توضیح:
متن زیر حاصل مصاحبهای است که با حجت الاسلام و المسلمین مسعود حیدری نیک در زمینه «سبک زندگی اسلامی» انجام شده است. بدین وسیله از ایشان که با سعه صبر به سؤالات ما پاسخ گفتند، تشکر میکنیم.
لیلهالقدر: ضمن عرض سلام خدمت شما استاد گرامی، برای ورود به بحث، لطفا ابتدا در صورتی که توضیحی را در خصوص مسأله سبک زندگی و سبک زندگی دینی لازم میدانید، بیان کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث سبک زندگی از بحثهایی است که در این چندساله، به خصوص پس از فرمایشات رهبر فرزانه انقلاب، راجع به آن، همایشها و گفتگوهای زیادی صورت پذیرفته است. هم بحثهای تئوری و انتزاعی؛ و هم بحثهای کاربردی. گرچه پیشینه این بحث از خیلی وقت بیش مطرح بوده است؛ البته با مفاهیم و واژه های دیگر. در تاریخ اسلام بحثِ «سنن» از مباحث اولیه علمای اسلام بوده است و نگارش کُتبی به نام «سنن» از همین حکایت میکند؛ مثل: «سنن النبی» و … . در واقع «سنن» همان سبک و مدل زندگی بزرگان بود که در همان زمان هم به آن اهمیت زیادی می دادند و در غرب هم مدتها است این بحث، تحت عنوان«life style» متداول است. البته در غرب رنگ ارزشی هم به آن میدهند و اتفاقا به این دلیل که آنان این بحث را در یک منظومه مطرح میکنند، ضرورت دارد که محققین ما نیز، در این زمینه یک کار منسجم انجام دهند.
ذکر این نکته لازم است که بنده با نظر بعضی از دوستان که معتقدند که به هر زندگی نمیتوان اطلاق سبک کرد موافق نیستم. اگر چنین بود، نیازی به پسوند اسلامی آن نداشتیم که بار ارزشی بیاورد. یکی با استفاده از قوّه اختیار و انتخاب خود، نوع سیره و روش زندگی خود را انتخاب میکند؛ فردی نیز از روی تقلید و بدون سیری منطقی و به گونهای نامعقول زندگی میکند. شخصی دیگر نیز با معیارهای شهوانی و لذتها زندگی میکند و ملاک او در زندگی، صرفا لذت و شهوت و آن چیزی است که دلش می خواهد و در واقع خوش بودن ملاک اوست. همه اینها سبکی برای زندگی خود دارند. حال اینکه این ملاکها درست است یا نه، همان پسوند اسلامی است که ما بر سبک زندگی اضافه میکنیم و ثابت میکنیم که خوشی در این زندگی امکانپذیر نیست و باید به دنبال خوبی بود و خیر.
لکن محدوده این بحث بسیار وسیع است. شاید با تعریفی که امثال مرحوم استاد طباطبائی از دین دارند که آن را شیوه زندگی میدانند، همه محدوده دین را شامل شود. این از یک طرف و از طرف دیگر گفتگوهایی که در خود مسأله «سبک زندگی»، امروزه مطرح میشود نیز حوزه وسیعی را در برگرفته است؛ مثل تاریخچه بحثهای مفهومی و تعاریف(مانند: وحدت و تمایز در معناو…)، مباحث نظری ، مقایسه سبک زنگی اسلامی با سبک زندگی غربی و … . لذا در یک مصاحبه نمی توان به آن اشاره کرد.
