استادجلیل معماریانی، متولد 1346، دارای مدرک کارشناسی فیزیک، تحصیلات مقدماتی دروس حوزوی و 20سال مطالعۀ میانرشتهای آزاد هستند.
ازجمله فعالیتها و تجارب ایشان، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
مشاورۀ فکری در حوزههای جوانان با تکیه بر اندیشۀ سیستمی؛ آموزش شیوههای کاربردیِ مدیریت تشکیلاتی؛ 20سال تجربه در تدریس و آموزش تکنیکهای ارتباطات، مطالعه، تندخوانی، خلاقیت، مهارتهای زندگی و مدیریت تفکر؛ طراح و مبتکر شیوههای نوین مطالعه و خلاقیت با استفاده از مفاهیم دینی.
مشاوره در زمینههای: ازدواج، مهارتهای زندگی، تربیت، تفکر، تصمیمگیری و حل مسئله، افزایش بهرهوری، انتخاب رشته و… .
ارائۀ مقالات پژوهشی دربارۀ خلاقیت، مطالعه، کتابخوانی، ارتباطات خلاق و… .
استادمعماریانی، 20سال سابقۀ فعالیت علمی در زمینههای مدیریت، فلسفه، فیزیک، مهندسی ذهن، خلاقیت، مهارتهای مطالعه و تندخوانی، مدیریت تفکر سیستمی و شبکهای، مهارتهای زندگی، نقدوبررسی روانشناسی نوین، نقدوبررسی عرفانهای خودساختۀ غرب و شرق، نقدوبررسی روانشناسی نوین موفقیت و… بوده و بیش از ده سال سابقۀ ارتباط با مراکز مرتبط با حوزههای خلاقیت و تفکر و مطالعه در سازمانهای تخصصی وابسته به دانشگاهها و فعالیتهای آموزشی و سخنرانی در دانشگاههای سراسر کشور را دارد.
وی مؤسس و مدیرعامل مؤسسۀ فرهنگیانتشاراتی کتابپردازان، واقع در مشهد مقدس است و هماکنون علاوهبر تدریس در دانشگاه امامرضا(ع) و مشاوره و سخنرانی در دانشگاههای مختلف، به تربیت مربی و احیای تشکیلات دینی میپردازد.
ارتباط آقای معماریانی با استادعلی صفایی حائری و استفادۀ ایشان از اندیشۀ آن مرحوم در کارهای تشکیلاتی و تجربیاتی که در این زمینه دارند، ما را بر آن داشت تا با ایشان گفتگو کنیم.
ایشان بهگرمی از پیشنهاد ما استقبال کرده و با حوصلۀ زیاد به سؤالات ما پاسخ گفتند که جا دارد همینجا از برخورد صمیمانۀ ایشان تشکر کنیم.
محور اصلی این گفتگو «فعالیت تشکیلاتی و ارتباط آن با اندیشۀ استادصفایی» است؛ اما درخلال آن، از مسائل بسیاری ازجمله: نحوۀ آشنایی آقای معماریانی با اندیشۀ استاد صفایی، چگونگی ارتباط با خود ایشان در زمان حیات استاد و نیز تمایز اندیشۀ استاد با سایر اندیشمندان معاصر نیز سخن بهمیان آمده است که مشروح مصاحبه در دو قسمت از نظرتان خواهد گذشت.
قسمت اول این گفت و گو را از اینجا ببینید.
لیلهالقدر: فرمودید: «در تشکیلات، هدف اصلی این است که آدمها رشد کنند.» آیا خود شما این مسئله را در تشکیلاتتان اجرا کردهاید؟
ما سعی کردیم که در تشکیلاتمان این اتفاق بیافتد. اوایل، خسارتهای زیادی میدیدیم؛ ولی حالا بهتدریج، بهرهوری زیاد شده و هزینههایی را که قبلاً پرداخت میکردیم، متحمل نمیشویم. دستکم ما چنین سمتوسویی پیدا کردهایم و توانستهایم این زمینه را فراهم کنیم که در این مجموعه، بصیرت و آزادی و انتخاب برای افراد شکل بگیرد. البته هنوز به بلوغ نرسیدهایم، ولی مجموعۀ ما درحال حرکت به این سمت است.
