روابط انسان
ما در نظامی زندگی میکنیم که ارتباطات گوناگونی با اطرافمان داریم. و برای این که از این ارتباطات دچار آسیب نگردیم، لازم است نحوه و روش ارتباط با آنان را آموزش ببینیم.
هر انسانی سه رابطه در زندگی دارد: 1) رابطه انسان با خودش 2) رابطه انسان با جامعه 3) رابطه انسان با طبیعت
1) رابطه انسان با خودش
در رابطه انسان با خودش باید امکانات و داراییهای او را شناسایی کنیم. رسول اکرم(ص)در روایتی ، انسان را تشبیه به یک معدن نموده است :«الناس معادن کمعدنِ الذهب والفضّه[1]»انسان مانند یک معدن می باشد ، مثل معدن طلا و نقره.
یک متخصص معدن شناس می داند که در برخورد با یک معدن چهار مرحله را باید طی کند تا بتواند از آن بهره مند شود:1-کشف 2-استخراج 3-شکل دادن 4-مصرف ( مدیریت).
بعنوان مثال، یک معدنشناس وقتی معدن آهن را شناسایی میکند، در مرحله اول آن را کشف کرده است که چه معدنی است. در مرحله دوم با حرارت دادن، خالصی ها را از ناخالصی ها جدا می کند. و به تعبیر دیگر، آنها را از یکدیگر تصفیه و آزاد می کند. در مرحله سوم آنها را وارد کارخانه می کند و به شکل دلخواه در میآورد، مثلا به شکل ماشین و غیره.. و در مرحله چهارم، خریدار و مصرف کننده با خرید آن، هرطور که مایل باشد آن را به مصرف میرساند و مدیریت می کند. داستان، در مورد انسان هم این گونه است. انسان هم چهار مرحله را باید برای شناسایی خودش طی کند:
مرحله اول : کشف و شناسایی استعدادها
مرحله دوم : استخراج و تصفیه و آزادی استعدادها
مرحله سوم : شکل گرفتن استعدادها( آزادی از آزادی و یا عبودیت)
مرحله چهارم :مدیریت و رهبری استعدادها( مصرف)
اگر انسان این مراحل را طی کرد، دگر در بنبستها و پوچیها نمیماند و در مسیر درست زندگی قرار خواهد گرفت و از زندگی بهرهمند خواهد شد[2].
2) رابطه انسان با جامعه
انسان بعد از رابطه با خود، با جامعه مرتبط میشود. مثل: والدین، همسر، فرزندان، بستگان، دوستان و همکاران و… . بسیاری از ماها در ارتباط با هر کدام از آنان بارنج و مشکل همراه هستیم. برای این که در تعامل با آنان دچار آسیب و خسارت نشویم، باید قوانین زندگی کردن را آموزش ببینیم.
ما در زندگیمان دائما متأثر از غرائز و احساسات و خوشایندهای زندگی هستیم و همین امر موجب شده است خوبی و صلاح خود را تشخیص ندهیم. و لذا به تعبیر استاد صفایی ما یک خوبی داریم و یک خوشی. خوبى، همان است که کسرىهاى انسان را جبران کند. غذاى خوب، لباس خوب، لباس و غذایى است که نیاز من را تأمین کند و کمبودهای انسان را تأمین کند؛ هر چند که خوشمزه نباشد و یا رنگ زندهاى نداشته باشد. و همینطور دوست خوب، هدف خوب، راه خوب، مکتب خوب آن دوست و آن هدفى است که من را بارور کند. به من بدهد. از من نگیرد.
ولی خوشی آن است که هوس و خواسته ی دل را تامین کند. مانند اینکه کسی مریض باشد و گلو درد شدید داشته باشد که خربزه شیرین برایش بد است، اما خوش است. ولی داروی تلخ برای انسان مریض خوب است ولی خوش نیست. و لذا قرآن، هم خوبی را نشان می دهد و هم راه رسیدن به خوبی را بیان می کند. « لن تنال البرّ حتی تنفقوا ممّا تُحبون »[3] انسان هرگز به خوبی (برّ ) نمی رسد تا این که از محبوب ها و خوشی ها بگذرد..
در آیه دیگر خود خوبیها را نشان می دهد: « لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَى الزَّکاهَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ [4]
خوبی این نیست که رو به شرق و غرب بیاورید بلکه خوبی در گرایش و عشق به الله و گرایش و عشق به ادامه انسان و روز دیگر و ملائکه و کتاب آسمانى و پیغمبران است.و مال خود را با آنکه دوستش مىدارد به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و راه ماندگان و دریوزگان و بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و کسانی هستند که به عهد خود وقتى عهدى مىبندند وفا مىکنند و در برابر فقر و بیمارى صابرند. چون اینها هستند که کسری های ما را پر می کنند و کمبودها را سرشار می سازند. هرچند سنگین و ناخوش باشند که خوشی وجود ندارد مگر برای آنها که با ناخوشی ها خوش هستند.
بنابراین، برای این که متأثر از غرائز و خوشایندها در زندگی نشویم، باید از مرز غرائز و احساسات عبور کرده و از فرمان عقل آن هم عقلِ کل، که همان وحی الهی است الهام بگیریم.
3) رابطه انسان با طبیعت
ما در رابطه با طبیعت و اشیاء هنوز نمیدانیم چگونه تعامل داشته باشیم. مثلا نحوه تغذیه و نیازی که بدن من به آن دارد این که چه بخورم و چه نخورم. و نوع مسکن و یا ملبس و پوشش، که چه بپوشم و چه نپوشم. و یا زمین و گیاهان و حیوانات چه برخوردی داشته باشیم ، که تمامی این روابط در زندگی وحیانی و ولایی آمده است که بحثهای مفصلی را میطلبد.
بحارالأنواررج 58 باب 42 حقیقهالنفس والروح وأحوالهما- 1
– در این رابطه میتوانید به کتاب مسئولیت وسازندگی از استاد صفایی و جزوء مدیریت انسان از منظر دین مراجعه کنید. [2]
[3] -آل عمران/92
-بقره/177[4]