توضیح: فایل صوتی و خلاصه نکات زیر مربوط به سه جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ استاد لاجوردی در حضور جمعی از جوانان علاقمند در مشهد، موسسه فرهنگی کتاب پردازان است که در ماه رمضان سال 1391 برگزار شده است.
جلسه دوم:
برخی از سؤالات و شبهات که در رابطه با دین و حکومت و ولایت فقیه مطرحاند:
آیا امکانات و ابزارهایی که انسان دارد، بدون وحی، او را برای رسیدن به آنچه نیاز دارد، کفایت میکند یا خیر؟
آیا ورود دین به حوزه دنیا، انتخاب و آزادی او را سلب نمیکند؟
ملاک نیاز به دین روابط بی نهایت است که ضوابط بی نهایت را می طلبد. ضوابط بینهایت نیازمند آگاهی به تمام راه و آزادی از تمام جذبهها یعنی همان عصمت است. با این توضیح چگونه میتوان به ولایت فقیه که معصوم نیست، قائل شد؟
ولایت فقیه یک مسأله اختلافی است و بسیاری از علما آن را قبول ندارند.
ولایت فقیه دادن اختیارات تام و کامل به یک نفر است و این یعنی همان استبداد.
پاسخها:
دین انسان را موجودی میداند که بینهایت استعداد دارد و راهی بینهایت در برابر اوست، او باید این راه را با غنیمت و با توشه طی کند. دین مدعی برنامه برای این راه است.
بنابراین تبعیت از دین و از خدا و رسول، نفی کرامت و انتخاب انسان نیست. اساسا تبعیت، انتخاب آزادانه انسان در راهی است که میخواهد در آن حرکت کند و ضوابط آن را نمیداند. چون نمیداند، خدا رسول را در اختیار او گذاشته است و ولیِّ او قرار داده است.
انسان با معرفت دینی که معرفت نسبت به قدر و اندازه او است، به دین و وحی و برنامه خدا میرسد. انسانها با این بنیشها و برنامهها جامعه دینی را شکل میدهند. جامعه دینی روابط دینی میخواهد. احکام و حقوق و روابط خانوادگی و قضاوت و تجارت و ارتباطات با جهان خارج مطرح میشود. در نتیجه حکومت مطرح میشود. به همین سادگی.
برای اثبات ولایت فقیه، دلایل مختلفی مطرح میشود:
برخی مثل امام خمینی به روایات استناد میکنند و میگویند جمعی از روایات دلالت بر این میکنند که آنچه را که معصوم علیه السلام به عنوان حاکم دراختیار دارد، ولی فقیه نیز دارد. روایاتی مانند: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا…
برخی نیز برای اثبات ولایت فقیه به بناء العقلا استناد میکنند. مبنای آیت الله مننتظری همین است. بر این اساس، لابدیت عقلائیه است که ولایت فقیه را اثبات میکند: لابد للناس من امیر… .حتما امیری میخواهیم، قدر متیقن این امیر، فقیه عادل است. چون هم به منافع مردم آگاهی دارد و هم عدالت دارد و ظلم نمیکند.
برخی نیز برای اثبات ولایت فقیه، به سیره استناد میکنند. حال اینکه این سیره چه تفاوتی با بناءالعقلاء دارد، مسأله دیگری است که اکنون از آن بحث نمیکنیم.
استاد صفایی از طریق بناءالعقلاء و سیره قائل به ولایت فقیه بودند.
به عقیده استاد صفایی حکومت دینی که اتکا به عصمت دارد، حکومت اسلامی است. حکومت فقیه زمینهساز برای رسیدن به آن حکومت اسلامی و نیز به منظور حفظ حقوق مسلمین است.
مبنای حکومت اسلامی عصمت است. مبنای حکومت فقیه، فقه و عدالت است. آنجا غیر از معصوم کسی نباید عهده دار شود. اینجا فقیه عهدهدار حکومت است.
هیچ یک از فقهاء ما ولایت فقیه را نفی نکردهاند. اگر اختلافی باشد، در محدوده آن است.
آیت الله خوئی میگویند: هرچیزی که «لا یرض الشارع بترکها»( شارع راضی نیست ترک شود)، ولی فقیه، بر آن ولایت دارد. آیت الله بروجردی هم قائل به ولایت فقیه بوده است.
ولایت فقیه به این دلیل از زمان نراقی به عنوان اصل فقهی شیعی برجسته شد؛ چون تا قبل از آن، ما جامعه شیعی مستقل نداشتیم. وگرنه قبل از آن هم بوده است.
مبنای حکومت دینی این است که کسی که دیندار شد، نمیتواند حکومتِ عوامل غیردینی یعنی طاغوت را قبول کند. طاغوت شکل اجتماعی کفر است. کفر اجتماعی، طاغوت است که ظهور آن در حکومت طاغوت است.
ولایت مطلقه فقیه به معنای این نیست که فقیه هرکاری که دلش خواست انجام دهد؛ بلکه به این معناست که کسی که متولی هدایت و سرپرستی جامعه مسلمین شد، در حیطه سرپرستیاش مقید به هیچ شرط و قیدی نیست و همه جا حق اعمال نظر دارد.
ولایت فقیه یعنی سرپرستی شیعیان در زمان غیبت برای تحقق قوانین دین.
ولایت فقیه نیز نسبت به مردم وظایفی دارد. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهج البلاغه سه وظیفۀ حاکم دینی را نسبت به مردم بیان میکنند:
– تعلیم: آگاهیبخشی و رهایی از جهل
– تأدیب: آداب سلوک و آداب اجتماعی را یاد دادن.
– توفیر: امکانات مادی آنها را زیاد کردن.
در شرع و در قانون، مواردی در نظر گرفته شده است که ولی فقیه دچار استبداد نشود:
– فهم و آگاهی مردم
– اوصاف خود ولی فقیه مانند عدالت
– مجلس خبرگان که وظیفه نصب، عزل و کنترل رهبری را برعهده دارد