لیلهالقدر: به نظر شما چه اولویتهایی در این زمینه وجود دارند و توجه به چه نکاتی را مهم میدانید؟
بنده فکر میکنم در صورتی که در این فرصت بیشتر به مباحث کاربردی، عینی و واقعیت کف جامعه بپردازیم، مناسبتر باشد. رهبر فرزانه انقلاب نیز بحث را حول همین موارد جزئی و کاربردی آوردند و به بیست مورد از زندگی روزمره اشاره کردهاند که باید مورد مداقه و موشکافی قرار گیرد. در این میان آنچه از فرمایشات مرحوم استاد صفائی آموختهام را بیان میکنم و در همین جا از دوستان می خواهم که نظرات خود را در این موارد مطرح کنند و در تصحیح برداشتها کمک کنند. مرحوم استاد صفائی در مقدمه کتاب «انسان در دو فصل» شرایطی را برای فهم کلامشان مطرح کردهاند که بنده آن شرایط را در خود نمیبینم. لذا از دوستان میخواهم همدیگر را برای فهم و سپس تفهیم این افکار بلند یاری نمایند. اینجا توجه به چند نکته ضروری است:
1. نکته اساسی، پذیرش این واقعیت است که ما در زندگی روزمره خود به مدلها و سبکهای مختلف زندگی میکنیم و نمیتوان یک مدل فکری و اعتقادی خاص را پشتوانه آن قرار داد، صبح تا شب در خواب و استراحت و در نشست و برخاست، در تعامل با مردم، با خانواده، در کسب و کار، در نوع خوراک و مسکن و پوشش، در تولید و تحصیل و تدریس و مقررات اجتماعی و… با شکلی زندگی میکنیم. هیچ کس را نمیتوان ادعا کرد که بدون سبک و شیوهای زندگی کند. حال اینکه این سبک، چقدر با موازین و ملاکهای دینی همخوانی دارد، آن چیزی است که باید گفتگو شود. اگر مقداری به آمار و ارقام و نظرسنجی ها نظری بیافکنیم، واقعیتِ کف جامعه معلوم میشود. این واقعیت نشان میدهد که در جامعه ما به سبک زندگی دینی، بیشتر در حوزه عبادات، آن هم به معنای خاص خود عمل میشود. یعنی: خواندن نماز، روزهگرفتن ، به اماکن زیارتی رفتن ، در عزاداری ها شرکت کردن و سیاه پوشیدن، شرکت در نماز جمعه و جماعت و… . امّا در دیگر حوزههای زندگی، کسب و کار، در تعامل با مردم، در زندگی آپارتماننشینی امروز، در تفریح و گردش ، در مهمانیها، در نوع مسکن و پوشاک و خوراک، در برخورد با همسایه و … ظاهرا چیزی به نام سبک زندگی دینی دیده نمیشود یا شناخته نمیشود. بنده وقتی با دانشجویان که اهل توجه هستند و دقت میکنند و کنجکاو و شور و نشاط علمی هم دارند، گفتگو میکنم، اکثر آنها برداشتشان از سبک زندگی دینی، بیشتر در بُعد عبادی متجلی میشود و حتی زمانی که نظرات دینی در ساحتهای دیگر بیان میشود، به خصوص اگر با تجربه و اثبات علوم هم همراه شود، باز با تعجب میپرسند: «اسلام هم در این حوزه ها این حرف ها را دارد؟!» پس برای بحث در این حوزه، شناخت واقعیت جاری در جامعه خودمان بسیار ضروری است.
