده مىکنند، کیلومترها راه رو پشت سر گذاشتهاند و به قول خودشون اومدهاند یک ساعت کمال استفاده را ببرند و بروند، ولى ما که الان چند ماهه تو خونه ایشان زندگى مىکنیم، به این فکر نیستیم.
به همین دلیل خدمتشان رسیدم و از ایشان خواستم یکى از کتابهایشان را به من معرفى کنند تا با مطالعه آن، به جریان فکرى ایشان آگاه و بهره بیشترى ببرم.
با طرح این سؤال بود که با جوابى عجیب از ایشان روبه رو شدم.
ایشان فرمودند: احتیاجى نیست کتابهاى منو بخونى، تو اگه به مطالعه نوشتههاى دیگران بپردازى برات بهتره.
من که با شنیدن این جواب یکه خورده بودم، ادامه دادم: به نظر شما از چه کتابهایى شروع کنم بهتره؟
حاج آقا با اشاره به بعضى کتابها مثل تاریخ ویل دورانت، سیر حکمت در اروپا و یکى دو کتاب دیگر، ادامه دادند:
تو مىباید به سیرى از تاریخ جهان و نوشتههایى که در این زمینه است از زمانى که جهان پیدایش خود رو شروع مىکنه و اون وقت که دود بوده و نظریههاى مختلف و در ادامه، به جریانى از تاریخ تمدن جهان دست پیدا کنى …
از آنجا که من خیلى دوست داشتم به سیر جریان فکرى خود ایشان آگاهى بیشترى پیدا کنم، شنیدن این جواب برام عجیب و در عین حال سؤال برانگیز بود.
چند ماهى از این جریان نگذشته بود که یکى از دوستان به من این پیشنهاد را داد که تعدادى از نوارهاى سخنرانى استاد را پیاده و در مقابل، مبلغى هم به عنوان حق الزحمه دریافت کنم.
من از این پیشنهاد استقبال و کار را شروع کردم.
از آنجا که صحبتهاى زیادى از سنگینىِ این مباحث مطرح بود، من علاوه بر پیاده کردن سخنرانىها، در مطالب آن نیز دقت مىکردم تا مباحث را خوب بفهمم و با یک تیر دو نشان زده باشم.
اما با شنیدن صحبتهاى حاج آقا بود که مىدیدم بحثها بسیار روان و بر خلاف آنچه دوستان مىگویند، کاملا قابل فهم است.
این جریان به قدرى طبیعى بود که حتى برخى مواقع با شنیدن یک بحث، در ذهن خودم مثالى تداعى مىشد که مىدیدم ایشان هم در ادامه یا همان مثال و یا چیزى شبیه آن را بر زبان مىآورد.
بعد از این اتفاق بود که کنجکاو شدم و با مراجعه به چند کتاب از ایشان دیدم کتابها نیز از روشنى و بداهت برخوردار و پیچیدگىاى در آن دیده نمىشه.
پس از مدتى در محفلى که با مرحوم پدرم که از شاگردان حاج شیخ بودـ نشسته بودیم از ایشان پرسیدم: چرا آقاى صفایى مرا از خوندن کتابهاش منع کرد؟
من که با خوندن کتابهاى ایشان به مشکلى برنمىخوردم و اونها را خوب مىفهمیدم؟
مرحوم پدر به من جواب دادند که: این روش ایشون بود که ذهن و فکر افراد را به قول خودش به آب نمىبست و در عوض تو رو با قرار دادن در متن جریان زندگىاش، با نوع زندگى و روش تربیتىاى که داشت، بارور مىکرد.
اگر تو مىبینى که مطالب رو مىفهمى، نه به این دلیله که از اول این جورى بودى بلکه از اونجاست که مدتها با ایشون زندگى و انس پیدا کردى؛ نوشتههاى ایشون چیزى جز منش و روش زندگىشون نیست و تو با نگاه به صفحات کتاب انگار دارى تجربیات زندگى با ایشون رو مرور مىکنى.
محمّد جان! دین، با روش تربیتى رسول آغاز مىشود و به نظام فکرى و معرفتى اسلام و… منتهى مىشود. «نامههاى بلوغ، ص: 37»
«زندگى تمام» زندگى است که زاینده و سازنده است و دیگران از وجود او بهرهمند هستند: «من حسن معاش غیره فى معاشه»… عیش تمام، به بیان حضرت رضا(ع)، آن نیست که قدرت و ثروت و یا ایمان و تقوا داشته باشى. بلکه این است که در زندگى مادّى و معنوى و در وسعت وجود تو، دیگران بهرهمند و بارور شوند.
«زندگىِ تمام، زندگى زاینده و سازنده است.» «نامههاى بلوغ، ص : 126»
مربى آگاه آن نیست که به جاى افراد فکر بکند و استدلال کند و بفهمد و ببیند. مربى آگاه کسى است که چشم افراد را باز مىکند و پردهها را کنار مىزند و فکر را حرکت مىدهد تا افراد استدلالها را بیابند و بفهمند و زیبایىها را ببینند. در اینصورت استدلالها مستقیمآ دریافت شدهاند و بدون سنگینى، در فکر هضم گردیدهاند. و در ضمن، شخصیت افراد و استقلال آنها مجروح نگردیده است.
«مسئولیت و سازندگى، ص: 88»
مؤمن، بارهایش توشههاى راه درازش هستند. دوستى و دشمنى، رفت و آمد، مهمانى و میزبانى او، همه و همه با این دید همراه است. او مىکوشد که تمام کارهایش یک کار باشد. او مىخواهد که تمام کارهایشیک کار بشود… «مسئولیت و سازندگى، ص: 338»