لیلهالقدر: شما مسئلۀ رشد افراد در تشکیلاتتان را چگونه پیاده کردید و منظورتان از اینکه میگویید: «هزینههایی در این راه دادهاید،» چیست؟ چه مشکلاتی سر راه وجود دارد؟
مشکلات این بوده که روحیهشناسی نداشتیم و ناظر به ظرفیت نبودیم و گاهی شتابزده عمل میکردیم و گاهی نیز خودمان ظرفیت لازم و سعی لازم را برای این مسیر نداشتیم و گاهی هم با بحرانهای عمل مواجه میشدیم که استقامت نداشتیم و سرعت لازم را نداشتیم؛ اعتدال نداشتیم؛ یعنی درابتدا ما بحرانهای عمل را بیشتر داشتیم؛ الآن هم داریم، اما نکته این است که بهاندازۀ قبل نیست و نکتۀ بعدی اینکه نیروهایی تولید شدهاند که میتوانند در افزایش سرعت به تو کمک کنند و بهاینمعنا، کار راحتتر شده و میتوانی برای 5نفر صحبت کنی و مثل گذشته برای توجیحشان نیاز نیست وقت بگذاری؛ چون این مسائل را تااندازهای جا انداختهایم. ازآنجاکه خود ما هم میخواستهایم با این مباحث برخورد طبیعی داشته باشیم، مقداری زمان گذاشتیم. ازاینمنظر، کارهایمان کمی نظم پیدا کرده است.
لیلهالقدر: چطور میشود تشکیلات را با تفکری که مرحومصفایی دارند (که آدمها باید با مجموعه رشد بکنند)، هماهنگ کرد؟
دربارۀ جاریکردن این نگاه در تشکیلات، اول این نگاه را داشتیم که «ما میخواهیم با تعدادی نیرو کار کنیم»؛ با تشکلهای مختلف صحبت کردیم؛ خودمان هم در تشکلهای مختلف بودیم و… .
ما میتوانستیم مجموعهای درست کنیم تا عدهای بیایند و زندگی خوبی داشته باشند. زندگی خوب را هم اینگونه تعریف کنیم که زنهایشان را طلاق ندهند و اشتغال پیدا کنند و آرامشی و پولی داشته باشند؛ ضدانقلاب و منحرف نشوند. این خوب است، ولی بخشی از کار است؛ اما گاهی براساس بحث «انسان صالح» و «انسان مصلح» به مسأله نظر داریم. یعنی گاهی تو فقط بهفکر ساختن انسانهای صالح هستی؛ اما درجایی تو علاوهبر تربیت انسان صالح، بهفکر تربیت انسان مصلح هم هستی.
اگر بخواهی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی، بهگونهای در تشکیلات حرکت میکنی که گویی مهمان هستی. گاهی باید مهماندارشدن در تشکیلات را هم باید یاد بگیری. باید بلد باشی سفره را هم جمع کنی. مثلاً در تشکیلات، با گروهی به اردو میروی. گاهی برای اینها سفره پهن میکنی و بعد از آن هم کلاس آموزش اعتقادات میگذاری یا با آنها فوتبال بازی میکنی، اما حواست نیست که این سفره را چهکسی جمع کرد و دیگران هم حواسشان نیست. ممکن است کسی 6سال در تشکیلاتی باشد و بهفکر جمعکردن سفرهها نباشد. یک مرتبه احساس آن کسی که مسئول برگزاری اردو بوده را درک نکند؛ یک مرتبه درد آن مربیای که دغدغۀ سرویس بهداشتی و… دارد را احساس نکند. اینها مهم است. این است که ما در بحث مربیگری، تأکید داریم که این مربیای که با جمعی همراهی میکند، آیا کلیدهای عهدهداری را آرامآرام پیدا میکند یا نه، فقط توانسته است محدودتر کار کند؟
اگر کسی نگاه جامع داشته باشد، میتواند آرامآرام نیروهایی را تربیت کند که بهجای یک مؤلفه، دو مؤلفه داشته باشند؛ این مهم است که مؤلفههای رشد آدمها در بطن کار، هرچه بیشتر باشد.
