آثار شکر
1ـ زیادتی
«و اِذ تأذَّنَ رَبُّکُم لَئن شکَرتم لَأَزیدَنّکُم…»[1]
بیشتر مفسرین بزرگوار با این آیه بر زیادت نعمتها استدلال کرده و میفرمایند مراد آیه این است که «اگر شکر کردید نعمت خود را بر شما خواهم افزود» یعنی لَأَزیدنَّ نعمتکم، اما استاد صفائی (ره) لازیدنکم را به زیادت و وسعت وجودی انسان تعبیر میکند نه فقط نعمتها که زیادی نعمتها بدون سعه وجودی و توان روحی انسان و بالی بیش نیست. یعنی اگر انسان نعمتهای الهی را در راه او به جریان انداخت و خرج کرد خداوند قبل از اینکه بر مقدار نعمتهای خود بر این وجود شاکر بیفزاید بر معرفت و علم و بصیرت و هدایت و ایمان و تقوی و فرقان و عقل و… او می افزاید و این یعنی زیادتی و رشد وجود او و این همه نتیجه و پاداش شکر انسان است که «سنجزی الشاکرین[2]». رسیدن به اینها از توان بشر خارج است او خود نمیتواند بر هدایت و ایمانش و بصیرت و فهمش، بر لطافت روحش وسعه صدرش بیفزاید این همه کار خدای مهربان است و با اذن او صورت میپذیرد که: «والذین اهتدوا زادهم هدی و آتهم تَقْویهم»[3] کسانی که هدایت یافته اند، (خداوند)بر هدایتشان می افزاید و روح تقوی به آنها می بخشد. در این آیه زیاد شدن هدایت و رسیدن به تقوی به خداوند نسبت داده شده و همینطور آیه: «… و سنزید المحسنین[4]» همانند آیه 7 سوره ابراهیم طبق نظر استاد بر زیادتی وبسط وجودی محسنین دلالت دارد و همچنین بر این روایت امام دلالت دارد که میفرمایند: «مَن عمل بما علم وفّقه الله علم ما لم یکن یعلم[5]» یعنی کسی که به آنچه میداند عمل کند (شکر علم خود را به جای آورد) خداوند او را موفق میکند به دانستن آنچه که نمیتواند بداند.
بر اساس همین بینش از آیات و روایات فوق است که استاد بزرگوار اصل شکر و کفر را در قبض و بسط فهم و معرفت دینی دخیل میداند و در نقد دکتر سروش میفرماید: «در مورد قبض و بسط، نکته مهم این است که قبض و بسط معرفت دینی، با این سؤال در مورد دو عالم و دانشمندی که با حوزه علوم انسانی ارتباط کامل و برابر دارند روبروست، که آیا این دو، یک سهم از هدایت و معرفت دارند؟ در فرض تساویِ ارتباط و عدم ارتباط چه بسا نتیجه متفاوت باشد و همین تفاوتها ما را به عامل دیگری رهنمون میسازد، که آن عامل در شکر و کفر و رشد و سعه وجودی انسان خلاصه میشود. با این تحلیل که اگر وجود را مساوی با آگاهی و سایر خصوصیات و ویژگیهای وجود بدانیم، انسان به اندازه وسعت وجودی اش به آگاهی میرسد. همین که آیه «کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلوتَهُ و تسبیحَهُ[6]» با این تحلیل میتواند روشن شود.
و اینجاست که هر حدی از رشد وجودی انسان با معرفتی و هدایتی همراه است. دو عالِم که از جهت ارتباط با حوزه علوم بشری مساوی باشند، ولی در حد اسلام یا ایمان یا تقوی یا احسان متفاوت باشند سهم مساوی نخواهند داشت. و این است که باید به اصل دیگری در تحلیل قبض و سبط معرفت روی بیاوریم و این اصل، اصل شکر و کفر و بلاء و تمحیص است.