2. مسأله دوم این است که ما آموزههای اخلاقی که با فطرت و وجدان قابل دستیابی است و در آموزههای دینی هم بارها روی آنها تاکید شده و اصول اولیه یک سبک زندگی است، را یا انجام نمیدهیم، یا زمانی که با دیگر منافع ما در تضاد قرار میگیرند، آنها را کنار میگذاریم. یکی از آن مسائل، دروغ گفتن است. خاطرهای نقل کنم: در ماه رمضان امسال یکی از تجار تهران با من تماس گرفت که: «ما معمولا برای فرار از مالیات، به اداره دارائی دروغ میگوئیم؛ والّا اصل مالمان را دولت می گیرد!! حال من فردا باید بروم اداره دارائی؛ آیا دروغ گفتن باعث بطلان روزه میشود یا نه!!» نمیگفت: «دروغگفتن درست است یا نه.» کاری به آن نداشت. میگفت: «روزه ماه رمضان را باطل میکند یا نه.» ببینید همانگونه که عرض شد بیشتر مردم سبک زندگی دینی را فقط در حوزه یک سری عبادات میدانند و تازه چه بسا همان عبادات هم اگر با منافعشان در تضاد باشد، آن را هم کنار میگذارند. حالا شما ببینید دروغ گفتن در تعاملات و روابط ما چقدر شیوع دارد، بعضیها با علم و بالاتر با یقین به امور، به خاطر همین منافع، حقیقت را انکار میکنند که در قرآن به آن اشاره دارد که: «جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا». در این آیه ظلم و علو دو عامل اساسیِ تجاوزگری و برتریطلبی و قدرتطلبی و این قبیل افکار معرفی میشوند. اینها باعث میشوند که آدم، حتی با یقینی که دارد، منکر شود و با دین درگیر شود و به آن پشت کند.
لیلهالقدر: برخی معتقدند که واردکردن دین در امور دنیوی همچون: سبک زندگی دینی و حکومت دینی و…، ادعای متدینین است و خود دین مدعی ارائه سبک زندگی و مسائلی از این قبیل نیست. منظور همان مسأله معروف دین حداقلی و حداکثری است. به نظر شما آیا دین، برنامهریزی خاصی درباره زندگی متدینین دارد؟
ما معتقدیم دین در تمامی ساحتهای زندگی بشر نظر دارد و در هر حوزه حرفی برای گفتن و ملاک و معیاری برای رفتار دارد. دین دارای یک منظومه جامع و نظاممند است. این ادعا قابل اثبات است و خود بحث مفصلی میطلبد. بزرگان ما به استنباط از متون دینی و استفاده از عقل و عرف، در کوچکترین و پیشِپا افتادهترین مسائل در نزد مردم میپرداختند و ملاک و روش دین را بیان میکردند. مرحوم استاد در بحث نظامها نیز به همین مهم اشاره دارد و تأکید میکند که ما در زمانی زندگی میکنیم که مکتبها مطرح شدهاند و برای انتخاب یک طرح کلی، به مجموعه رابطهها و جامعیت و کلیات آن احتیاج داریم. پس اگر ما در برابر مکاتب و مجموعهها و نظامها به طرح کلی و مجموعی و نظاممند روی میآوریم، به خاطر این نیاز است که برخاسته از روابط پیچیده اجتماعی جدید است. اینجا نظامهای تربیتی و معرفتی، اجتماعی ، نظامی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی و… به صورت یک منظومه منسجم باید مطرح شوند.
باید اذعان داشت که امروز روی این بحث کار جدی صورت نگرفته است و مرحوم استاد هم فرصت نکردهاند که بحث نظامها را به صورت کامل، تبیین و روشن نمایند. به هر حال یکی از حوزههایی که ضرورت دارد متخصصین حوزه و دانشگاه به صورت جدی وارد آن شوند، همین عرصه میباشد؛ یعنی نیاز به یک منظومه منسجم و قابل استفاده از دین برای سبک زندگی که کاملا منطبق بر قوانین دین باشد. البته در ادامه آن، تنظیم فرآیندهای اجرائی آن نیز لازم است؛ با رعایت حدود شرائط اجتماعی.
