می گویند محرم آمد ….
صدای پای قافله ی حسین،
و من از خود می پرسم مگر حسین رفته بود که بخواهد بیاید!!؟
حسینی که می رود مقلوب است
و حسینی که می آید محدود؛
همچون فصلها که دچار تغییراند
و محکوم دست طبیعت
میآیند و می روند.
نه رفتنشان دست خودشان است
نه آمدنشان.
حسینی که برود اسیر است
و حسینی که بیاید دچار.
مانند ماههای سال
که میآیند و میروند
و در پاییز ناچار بارانیاند و در زمستان، برفی.
و باور کن که حسین فراتر از قوانین طبیعت و فصلها است.
حسینی که برود مسافر است
و حسینی که بیاید بی خبر.
اما حسین فاطمه مطّلع کل به اذن خداست.
او خود محیط محضر پروردگار است.
زلال است.
تشبیه نمی شود.
حسینی که برود ناگزیر است.
و حسینی که بیاید ناچار
و حسین آزادترین خلق خداست.
معیار حق و ارزش ها،
کسی که در خانه عصمت سکنی گزیده،
جاری است …. محدود نخواهد شد.
حسین بزرگترین قهرمان بشریت است.
و خود، زنده ترین سند قانون یدالله فوق ایدیهم خداوندی است.
که پایان نپذیرد.
که مصلوب شدنی نیست.
و در ماههای هجری و شمسی نخواهد گنجید.
اگر برای حسینی بر سینه می زنی که همراه فصلها،
همراه با ماهها ، میرود و میآید، مثل من، این وجود وسیع را نشناخته ای …..
حسین در سرمای دیماه …
و در گرمای سوزان مردادماه نظاره گر تو است.
در خیابان های پیچ در پیچ و فراموششده حاشیه شهر،
و در کوچههای عریض و پر از گل بالای شهر،
حسین همانقدر در هیأت حضور دارد که در محل کسبات.
در همان لحظهها که تویی و تقاضای یک امضای ناقابل پای یک فاکتور بیحساب،
حسین حضوردارد.
حسین چشم خداست.
همین نزدیکی
درست همانجا که بر چهره بچههای خردسال همسایه، خنده مینشانی …
او به تماشا میایستد، آنگاه تبسم میکند؛
تبسمی به وسعت خشنودی خدا .
چرا که خدا به ناز او هفت آسمان آفریده
و جهانی برپا داشته.
و از آن جا ،از او ، دور افتادهایم، که برای خون خدا، به مزاری بسنده کردهایم در کربلا، و به ماهی قانع شدهایم چون محرم.
بدون اینکه حتی بفهمیم
که چرا و به کدامین گناه این وجود نازنین، این حقیقت محض،
سرش برروی نیزهها رفت و لب و دندان مبارکش با چوب خیزران همنشین گشت …
و پاسخ به این سؤال اساسی که با این همه مصائبی که بر پاره تن رسول خدا و اهل بیتش رفت، حال (((چه وظیفه ای برعهده ی من است!!!؟)))
آیا بعد از این همه مصائبی که سالار شهیدان متحمل شد، میشود بسنده کرد به اینکه فقط آهنگ تلفن همراهم در این ماه بشود صدای نوحه !!!
و یا فقط اکتفا کنم به پوشیدن پیراهن سیاه !!!
مَثَل ما، مَثَل فرزندانی است که به وصیتهای پدر فرزانه خویش همت نمیگمارند؛
ولی هر ساله برای او مراسم سالگرد میگیرند. به حق که غیر از این کار دیگری نکردهایم.
اتفاقات و آمارهای تکاندهنده و بد جامعه ما ناشی از همین سالگردگرفتن های پیاپی برای حسینی است که در بستر خواب خود، تسلیم مرگ شده
نه برای بزرگترین مجاهد و سرور شهیدان عالَم که «احیاءٌ عند ربهم یرزقون» است.
نه محرم ماه حسین است
و نه کربلا مدفن او.
که حسین فرا زمانی و فرا مکانی است.
حسین در تمام ماهها حضور دارد.
و در تمام قلبهای عاشقانش در هر سرزمینی بذر ایمان میکارد.
که اگر اینگونه باورش نداشته باشی،
خدایش را هم یا در ماه رمضان موجود خواهی یافت، یا فقط در مسجد جامع شهر.
و پسر رسول خدا با اهل و عیالش برای مردن نرفت. حتی برای شهادت هم نرفت که سالگردگرفتن برایش، خشنودش کند که برای مقام رضا و فنا الی الله قدم سوی نینوا گذاشت که خدا را در سختترین حالات، تسلیم باشد و حتی بالاتر از آن …شاکر باشد. و خدا او را جاوید ساخت و جاری و مطهر.
پس باور کن نه حسین میرود و نه محرم میآید …
که اگر اینگونه بود حدیث ((( کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ))) بر لبان مقدس بهترین خلق خدا جاری نمیشد.
او حضورش مستمر و همیشه همین نزدیکی است.
و حسین با ذوبشدن در خدا، ماند.
تا امروز
و تا همیشه تاریخ.
ای حسین …..
ای همیشه زنده تاریخ
منِ مردۀ وادیِ اَمیال را
با نفس مسیحاییات، درکی ببخش …
که تو را کُشتۀ 1376 سال پیش ماه محرّم سرزمین کربلا نپندارم
و همتی عطا کن
تا بتوانم تو را به لحظه لحظه های زندگیام ببرم
همانگونه که تو میپسندی
همانگونه که تو میخواهی.