آنگاه که بخواهی مدرس تربیت کنی، باید برایش کلاس روش تدریس بگذاری تا بتوانند کلاسداری کنند. گاهی تو میخواهی مربیای تربیت کنی که حواسش به مسائل مختلف باشد؛ بههمانمعنا که در بحث استاد و درس که آقای صفایی میگوید: «معلم یا مربی واقعی کسی است که به بحرانهای متربی هم توجه داشته باشد.»
وقتی مربیای را میفرستید در بین دانشآموزها، به او چه میخواهید بگویید؟ هرچقدر به این مربی بینش بدهید و هرچقدر زمینۀ بینش او را فراهم کنید، او هم همانقدر رشد میکند؛ تاآنجاکه میگوید: «من میتوانم 15نفر را ببرم، فوتبال بازی کنیم و آنها را سالم برگردانم.» ما یک مربی داریم که تا دیروز بلد نبوده با 15نفر ارتباط برقرار کند، حالا میتواند ارتباط برقرار کند و با اینها برود فوتبال (نظام ارتقای مربی). دفعۀ بعد، میتواند مکانی را هم در نظر بگیرد و ارتباطاتش را تقویت کند.
تشکیلاتی میتواند فعالیت مستمر و ماندگار داشته باشد که در آن، هر پله و هر هدفی که طرح میشود، پلهای باشد برای رسیدن به هدفی بالاتر.
اگر این مدل را ایجاد کنیم، وقتی فرد در تشکیلات، به نقطۀ «الف» رسید، میداند که نقطۀ «ب» هم وجود دارد. ما هم سعی کردیم مدل را بهگونه ای ایجاد کنیم که هرکس به هر نقطهای رسید، احساس نکند که پایان راه است. ممکن است کسی در تشکیلات ما هم جوابش را پیدا نکند، اما اصل را میداند. مثلاً یه مربی کارش این است که تدریس کند. گام بعدی این است که «آیا تو میتوانی کسانی که زمینۀ تدریسکردن را دارند، آموزش بدهی؟» یا «آیا تو میتوانی هم آموزش بدهی و هم کار اجرایی بکنی؟»؛ یعنی ما همیشه یک سقف پرواز را مشخص میکنیم که هیچکس احساس نکند به آخر خط رسیده است.
نکتۀ بعدی اینکه تشکیلاتی میتواند پایدار باشد که محصولات تشکیلات در خدمت تشکیلات باشد و نسبت به تشکیلات، دغدغهمند باشد؛ یعنی کسی که در تشکیلات رشد کرده، چه مستقل یا غیرمستقل، کاری را انجام بدهد. این نکتهای که من، گاهی نگران میشوم این است که خیلیها از آقای صفایی بهره بردهاند، ولی یادشان میرود که این بهرهای که بردند را به دیگران برسانند.
عمق وجودی آدمها زیاد است. آن وسعتی که تو میتوانی انتخاب کنی، زیاد است. ما رسولی داریم که رحمتللعالمین است. این وسعت رحمت خیلی مهم است. من تصورم این است که آن رزق واسعی که آدم میتواند در زندگی بگیرد، رحمتش را هم میتواند شکل بدهد؛ وگرنه، آدم براساس غریزه و عاطفه هم میتواند در تشکیلاتی که رشد کرده، اهل محبت باشد؛ اما این محبت، ریشهاش رحمت نیست، باید ارزشمندتر باشد.