لیلهالقدر: آیا مدرنیته و جهان مدرن با مشخصههای خاصش سبک زندگی خاصی را میطلبد؛ یا میتوان در عین مدرن بودن، اسلامی هم زندگی کرد؟
بعضی تصور می کنند سبک زندگی اسلامی با وضعیت دنیای امروز که باید فکر و ذهن بشر، اقتصاد و تولید و پیشرفت در تمامی حوزهها باشد و منافع مادی حرف اول را میزند، سازگار نیست. نمیتوان با صداقت، با زندگی زاهدانه و با عدم رغبت به دنیا و با آخرتگرائی این دنیا را چرخاند. اتفاقا همین بحث را مرحوم استاد در اواخر عمر پربرکت خویش در کتاب «از معرفت دینی تا حکومت دینی»، در جواب شبههای مورد اشاره قراردادهاند و در رابطه با این ناسازگاری پس از تبیین مفهوم زهد که زهد یعنی آزادی، یعنی با تمامی دستاوردها خوشحال مباش و بدون همه اینها رنجی مبر (لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم)، اشارهای دارند که زهد موضعگیری مناسب است، نه موقعیت مناسب و یا نامناسب؛ یعنی تنها به خودت محدود نشوی، یعنی به اندازه توانت بکوشی و به اندازه نیازت برداری. زهد کمکار کردن نیست بلکه کمبرداشتن است. زاهد از یهودی بیشتر میکوشد و از درویش کمتر بر میدارد و همین است که توسعه میآورد و رشد صنعت و رشد عدالت را همساز مینماید. اگر جامعه ما با این نگاه به زهد، سبک زندگی را در پیش گیرند، آن وقت، همه از سفره نعمت و قدرت و ثروت برخوردار خواهند بود. پس امروز آنچه در عرف از این واژهها و مفاهیم برداشت میشود، با آنچه که در دین بیان شده، تفاوت میکند. دنیا و آخرت باید معنای دینی پیدا کند. به فرموده استاد چه بسا نماز و روزه بتواند دنیا باشد و در آتش، و آب و نان، آخرت باشد و همراه بهشت.
امروز وظیفه متولیان فرهنگ و حوزویان است که این نگاهها را تغییر دهند. آن وقت خواهند دید که سبک زندگی دینی میتواند عامل پیشرفت و توسعه هم باشد. امروز با همین فرمول «پرکاری و کمبرداشتن» میبینیم بعضی از ملل شرقی چطور پیشرفت و توسعه دارند؛ هرچند در مبانی و اهداف، فاصلهها زیاد است.
لیلهالقدر: با توجه به اینکه اصطلاح «سبک زندگی» به تازهگی مطرح شده است، آیا میتوان در نوشتههای استاد صفایی مطلبی در این زمینه پیدا کرد یا بر اساس مبانی استاد، به نظر ایشان در این زمینه دست یافت؟
به نظر میرسد تمامی مباحثی که مرحوم استاد تحت عنوان حیاه طیبه فرمودهاند، همین بحث سبک زندگی اسلامی باشد؛ مضافا به اینکه بعضی از کدهایی که در همین گفتگو اشاره شد میتواند سرنخی باشد برای موضوع سبک زندگی.
البته نظرات استاد در رابطه با مسکن، پوشش، خوراک، تفریحات، برخورد در سفر و تعامل با مردم و رعایت حقوق و مسائلی از این قبیل وجود دارد که به نظر میرسد این کار، نیاز به کارِ گروهی دوستان دارد و از خاطرات و گفتگوهای خصوصی میتوان بهره برد تا از جامعیت و پختگی بیشتری برخوردار شود که ان شاءالله در آینده تحقق پیداکند.
