توضیح: این مقاله در اردیبهشت ماه سال1387 به مناسبت همایش بزرگداشت استاد صفایی ارسال شده است و اولین بار است که منتشر میشود.
مقدمه
مکاتب تربیتی بر اساس نگاهی که به انسان و جهان و خداوند دارند به تربیت انسان روی آورده و در برنامه تربیتی خود نقشی را به مربی و نقشی را به خود انسان می سپارند، در نگاه اسلام مربی واقعی خداوند است، که رب العالمین است و هم او بر انسان موجودی با استعدادهای فراوان و مختار و آزاد و انتخابگر همراه با فکر و عقل که حجت و پیامبر درونی است انبیاء و رسولان خود را برانگیخت، تا این حجتهای بیرونی با تلاوت آیه ها بر انسان راههای حق و باطل و رشد و غیّ[1] را بر او روشن کنند و آدمی را به آزادی و تعلیم دستورات دین و حکمت برسانند[2] در این بین آنچه بر عهده خدا و رسولان او بود به نحو ا کمل و احسن ادا گردیده و آنچه بر انسان است شکر و کفر اوست. اگر شاکر بود به خود و تربیت خویش و رشد و هدایت پذیری بیشتر خود کمک کرده[3] و اگر کفر پیشه کرد بر علیه خود اقدام کرده و خویشتن را به رنج و محرومیت و عذابها کشانده و شایستگی رشد و شکوفائی استعدادهایش را از بین برده است.
آنچه در این مقاله از نظر میگذرد نگاهی است به این قسمت داستان؛ یعنی شکر و کفر انسان و آثار خوب و بد این دو در تربیت و سیر انسان از دیدگاه حضرت استاد فرزانه آقای صفائی (ره) که همگی برگرفته از منابع اصیل اسلام همراه با نگاه عمیق و لطیف ایشان است. باشد که مقبول افتد انشاءالله.
معنای شکر
راغب اصفهانی میفرماید: شکر، تصور نعمت و اظهار آن است. و آن مقلوب «کشر» به معنی کشف است، و ضد آن کفر است و آن فراموشی نعمت و ستر آن است. و «دابه شکور» یعنی حیوانی که چاقی خود را در مقابل احسان صاحبش آشکار میکند. گفته شده که ریشه آن «عینٌ شَکری» یعنی چشمهای پر از آب است. بنابراین شکر به معنی پرشدن از یاد منعم است. و به این جهت گفته میشود: « که شکر، بلیغ تر از حمد است؛ برای اینکه حمد یاد کردن چیزی است به صفات آن، ولی شکر یاد کردن کسی است به صفات و نعمتهای او[4].
حضرت امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث میفرماید: «… شکر عبارت از یک حالت نفسانیه است که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و این که آن نعمت از منعم است، میباشد و ثمره این حالت، اعمال قلبیه و قالبیه است.»[5]
مرحوم صفائی شکر را به معنی بهره برداری و به جریان انداختن امکانات و نعمتها در راه متعالی بیان میکند.[6]
معنای کفر: راغب میفرماید: کفر در نعمت به معنی فراموشی نعمت و پوشاندن آن است. و شب به خاطر این که اشخاص را میپوشاند و کشاورز و زارع به این علت که بذر را در خاک میپوشانند به کافر توصیف میشوند. و کفر نعمت و کفران آن یعنی پوشاندن آنها واسطه ترک ادای شکر آنها.
آقای صفائی (ره) با استناد به روایت امام صادق علیهالسلام [7] چهار معنی قرآنی برای کفر را می پذیرند که عبارتند از: 1ـ کفر به معنی ناسپاسی در برابر شکر و سپاس 2ـ کفر به معنی جبران و کفاره 3ـ کفر به معنی چشم پوشی 4ـکفر در برابر ایمان.