عرض بنده این است که چون ما انسانی هستیم که در ترکیب به بینهایت ختم میشویم، باید این را در تشکیلات نشان دهیم؛ یعنی کسی که در تشکیلات است، هیچوقت احساس نکند که به آخر خط رسیده. حالا بخشی از این، در تقسیم کار خودش را نشان میدهد و گاهی، در نشاندادن ابعاد مختلف داخل تشکیلات. مثلاً کسی نیاز دارد به اینکه فلاننیازش را تأمین کند، گاهی با اعزام به تشکیلاتهای دیگر و گاهی با تنهاگذاشتنش باید وجود نظام ارتقائی را به او یادآوری کنیم. درمجموع، متناسب با روحیۀ فرد باید فضایی را ایجاد کنیم که هرکس، در هر نقطهای که هست، بداند که نقطۀ بالاتری هست برای کارش؛ هم نقطۀ بالاتر و هم نقطۀ وسیعتر؛ یعنی هم یک حرکت طولی و هم یک حرکت عرضی که از حالت تکبُعدی خارج شود. کسیکه در دانشگاه است، چه کار علمی میکند، یا کار فرهنگی، باز به این درد ]رکود[ مبتلا نشود. آقای صفایی اعتقاد نداشت که یک نفر پژوهشگر باشد، بدون ارتباط زنده با آدمها؛ این پژوهشگر بهدرد نمیخورد! تفکیک یک رفتار پژوهشی با یک سلوک، آفتی بود که آقای صفایی با آن مبارزه میکرد.
الآن ما متأسفانه این آفت را داریم؛ در همین حوزۀ علمیه هم افراد اینچنین هستند؛ مثلاً رفقا میگفتند: «در حوزه، کلاس پژوهشگر از کلاس مُبلّغ بالاتر است» یا مثلاً «پژوهشگر باکلاس است و مبلغ خوب نیست.» ما سعیمان بر این است که با هر موضوعی که کار میکنیم، این جامعیت باشد.
لیلهالقدر: جریان تفکر آقای صفایی، چه در زمان حیات استاد و چه بعد از فوت ایشان، فراز و نشیبهایی را طی کرده است؛ باتوجه به اینکه شما با قشرهای مختلف جوان و نوجوان و مسئولان و… ارتباط دارید، فکر میکنید این جریان در چه مرحلهای قرار دارد و آیندۀ آن را چگونه ترسیم میکنید؟
الآن، الحمدالله آن تهمتها و محرومیتها و حساسیتها و انزواها حالا به هردلیلی (یا اینکه خود ایشان نیستند یا بهدلیل اینکه فرهنگسازی شده یا بهدلیل اینکه روشهای دیگر جواب نداده یا به هردلیل دیگری) وجود ندارند. بهنظر میرسد که این تفکر روبهرشد است و این یک فرصت است و بهاندازۀ این فرصت، تهدید هم هست. ادبیات آقای صفایی ادبیات جذابی است و خیلیها پُزش را میدهند و بعضیها یکی از پزهاشان این است که کتابهای آقای صفایی را میخوانند.
یادم هست زمانی برای شریعتی و سروش این فضا وجود داشت. من الآن نمیخواهم مقایسۀ محتوایی بکنم و فقط ازنظر قالب عرض میکنم. الآن هم بخشی از جوانها بهخاطر پُزش کتابهای آقای صفایی را میخوانند که از قافله عقب نمانند. باید مراقب این آسیبها بود.
نکتۀ بعدی این است که باید از عملیکردن تفکر ایشان، ابتدا در درون انسان و بعد در درون یک جمع، فاصله نگرفت تا این اندیشه لطمه نخورد. در آسیبشناسی، این چند نکته را باید رعایت کنیم. بهنظر میرسد که خیلیها به این باور رسیدهاند که این نگاه جواب میدهد. آن زمانیکه ایشان فوتبال بازی میکرد یا با جوانها کشتی میگرفت، خیلیها برنمیتابیدند، اما امروز، یکی از ویژگیهای یک طلبه را این میدانند که ورزش را در کنار درس داشته باشد.
اگر بخواهی کار تربیتی و اجتماعی یا فرهنگی یا تبلیغی بکنی، تو باید مجهز به یک ابزار جدید باشی. جامعه سی سال پیش این را برنمیتابید؛ ولی الآن بهصورت طبیعی، اندیشهها یا کارهایی که آقای صفایی قبلاً بهخاطرش متهم میشد، امروز جزء ضرورتها شده؛ بهاینمعنا که ما در زمان سیر صعودی این تفکر و سلوک قرار داریم و باز، درعینحال، تهدیدش دشواری کار است؛ چون این کار خیلی ریشهای است و خیلیها ممکن است آن قسمت اول تنوع در رشد را قبول داشته باشند و بعد به فلات درونیشدن که میرسند، دوام نیاورند و باز افت کنند. باید همیشه با یادآوریها و ذکرها و برخوردها و انسجامهای فکری و عملی و انسانی مراقب این بود؛
این تفکر، بهنظر میرسد که الآن در مرحلۀ بسیار خوبی قرار داریم؛ بهخاطراینکه بسیاری از کسانی که امروزه کارهای مؤثری میکنند، بهرهای از آقای صفایی بردهاند؛ چه مستقیم و چه غیرمستقیم. این یک امتیاز مثبت است.