لیلهالقدر: چگونه و با چه ابزاری میتوانیم سبک زندگی را در زندگی روزمره خودمان نهادینه کنیم؟
پرسش مهمی مطرح کردید که شاید اساسیترین بحث در مباحث سبک زندگی همین باشد.جواب را به صورت نکاتی مطرح میکنم:
الف :بطور قطع معارف و بینشها نقش کلیدی در تغییر رفتار و سلوک فرد در جامعه دارند. حتی غربیها نیز امروزه باور دارند که نگرشها و گرایشها عناصر اصلی در سبک زندگی هستند. سبک زندگی، تابع تفسیرمان از زندگی است و تمامی رفتارهای ما حاکی از آن احساسی است که نسبت به مسائل زندگی داریم. ما دارای عقاید و بینشهایی هستیم که به هر حال میوه آن، باید در عمل خودش را نشان دهد، حال چرا در بعضی از موارد نشان نمیدهد، موانعی وجود دارد که باید شناسایی شوند و با متن دین، تأکید میکنم با متن دین یعنی بادستورات دینی نه با سیر و سلوک مندرآوردی یا عرفانهای کاذب یا بعضی از ریاضتهای بیجهت که جز رنج و غرور حاصلی ندارد، بخواهیم باورهای خود را به سبک و عمل و رفتار در زندگی بکشانیم. پس نقش اساسی را در تغییر یا ایجاد یک رفتار ارزشی، تغییر یا تصحیح بینشها و باورها دارند. البته همانطور که در روایات داریم گاهی اعمال سوء نیز باعث تزلزل و شک در اعتقادات میشود. یعنی عکس آنچه بیان شد که باید توجه داشت این، در صورتی است که با دانستن و بینش صحیح باز هم روی برگردانیم و اعراض کنیم و به جایی برسیم که دیگر موعظه و ذکر در ما تأثیر نداشته باشد. در این صورت دچار قساوت میشویم و همین قساوت، زمینهساز تزلزل در بینشها و باورهایی است که شاید سالها در به دستآوردن آن تلاش نموده بودیم.
ب :در تغییر یا تصحیح باورها و بینشها نکته اساسی این است که به شکلی گفتگو شود که تصور نشود توصیههای دینی و برنامه آن، در زمان حاضر و پیشرفتهای فراوان و مدرن، امکان عملیاتی شدن ندارد. بلکه با همین زمان و با این ارتباطات گسترده، میتوان با سبک دینی، زندگی کرد. انتقال معارف به شکل صحیح و منطقی، به طور قطع، میتواند تاثیرگذار باشد. در اینجا لازم است باز به متن دین مراجعه کنیم و ببینیم خداوند در قرآن چگونه با این انسان دنیا پرست و فریب خورده شیطان و نفس و دنیا برخورد میکند و چگونه بینشها و در نتیجه رفتار و سبک زندگیشان را تغییر میدهد. مرحوم استاد با آن نورانیت خود چه زیبا این مهم را از آیات قرآن بدست میآورد. ایشان در کتاب تطهیر میفرماید: «همین است که با حکومتِ علم و وسعت ارتباطات و دهکدۀ جهانی و نظم نوین آنچنانی، دین، باز هم مطرح است و در بنبست امروز و فردا تنها راه است؛ نه یک راه، که تنها راه. من میتوانم همان فریادی را که صالح رسول بیش از دو هزار و پانصد سال پیش از میلاد در برابر غرور و غفلت انسان برداشت، همین امروز بردارم و انسان معاصر را که با آرمانهایی در حد رفاه امن و رهایی است، با همان سؤال صالح روبرو سازم که: «أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا فَارِهِینَ» (سوره شعرا آیه 146 تا 149 ). این رهایی (تترکون) و این أمن (آمنین) و این رفاه (فارهین) در کنار نعمتهای دیروز و روابط و ارتباطات دهکده جهانی امروز، این هرسه آرمان، برای این انسان عظیم کافی نیست و پوچی و بنبست او را به دنبال می آورد… چون تحول نعمتها و بافت جهان که چهار فصل است و غروب و طلوع دارد و تحول انسان که بیشترطلب و بهترطلب است و دلی بزرگتر از این جهان دارد، با امن و رفاه سازگار نیست. پس در این جهان بیآرام و با این دل واقف چه جای امن؛ چون هردم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها ….