ضرورت شکر و پرهیز از کفر
شکر هر نعمت دهنده ای به حکم عقل و شرع واجب است و واجب تر از همه شکر خدای مهربان است و بعد شکر کسی که باری تعالی او را واسطه فیض قرار داده که خیری به دست او به سوی تو میرسد؛ به این جهت پیامبر اکرم می فرماید: «هر کس شکر نعمت مردم را به جای نیاورد شکر نعمت خدای را به جا نیاورده است.» و میفرماید: «هر کس تو را مورد انعام خود قرار داد تو نیز از وی سپاسگزاری کن و هر کس از تو سپاسگزاری کرد، تو نیز او را مورد انعام خود قرار بده؛ زیرا هنگامی که از نعمت شکرگزاری شود آن نعمت زوال پیدا نخواهد کرد و هرگاه کفران نعمت شود آن نعمت دوام پیدا نخواهد کرد.[8]
و بر همین طریق است حرمت کفر و نا سپاسی هر نعمت دهنده به حکم عقل و شرع. حضرت استاد با پذیرش این حکم عقل و شرع و با استفاده از تعریف انسان و ضرورت حرکت برای او به ضروری بودن شکر او میپردازد: «مرادم از انسان موجودی است که از سطوح غریزه ها بالاتر آمده و در حد وظیفه و انتخاب زندگی میکند… هیچ چیز در وسعت روح او موجی ایجاد نمیکند و جز وظیفه آنهم وظیفه ای از خدای او در او حرکتی نمی آفریند… انسان باید از تضادی که در نهاد اوست مدد بگیرد و حرکت کند آنهم حرکتی نه به سوی آنچه در حد او و پائین تر از اوست. حرکت به سوی وجودی برتر و بالاتر و بی نیاز و بی مانند و نامحدود. انسان باید نعمتها و سرمایه های وجودش را بارور کند، سرمایه هایی که در فاصله تولد و مرگ آنها را از دست می دهد مگر آنکه آنها را به ثبت برساند و در جای خویش مصرف نماید، این سرمایه ها اگر کُفران شوند و در راه هواها و حرفها و جلوه ها مصرف شوند سودی نمی آورند زیرا هواها و حرفهای خلق و جلوه های دنیا باتلاقهائی هستند که سرمایه ها را می بلعند و هرگز سودی بر آن نمی افزایند، این سرمایه باید به جریان افتد وگرنه احتکار است و باید در راه حق و راه درست به کار افتد وگرنه اسراف است و زیان و این همان درس کوتاه و پر مغز قرآن است که میگوید: «اِنّا لِلّه و اِنّا راجعون.» ما برای خدا هستیم، از آن او هستیم، از آن او. نه برای هوسها و حرفها و جلوه ها… ما برای او هستیم و این است که به سوی او باز میگردیم و داده ها را در راه او میریزیم. ما برای او هستیم و او جهت حرکت ما و هدف ما و بازگشت ماست.»[9]
نسبت شکر و کفر
شکر و کفر مانند مشرق و مغرب اند، به سمت هر کدام نزدیک شوی از دیگری فاصله گرفته ای، هر چه شاکرتر باشی به همان اندازه از کفر و کفران فاصله گرفته ای، و این نَوسان یکنواخت و همیشگی نیست، بستگی به انتخاب و عمل انسان دارد، چه بسا آدمی با شکرش به مقامات رفیع نائل آید و چه بسا با چشم پوشیها و کفرها به دشمن اولیای خدا تبدیل شود.
«داستان حرکت انسان، داستان شکر و کفر است. مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نکنی، افت میکنی و مدام پائین می آئی و اگر اقدام کردی پیش میروی و جلو می افتی. تو که فهمیدی باید از این لقمه چرب بگذری، اگر توجیه کردی، تو در همین جا نمی مانی که رفته رفته، بخل در تو سبز میشود. با اینکه چند لقمه داری، از بشقاب رفیقت برمیداری تا آنجا که یک انبار احتکار کرده ای و باز هم نگاهت به کاسه دیگران است تا آنجا که مجبور میشوی با کسانی دوست شوی که احتکار میکنند و چشم به انبارت ندارند، تا آنجا که در بزم شان راه مییابی و تا آنجا که از دست میروی. و اگر در این آخرین پله یک قدم برداشتی، یک حرکت کردی، قدرت گام دوم را به تو میدهند تا آنجا که میتوانی دو لقمه و بیشتر بدهی و از تمام انبارهایت بگذری.
داستان انسان، داستان شکر و کفر است، در هر لحظه پیش می برد و یا عقب می افتد. این طور نیست که خیال کنی در یک جا ایستادن، در همان جا ماندن است، که ایستادن عقب گرد است، و پائین رفتن.
آن زنده دل گفته بود آنها که در نینوا حسین را کشتند، همانهائی بودند که از یک لقمه نگذشتند، از یک چای داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند، تا آنجا که نتوانستند از گندم رِی هم بگذرند، تا آنجا که دستشان را هم با خون حسین شستند.»[10]
[1]. بقره، آیه256 و انسان، آیه3.
[2]. جمعه، آیه2
[3]. نمل، آیه40
[4]. راغب اصفهانی، مفردات.
[5]. امام خمینی (ره)، چهل حدیث، حدیث25، ص294
[6]. علی صفائی (ره)، مسئولیت و سازندگی، ج1، ص27
[7]. اصول کافی؛ مرحوم کلینی، ج2، ص389، باب وجوه الکفر، ح1، انتشارات دارالکتب الاسلامیه
[8]. ر. ک، روش بزرگواری در اسلام، ترجمه الذریعه الی مکارم الشریعه، تألیف راغب اصفهانی، ترجمه فرید گلپایگانی، ص257، انتشارات صبا.
[9]. ر. ک، علی صفائی، مسئولیت و سازندگی، ج1، ص26ـ34، انتشارات هجرت.
[10]. علی صفائی(ره)، صراط، ص92ـ93، انتشارات لیله القدر.