لیلهالقدر: شما بعد از آشنایی با تفکر استادصفایی، برنامههایتان را از کجا شروع کردید و چه شد که بهفکر تشکیل یک مؤسسۀ فرهنگی بهنام کتابپردازان افتادید؟
همانطور که عرض کردم، بعد از جنگ که تکلیف داشتیم کاری انجام بدهیم و حرکتی را در جمعهای دینی شکل بدهیم، شکلهای مختلفی را بررسی کردیم و طی این جمعبندی، بهجای مسجد، قالب یک مؤسسۀ فرهنگی را برای کارمان انتخاب کردیم؛ چراکه مؤسسات فرهنگی سطح شهر در آن زمان، نظامنامۀ مشخصی نداشتند و نمایندگی کلاسزبانها یا کلاسکنکورها بیشترین اقبال محتوایی و هویتی یک مؤسسۀ فرهنگی را تشکیل میداد. درحال حاضر هم در وزارت ارشاد مؤسسات فرهنگی عمدتاً یا نمایندگی یک کلاس کنکور را دارند یا نمایندگی کلاس زبان را دارند؛ یعنی در دل مؤسسات فرهنگی کاری که با مؤسسات فرهنگی سازگار نیست، درحال انجام است. یک دلیل این انتخاب ما، همین بود که ما از این بابت احساس خطر کردیم و این سنگر را خالی دیدیم.
نکتۀ بعدی اینکه بهخاطر تجربیاتی که در دوران جنگ داشتیم، مثل کارهای تربیتی و مسجدی و تشکیلاتی و کارهای مختلف دیگری که در آن مقطع جواب داده بود و بهنوعی، با یک نگاه نو ادامه پیدا میکرد و ازطرفی، دغدغهای که آقای صفایی داشتند در بحث تشکل و تولید و… ، تصمیم گرفتیم که حرکتی اینگونه انجام بدهیم. با این دید، افراد مختلف با استعداد و توان و دغدغۀ شخصی و آن تجربیات و مجموعۀ توانمندیهایشان در حوزۀ تفکر و تشکیلات دور هم جمع شدند و به این فکر رسیدیم که مجموعهای را راه بیاندازیم.
آن مجموعه قبل از کتابپردازان، در جای دیگری بود و حدود هفتهشت سال بهصورت غیرمستقیم فعالیت میکرد تااینکه از سال 80، کتابپردازان بهشکل مستقیم خودش را معرفی کرد. در کتابپردازان موضوعات محوریای داریم با عنوان «مهندسی فکر»، «مدیریت تفکر»، «مهندسی ذهن» و «بهرهوری فردی» و آموزشهایی مربوط به برنامهریزی درسی و «روشهای مطالعه»، «مشاورۀ تحصیلی»، «شبکهمسائل» و «حل مسئله».
اینها موضوعات محوری هستند که به اندازهای که درک داشتهایم و با بهرهگیری از نظرات مجموعۀ رفقا و طلبهها و مدارس مختلف، اینها را نهادینه کردیم؛ یعنی در قالب کارگاههای آموزشی و آکادمیک، موضوعات را تبدیل به طرحدرس کردیم. بعضی از این موضوعها بهصورت ترمی یا تکدرس یا بهصورت کارگاههای تکجلسهای بهشکلهای مختلف، انجام میشود و ما به بهانۀ این آموزشها، تا الآن حدود 30، 35نفر مربیِ آشنا با مباحث آقای صفایی (بهاندازۀ ظرفیت خودمان و خود دوستان) که بتوانند اینها را با آن دغدغههای دینی و انقلابیای که این مدل نیاز دارد، تدریس کنند، تربیت کردهایم.