اما رهایی و آزادی در کنار قانونمندیها در نظامها و سنتها چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ پیامبر خدا نمیآید با توصیههای آنچنانی که البته در جایش مناسب است، مردم را از مطلوباتشان جدا کند. به هر حال امنیت، رفاه و آزادیِ انسان را، انسان طالب است و همین مطلوبات، سبک زندگی را میسازد. فردی که به دنبال رفاه است، تلاش صبح تا شب او شکل خاصی میگیرد. به طور قطع این فرد تکالیفی را که با این هدفش در تضاد هست، کنار میگذارد و در معاملات و داد و ستدش، فقط رسیدن به رفاه مد نظر اوست. آن وقت انسان میبیند چه فجایعی از این نگاه پدید میآید. حال اگر این بینش در انسان پدید آمد که امکان رسیدن به رفاه در این دنیای چهار فصل نیست، با تحول نعمت ها و… قطعا او تغییر موضع میدهد چون به او فهمانده شده که این راه، تو را به مطلوبت نمیرساند؛ البته مقداری صبر و تحمل و کف نفس هم لازم است و در کنارش ممارست و تمرین، ولی اصل این است که اهداف و آرمانهایش را به چالش بکشانیم. این نوع برخورد در بقیه مسائل هم کارگشاست تا اینکه مرتب به او بگوئیم: «آقا دنیا بد است»، «دنیا پرستی مذموم است»، «دنبال رفاه نرو» و… . بلکه باید گفت: «رفاهِ مدِ نظر تو دست نیافتنی است با وضعیت دنیا.» غرض از بیان این آیه با تفسیر مرحوم استاد این نکته بود که برای تغییر و تصحیح سبک زندگی باید چگونه برخورد کرد و روشهای قرآنی کدام می باشد.
ج :نگاه به آثار و عوارض زندگیِ بدون خدا نیز میتواند در تغییر سبک زندگی مؤثر باشد. نگاهی دقیق به زندگی افرادی که خدا را از زندگیشان کنار گذاشتهاند و این حرفها را به سخره گرفتهاند، میتواند عبرتی باشد برای دیگران که عاقبت و سرانجام کار کجاست. قرآن می فرماید : «من اعرض ذکری فإن له معیشتا ضَنکا» (سوره طه، آیه 124) » کسی که از خدا رو برگرداند، با زندگی نکبتباری روبرو میشود؛ یعنی اگر در رفتار و سیره ما خداوند وجود نداشته باشد، مبتلا به یک زندگی نکبتآور خواهیم شد و از آنچه داریم محروم میشویم. از استعداد، از عمل، از فرزند و ثروت بهره نمیبریم و اعمالمان همچون سرابی است در بیابان: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ»﴿سوره نور آیه39﴾ کسانی که پشت به فرمان خدا نمودهاند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی مسطح و صاف است که تشنه، از راه دور آن را آب میبیند، اما وقتی که به آن میرسد، چیزی نمییابد. این انسان، از هیچ چیز بهره نمیبرد و به خسارتهای زیادتری میرسد و از رحمت و محبت خدا دور میشود. به هر حال کسی که سبک زندگی الهی را نخواست، ناچار از تمامی دنیا رنج میبرد و به دنبال میوه رؤیاهایی است که هیچ وقت سبز نمیشوند و همین عامل رنج و عذاب اوست. تمامی تلاش انسان در زندگی روز مرهاش این ست که نکبت را از زندگی دور کند، در حالی که راه را گم کرده است. البته با تغییر بینش، تمامی ابتلائات این مسیر میتواند پل باشد و در مسیر رشد او قرار بگیرد و قدرتآفرین باشد و شیرین، که: «إن مع العسر یُسرا». حتی اگر باشد دیگر نگاه به آن رنجآور نیست؛ چون اهداف و آرمانهایش تغییر کرده است. چون تکیهگاهش تغییر کرده است. چون امیدش تفاوت کرده که: «ترجون من الله ما لا یرجون » و در نهایت آرامشی که همه تلاشهای انسانی در عصر ارتباطات و پیشرفت به دنبال اوست، برایش حاصل می شود که: «الا به ذکر الله تطمئن القلوب».