در هر حال، شرایط زمانی و مکانی و درک حضور اساتید و بزرگان و حتی امکانات ژنتیکی همه و همه جزء امکانات و نعمتها و مقدرات ما محسوب میشوند. و عامل قبض و بسط معرفت ما، نه وجود این امکانات و نعمتها، که شکر و کفر ما و شکرانه و کفران ماست.»[7]
و باز بر اساس همین نگاه به اثر شکر در قوت فهم و دریافت هدایت های بیشتر است که میفرمایند: «اگر انسان هدایت رسول را پذیرفت و سیستم تربیتی او را گردن نهاد و با آزادی و تفکر به شناختها و با شناختها به عقیدهها و عشقها و ایمانها رسید، خداوند به او پاداش زیادتری خواهد داد و هدایتهای بزرگتری به او خواهد بخشید… بالاترین هدایت قرآن برای آنهائی است که شکر کرده اند (لئن شکرتم لَأزیدنّکم) و در نتیجه خداوند خود عهده دار آنها شده است. این هدایت دیگر راهنمائی نیست که دستگیری و همراهی و به مقصد رساندن است.»[8]
«والذین اهتدوا زادهم هدی و آتیهم تقویهم.»
آقای صفائی (ره) با پذیرفتن این نظر که «لأزیدنکم» در آیه به معنی زیاد کردن خودِ وجود انسان است، در مقام نفی تأثیر شکرگزاری در ازدیاد نعمتهای ظاهری نیست، بلکه میخواهد بگوید اگر خداوند قبل از اینکه وسعتی و رشدی در وجود بنده شاکرش ایجاد نکند و فقط امکانات او را زیاد کند و بر نعمتهای ظاهریاش بیفزاید او را به استدراج و غفلت و غرور نعمتها کشانده و این برخلاف لطف و عنایت اوست. در این حالت است که نعمتها به وبال نقمت تبدیل میشود و این چیزی است که خداوند بر بنده شاکر خود نمیخواهد و نمی پسندد. هرگاه خداوند به بندهای نعمتی داد از ثروت و سلامت و منزل و… و از علم و قدرت و ایمان و بصیرت و… و این بنده با معرفت به اینکه خداوند اینها را به او داده در حالی که میتوانست ندهد، و خداوند بی حکمت به کسی چیزی نمیدهد و نعمتها مورد سؤال هستند و خداوند را خاطر این نعمتها شایسته حمد و ستایش بداند و با معرفت، به شکر و ستایش قلبی و زبانی و عملی خداوند بپردازد، همین معرفت او حکایت از رشد اوست و همین رشد و زیادتی او زمینه دریافت نعمتهای بیشتر را برای او فراهم می آورد، چنانکه روایات زیادی نیز در باب شکر بر این معنی دلالت دارند.
امیرالمؤمنین میفرماید: «ما انعم الله علی عبدٍ نِعْمَهً فشکَرَها بقلبه، اِلّا استَوجَبَ المزید فیها قَبل أن یُظهر شْکْرَها عَلی لِسانه.»[9] چون خداوند به بندهای نعمتی دهد و بنده در دل شکر آن نعمت را بگزارد، پیش از آن که سپاسگزارای از آن را به زبان آورد مستوجب افزایش آن نعمت گردد.
« عمر بن یزید گوید به امام صادق گفتم: انی سألتُ الله عزّوجلَّ أن یرزقنی مالاً فرزقنی، و انّی سأَلتُ اللهَ اَن یرزُقنی وَلَداً فرزقنی وَلَداً، و سَأَلتُه اَن یرزقنی داراً فَرَزقنی و قدخفت اَن یکونَ ذلک استدراجاً، فقال : اَما ـ وَالله ـ مع الحمد فلا.»[10]
به امام صادق گفتم: به راستی من از خدای عزوجل خواستم به من مالی روزی کند، و روزی کرد، و از خدا خواستم به من فرزندی روزی کند، روزی کرد، و از او خواستم خانه ای به من بدهد، و خانه ای داد، و ترسیدم که مبادا مرا استدراج (نعمت گیر) کند (کنایه از اینکه اینها مکر خدا باشد و باعث دوری من گردد.) امام فرمود: اما به خدا که با حمد کردن، این وضع در میان نیست.» (یعنی تا وقتی حامد و شاکر هستی، خداوند را بر این نعمتها مطمئن باش که زیادی نعمتها برای تو خیر است و شری ندارد و تو استدراج نشده ای.
