چکیدهای از سخنرانی حجت الاسلام بهاءالدین اسکندری در همایش علمی فرهنگی با عنوان
«عرفان اسلامی، عرفان مسلمین»
از دیرباز و از نخستین سدههای پس از ظهور دین مبین اسلام، عرفان، با تمامی تنوع خویش در شکل و محتوا در جغرافیای گستردهی اسلام پا گرفته، ریشه دوانده و بالیده است و کم و بیش از همان آغاز در توجیه و تبیین و تفسیر آن و ترسیم پایههای نظری و تبیین سلوک عملی آن سخنهای بسیار رفته است.
آن پایههای نظری و این سلوک عملی، با تمامی خلوص و زیبایی و دقت، در همان حال که از آمیزههای اصیل دینی بیتأثیر نبوده است،از رگه هایی دیگر و آبشخورهایی آخر نیز بهره برده است. هیبت و هیمنهی این اندیشه های جذاب و وسوسه گر چنان بوده است که حتی عالمانِ عارف نیز در همان چهارچوب سخن گفتهاند. نشانههای عمیق این تأثیرگزاری را در کلام بسیاری از بزرگان میبینیم.
در این میان، شیخ همچنان که در طرح منظومهی بینظیر فکری خویش، در طرح عرفان شیعی هم-که از نگاهی دیگر چیزی جز همان هندسهی اندیشه او نیست- تأثیری از پیش داشتههای تمدن و فرهنگ اسلامی در این زمینه، نپذیرفته است. از ایشان در این باب در آثاری همچون صراط، نقد عرفان و آگاهی، نظام اخلاقی اسلام، فوز سالک و اخبات حرفهایی بسیار به یادگار مانده است. مرحوم شیخ در این زمینه-هما سان که در زمینههای بسیار – با ذهنی تیز با تقسیمبندیهایی روشنگر نظامی عرضه میدارد که در امهاتکتاب صوفیه چندان اثری از آن نیست.
شیخ هم از اهداف سلوک، هم از مرکبهای سلوک، هم از مراحل سلوک و هم از آفتها و موانع سلوک سخن گفته است.
مستند او در این طرح، قرآن است و سخنان معصومین. البته کتب عرفانی ما مشحون از استشهاد به کلام خداوند و سخنان رسول و ائمه اطهار و صحابه است، اما آنچه در این نوشته ها نمودی آشکار دارد آن است که صاحبان این اندیشهها که در تعالی و بلندای آن تردیدی نیست بیشتر با تنفس در فضای خاص اندیشههای عرفانی به نگاهی در این باب دست یافتهاند و سپس کوشیدهاند بجا و نابجا مبنایی دینی برای نظام فکری خویش جستجوکنند و از همین روست که در این منابع، تأویلات بسیار از احادیث و آیات میبینیم، اما در آثار شیخ با فضایی دیگر روبهرو میشویم، با حرفهایی که کمتر شنیدهایم، با طرحی متفاوت و با برداشتهایی که طعم و ذوق خاص خود را دارد و حکایت از نگاهی بِکر و ویژه.
هدف سلوک در نگاه شیخ، عبودیت است و رضا و لهف الی جود الله. البته مراد، تثلیث و پراکندگی در اهداف نیست، در واقع اصل در اینجا عبودیت است. تمامی حکایت سلوک حکایت بندگی است و نشان این عبودیت خالص و سلوک سالم رضا به داد وگرفتهای حق است و لهف و شوقی بسیار به جود آن وجود سرشار.
به بیانی دیگر با عبودیت است که میتوان به رضا رسید و از وجود حق سرشار و غنی شد و اساساً عبودیت چیری سوای آن دو دیگر نیست. با فیض وجود حق میتوان به سرشاری و رضا رسید و واقعیت و عبودیت را در خود معنا کرد.