د :مسأله دیگری که میتواند در تغییر مسیر و یا تصحیح سبک زندگی به سوی رشد و ارزشها مردم را یاری کند، سیره و زندگی بزرگان و متولیان دینی در جامعه میباشد. وقتی مردم، بیاعتنایی به دنیا، سادهزیستی و آثار پربرکت زندگی بزرگان را ببینند، به طور حتم الگوگیری میکنند. امروز کم نیستند بزرگانی که سیره و زندگیشان باعث تغییر زندگیها شده است. مرحوم استاد صفائی یکی از این نمونههاست . شاگردانش با او در حضر و سفر همراه بودند در بیرونی و اندرونی رفت و آمد داشتند. خاطرم هست مرحوم استاد تعمدا بعضی از وقتها وقتی خانواده آن طرف نبودند، بچه ها را به آن طرف (اندرونی) میبردند و با سینی چای یا هندوانهای همراهی میکردند تا آنها ببینند بیرونی با اندرونی هیچ تفاوتی ندارد. تمامی زندگی استاد، شفاف و روشن بود و در میان مردم و همراه آنان زندگی میکرد. همین، تحولآور بود. ایشان با استناد به آیه «فقد لبثتُ فیکم عمرا من قبله أفلا تعقلون» (سوره یونس آیه 16) همین سیره رسول الله را پیاده کرد که قرآن از زبان رسول خدا میفرماید: «من مدتها با شما بودم آیا نمیسنجید؟! نمیفهمید؟!» رسول، زندگی خود را برای مردم مطرح میکرد تا از این راه او را بشناسند.
استاد میفرمودند: تبلیغ را تنها در قول و گفتار، آن هم گفتاری محدود و قولی غیرسدید خلاصه نکنیم. بلکه علاوه بر قول سدید و تبلیغ و… به فعل و عمل صالح و زندگی و حیات پاک، توجه بیشتری داشته باشیم که رسول در ابلاغ دعوتش بر همین نکته، تکیه دارند و می فرمایند؛ اگر اندیشه کنید خواهید دید که بهترین شاهد صدق دعوت من، زندگی من در میان شماست: «فقد لبثت فیکم عمرا من قبله افلا تعقلون». ایشان در جایی دیگر میفرمودند: زندگی رسول مجموعهای از روابط زنده است؛ یعنی آرزوهایش، رفتارهایش، نشستنش، خوابیدنش، دوستداشتنش، دشمنداشتنش، مجموعهای از زندگی و روابط زنده است. وقتی رسول میخواهد بیان کند، این نیست که بگوید: «من امینم» یا «امین نیستم»؛ بلکه میگوید: «لبثت فیکم عمرا»؛ یعنی یک مجموعهای از زندگی مطرح است. الحمدلله کم نیستند از بزرگانی که در سبک زندگی خود، این سنت رسول را احیاء نمودهاند. اگر مروری بر تاریخ داشته باشیم، میبینیم که در هر زمان که یک عالم وارسته با سبک زندگی اسلامی جلودار یک حرکت واقع شده است، تحولات عظیمی در زندگی مردم آن منطقه ایجاد شده است. به فرمایش بزرگی، هر شهر و روستایی که انسان وارد میشود و میبیند مردم پایبند دین هستند و بوی الهی از آن بر مشام میرسد، وقتی مقداری کنکاش میکند، میبیند یک عالم فرزانه و اهل عمل در آن منطقه می زیسته و اینها، نتایج آن وجود نورانی است.
در پایان امیدوارم این توشه از کلام خدا و رسول و اهل بیت و دلدادگان به این خاندان، چراغ راهی برای ما در زندگی امروزمان باشد. ان شاءالله
لیله القدر: با تشکر از شما بخاطر وقتی که در اختیار ما گذاشتید.