یک بخش کارمان این است که این نیروها، به بهانۀ مشاورۀ تحصیلی یا پشتیبانی تحصیلی یا ارتباطگیری یا به بهانۀ آموزش، به مدارس و حوزههای علمیه و دانشگاهها اعزام میشوند و این ارتباطها را برقرار میکنند و این مدلی است که الحمدالله خوب اجرا شده و موفق هم خواهد شد. اینها در بخش آموزش مجموعهمان هست. قالبهای دیگری هم داریم، مانند مطبوعات و انتشارات و پژوهش و پروژههای فرهنگی و سایت و قالبهای مجازی و محصولات و… . اینها هم قالبهایی است که در مجموعه درحال شکلگیری است.
ما در دل این قالبها، آن نگاه تشکیلاتی را داریم؛ یعنی در مطبوعات گفتیم که «شما باید به بهانۀ مطبوعات، افرادی را که دوست دارند در نشریه کار کنند، با نگاه تربیتی دور هم جمع کنید؛ یعنی اول بیایند نشریۀ داخلی بزنند و رشد کنند و رشدشان ناظر به این باشد که آموزشها را ببینند، کتابها را بخوانند و درگیر شوند و آرامآرام، آن سیر طبیعی لازم در کار مطبوعات را طی کنند.
یکی نویسنده است. با ابزار نشر و دیگری پژوهشگر است؛ با ابزار پژوهش… . این است که ما قالبها را باز نگه داشتهایم تا برای ذائقههای مختلف (ازنظر توانمندی)، جا داشته باشیم، اما مبنا و موضوع کار ما همانهایی است که عرض کردم و بهنوعی یک کارآفرینی فرهنگی و یک حالت خودکفایی را میتواند شکل بدهد.
ازطرفی، چون بعضیها تقریباً استخدام نشدند و کاری نگرفتند و آمدند این سنگر را حفظ کنند، ما طرحی را پیشنهاد کردیم که تعدادی از آقایانی که میخواهند در اینجا عهدهداری کنند را بیمۀ تأمیناجتماعی کردیم و اینها در آن مسیری که دارند میروند، زندگیشان هم بهنوعی (البته با یک نگاه طلبگی و قناعتمحور که خود، بخشی از جهاد و رشد هست) تأمین باشد.
اعضای مجموعۀ ما، یکسری واژههای اینچنینی را در دل کار حس کردند؛ یعنی بچهها توکل به خدا را باور کردهاند (دستکم بخشی از آن را)؛ بهاینمعنا که میشود با توکل زندگی کرد و این بخشی از کارهایی بود که انجام شده و نگاههایی است که وجود دارد.
به خاطر این نگاه تولید مربی و فضای تربیتی که این مجموعه ایجاد کرده است، روزبهروز این جوشش بیشتر شکل میگیرد که بچهها هرجا که میروند، با دو نفر آشنا میشوند و این برخوردها و نگاهها و ارتباطها اثر میگذارد. ما به بهانۀ مشاورۀ تحصیلی سعی میکنیم به بچهها کمک کنیم و بخشی از کارمان این است که حلقۀ وصلی بشویم بین دانشآموز و دانشجو با نیروهای متخصص؛ مثلاً مثل طلبهها.
نیروهای ما که همهفنحریف نیستند، توانشان ارتباطگیری و درکمسئله است. در آن بخشهایی که خودشان تخصص دارند، جواب میدهند و در بخشهای دیگر، افراد را ارجاع میدهند. من اعتقاد دارم حتی برای اینکه یک دانشآموز یا دانشجو را پیش یک طلبه بفرستیم، باید تشخیص بدهیم که این فرد با روحیۀ کدام طلبه سازگار است.
بخشی از این حلقههای وصل را بچههای ما میتوانند بهراحتی انجام بدهند و ازطرفی، تأکید ما باز به خانواده است؛ چون از هجمههایی که وجود دارد، هجمه به بنیان خانواده است.