شیخ راهی جادههای سلوک را که با گامهای هدایت حق تا این بلندا به معراج حقایق آمده است در لذت و نشئه حضور رها نمی کند که او از معصوم آموختهاست که «أنطِقنِی بِالهُدَی» و این تفاوت سلوک رسولان و برخی صوفیان است .
سالک در این اوج، مسئولیت خویش در برابر خلق را میفهمد به میان مردم میآید و از یافتهها و تجربههای خود به آنان میآموزد.
مرکبهای سلوک در منظومه عرفانی شیخ نه ریاضت و مجاهده است و نه خلوت و تمرکز و نه تدریج و تمرین و تلقین و سرسپردگی به دامانِ مراد که اینها گرچه مؤثرند و منشأ معارف و قدرتها و دریافتها، اما برای راهی دراز که علی (علیهالسلام) را نیز به ناله و فریاد وا میدارد کفایت نمیکند .
آنچه در این راه، حرکت وجودی انسان را تضمین میکند و او را به فوز میرساند هدایت است و شکر و بلا و تمحیص.
در باب مراحل سلوک نیز حال و هوای سخن شیخ حال و هوای دیگری است، گام های سلوک از این منظر، عبارت است از اسلام، ایمان، تقوا، احسان، اخبات، سبقت، قرب، لقاء، رضا، رضوان. در این نردبان صعودی، اخبات مرحلهای کلیدی است. آنجا که سالک میشکند و تمامی ابعاد وجودش فرو میریزد و عجز و اضطرار را با تمام وجود خود حس میکند، اینجاست که از حق بشارت میآید و او میتواند با اعتصام و استعانت گامهای بعدی را بردارد.
و اگر سالک با این دل لرزان و قلب صبور و سینهای که حضور حق را جرعهجرعه مینوشد و دستانی که عیالالله رابه حال خود رها نمیکند همراه شد به سبقت و قرب و لقاء و رضا و رضوان می رسد. او بر بام یقین، اولین گامهای رضا را تجربه میکند که: أَعلَی دَرَجَهِالیَقِینِ أَدنَی دَرَجَهِالرِّضَا. رضا حالتی است که نتیجهی یقین است یعنی نتیجهی آخرین مراحل یقین است، همین یقین که پایینترین حد آن باکشف و شهود همراه است آخرین حدّش پایین ترین درجه رضاست. با این دید از رضاست که شیخ متأثر از زیارت جامعه که: وَ اِجعَل …الرِّضَا بِقَضَائِکَ وَ قَدَرِکَ أَقصَی عَزمِی وَ نَهَایَتِی وَ أَبعَدَ هَمِّی وَ غَایَتِی، رضا را جایگزین تمامی اهدافی میداند که عرفا و فلاسفه و علمای اخلاق از آن گفتگو میکنند.
در باب موانع سلوک، مرحوم استاد با آن دید وسیع و تجربه هایی که در گام گام سلوک خویش آموخته بود، در گوشه گوشه های آثار خویش، مناسب با رفتار و موضع و موقع سالک، از موانع راه و آفات رفتن سخن گفته است؛ اما در این میان موانعی را مهم ترین و اساسی ترین- و به تعبیر خودشان، دست اول- می شمرد. این اساسی ترین ها عبارتند از: اهتمام به غیر حق، اشتغال به غیر اهمّ، اکتساب دنیا و درگیریها. و در این مسیر، راه که افتادی به فرازهایی میرسی که هر کدام آفتی ویژه خویش دارند:
غنا و توسعه، آفتش غرور است
عزت، آفتش کبر
عبودیت، عجب
خدمت به دیگران، منت
و… این ها و بسیاری دیگر آفتهای دست دومی هستند که دامنگیر سالک می شود.
این نگاهی مختصر بود به عرفانی که مرحوم شیخ از آن سخن می گوید: بسط سخن در این باب مجالی وسیعتر میطلبد اما همین اشارت آنان را که با مبانی اندیشههای عرفانی آشنایند کافی است تا تفاوتهایی را ببینند و فرقهایی را حس کند .