2ـ ثبات و استقامت
آقای صفائی ثبات و استقامت را با استناد به آیات 27 الی 37 سوره ابراهیم از آثار شکر میداند آنجا که میفرماید:
«اگر انسان با شناخت و بینشی که یافته است، زندگی کند، یعنی با آنچه فهمیده حرکت و تمرین کند، میتواند بارهای سنگین را بردارد… در سوره ابراهیم آمده است: «یک نعمت پاک مثل درخت پاک است که ریشه های ثابت و شاخ و برگ گسترده دارد.»و در ادامه میفرماید: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحَیوهِ الدنیا و الآخره»[11]؛ کسانی که ایمان آوردند و گرایش پیدا کردند، با آن گفته های ثابت، با آن کلمه های ثابت، تثبیت میشوند و نیرو میگیرند. گفته های ثابت به آدمی ثبات و قدرت میدهد و این ثبات هم در دنیاست و هم در آخرت….. داستان ابراهیم داستان کسی است که بر آگاهی هایش ایستاده و به ثبات رسیده تا حدی که میتواند در وسیع ترین مرحله از ترس و هراس، کودک را با مادرش رها کند: «ربّنا انّی اسکنت مِن ذریّتی بوادٍ غیر ذی زرع»[12]؛ خدایا! آنچه تو به من دادی من در جایگاهی که رویشی ندارد، گذاشته ام.
این قدرت از کجا در ابراهیم پیدا شده؟ این ثبات و این استقامت در دلِ بحران، مربوط به شکری است که او داشته و نعمتها را به کفر تبدیل نکرده و با آگاهیهای خویش حرکت کرده است. او برای پسرانش هم همین را میخواهد: «لعلَّهم یشکرون»[13]
3ـ رسیدن به کوثر
شکر یعنی بهره برداری از نعمتها و خرج کردن و به جریان انداختن آنها در راه خداوند، و کوثر که همان خیر کثیر و کثیر الخیر است حالتی است در انسان که او را به بهره برداری زیاد از امکانات حتی امکانات کم در هر شرایطی حتی شرایط سخت میکشاند. با مقایسه این دو مفهوم (شکر و کوثر) در آثار مرحوم صفائی به خوبی میتوان نتیجه گرفت که شکر میتواند شایستگی رسیدن به مقام کوثر را در انسان شاکر فراهم کند تا مورد عطا و موهبت خدا قرار گیرد و بتواند در هر شرایطی و موقعیتی موضعگیری مناسب داشته باشد و از کمترین امکانات هم به نحو احسن بهره برداری کند و اسیر موقعیتهای خوب و امکانات زیاد نباشد و این عطیه و موهبت الهی یعنی کوثر پاداش شکر پیامبر اکرم در طول حیات مبارک او بود.[14]
[1]. سوره ابراهیم،آیه7
[2]. آل عمران، آیه145
[3]. محمد، آیه17
[4]. بقره، آیه58
[5].
[6]. نور، آیه41.
[7]. علی صفائی (ره)، از وحدت تا جدائی، ص12ـ13، انتشارات لیله القدر.
[8]. علی صفائی، روش برداشت از قرآن، ص155ـ156، انتشارات هجرت.
[9]. میزان الحکمه با ترجمه فارسی، محمدی ری شهری، ج6، ص2820، ح 9592، دارالحدیث
[10]. اصول کافی، کلینی (ره)، ج3، باب الشکر، ح؟.
[11]. ابراهیم، آیه27
[12]. ابراهیم، 37.
[13]. ر. ک. حرکت، علی صفائی (ره)، ص162ـ163، لیله القدر.
[14]. ر. ک. تطهیر با جاری قرآن، علی صفایی (ره)، ص238 ـ251 ـ انتشارات لیله القدر.