در بین ما اولویتهای پدرومادر و همسر و خانواده بسیار بااهمیت است و بهخاطر همین، در مجموعۀ ما، بیش از 25 ازدواج شکل گرفته و این هم مدلی شده که زمینه را برای یک ازدواج پایدار و سالم ایجاد کنیم و فضای امنی باشد تا جوانها به خانواده رو بیاورند و اینطور نباشد که یک نفر، چون عنصر فعال فرهنگی هست، خانواده و اقتصاد و زندگی را بخواهد بههم بریزد؛ بهخاطر همین سعی کردیم این نگاه از بین نرود، ولی هنوز آنطور که باید، موفق نشدهایم؛ اما همچنان سعیمان بر این بوده و خواهد بود.
لیلهالقدر: با توجه به اینکه شما این اندیشه را در عرصۀ عمل بهکار گرفتهاید، آیا نیاز به پژوهشهای تازهای در زمینۀ این اندیشه را احساس کردهاید؟ چه کمبودهای علمیای در این زمینه وجود دارد؟
ما تا الآن قالبها و زمینهها را منظم کردهایم و در آمادهکردن این زمینهها، یکسری مطالعات نیاز داشتیم. آن مطالعاتی که ما کردیم، برای قالبسازی بوده و ازحالا بهبعد، اصل کار شروع میشود. تشخیص من این است که ما این کار را بهتنهایی نمیتوانیم انجام بدهیم؛ ما فقط میتوانیم پیشنهادهایی مبنیبر کارهای درحد توانمان، بدهیم. الآن هم تقریباً ما زمینه را آماده کردهایم، ولی این بار را نمیتوانیم برداریم. ما فقط میتوانیم پیشنهاد بدهیم و باید با کمک مؤسسه لیلهالقدر و اساتید این همافزایی شکل بگیرد.
ما این کار را نهتنها ضروری میدانیم؛ بلکه حتی خیلی دیر میدانیم. باید سریعتر این شبکه شکل بگیرد، ولی توقعی که داریم این است که این ظرفیت در خود مجموعۀ لیلهالقدر یا افرادی که عهدهدار این ترویج اند، درابتدا شکل بگیرد تا بتواند خوراک نهتنها تشکل ما، بلکه خوراک مجموعۀ مطالبات را بتواند تأمین کند تا این اندیشه ]از مخاطبانش[ فاصله پیدا نکند و در بحث انتقال، دچار چالش و مشکل نشود و بهروز بودنش را بتواند حفظ کند.
این است که ما صددرصد به این نتیجه رسیدهایم و بهنظر ما، شبکهسازی و برداشتن قدمهای بعدی نیاز هست؛ البته کارهایی را هم درحد نیاز خودمان شروع کردهایم (که البته اینها کافی نیست).
نظر بنده این است که جلساتی مشترک تشکیل بدهیم و مربیان ما بیایند و بگویند: «ما به این مسئلهها رسیدهایم و این مسئلهها، حتی شبکهمسائلش هم اینهاست» و از طرف دیگر، اساتید بگویند: که چه پتانسیلهایی وجود دارد. این شبکه، بهصورت ترکیبی میتواند شکل بگیرد. مثلاً دانشجوهای ارشد و پژوهشگرها و کسانی که کار کردهاند را در کنار طلبهها، همراه بکنیم تا این شبکه جدی شکل بگیرد.
موضوعاتی هست که اگر خواستید، من سرفصلی از موضوعات را بهصورت ریزودرشت، آماده کردام. بعضی از موضوعات نمایانگر یکسری نیازهاست که میشود دربارۀ آنها سؤال کرد. ما این را هم بهشکل مصاحبه و هم بهشکل کار میدانی و بهشکلهای مختلف در آوردهایم و میتوانیم حتی تدوین کنیم.
ما به عقبۀ خیلیها ازنظر محتوایی ایمان داریم، ولی ازنظر ساختاری هنوز نمودی ندیدهایم. ما با چه ساختاری میتوانیم مطالبات خودمان را در حوزۀ پژوهشی بگوییم؟ این را باید بتوانیم تدوین کنیم.
لیلهالقدر: با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.